پذيرش مسووليت قطع يارانه چگونه ممكن است؟
فرض كنيم كه اين مورد را از اين روش حل كنند، موارد ديگري كه كم هم نيست و تحت همين فشارها اتخاذ تصميم ميشود را چه بايد كرد؟
2- به طور قطع در صداقت آقاي فتاح شك نميكنيم، ولي آيا ايشان نبايد از موضع اصولگرايانه در زمان انتخابات عليه نامزدهاي همجناح خود كه چپ و راست وعده افزايش و نه فقط حفظ اين يارانهها را ميدادند، سخن ميگفت؟ چرا در آن زمان عليه اين سياست نادرست موضعگيري آشكاري انجام نشد؟
3- چگونه ممكن است كه مردم بپذيرند مسووليت قطع يارانه با ايشان است و در اين باره از آقاي روحاني يا ساير دستاندركاران سوال نكنند؟ چگونه آقاي روحاني ميتواند بگويد كه مسووليت قطع يارانهها با من نيست از آقاي فتاح بپرسيد؟ به علاوه پرداخت يارانهها قانون است، مگر ميتوان آن را قطع كرد؟ به طور قطع ميتوان تعداد آن را كاهش داد ولي قطع آن غيرقانوني است. در اين صورت آيا بهتر نيست كه جناح اصولگراي مجلس طرحي را تهيه كند و براي قطع يارانهها در مجلس اقدام نمايد؟ بعيد است كه فراكسيون اصلاحطلب از آنها حمايت نكند. بنابراين به جاي آنكه سياستها را فردمحور و ارادهگرايانه تحليل و بخواهيم غيرممكن را ممكن كنيم، بهتر است كه جمعي و جناحي پيش برويم، بلكه دچار مشكلات احمدينژاد نشويم. پرداخت يارانه به اين شيوه محصول همين نوع رفتارها و سياستهاي ارادهگرايانه و فردي بوده و الا اين نوع پرداخت از دل يك تصميم جمعي و عاقلانه بيرون نميآمد.
4- اظهارات آقاي فتاح درباره قاچاق بسيار مهم است. زيرا ايشان به صورت استفهام استنكاري طرح ميكند كه چگونه نميتوانيد جلوي قاچاق را بگيريد و ترجمه آن اين ميشود كه ميتوانيد جلوي آن را بگيريد ولي نميگيريد! اين ميتواند نقطه آغاز خوبي باشد. اول اينكه مخاطب اين مساله روشن شود. دوم اينكه چرا جلوي قاچاق گرفته نميشود، مساله بسيار مهمتري از اين است كه اگر 20 ميليارد دلار از قاچاق كم شود ميتوان با آن اشتغال ايجاد كرد. كساني كه جلوي آن را نميگيرند، چه دلايلي براي اين كار دارند؟ آيا منافع دارند؟ آيا قاچاقچيها زورشان بيشتر است؟ آيا دليل اقتصادي دارند؟ يا كل فرض مذكور نادرست است و كسي قادر به جلوگيري از قاچاق نيست؟ چرا كسي در برابر اين كمكاري محاكمه نميشود؟
در واقع پاسخ دادن به اين پرسشها ما را به واقعيت ساختار نظام مديريتي و تصميمگيري رهنمون ميكند. ساختاري كه چندان متاثر از ارادههاي فردي نيست، بلكه وضعيت پيچيده و تودرتويي است كه به نحوي كارگزاران اقتصادي و سياسي را نيز در تارهاي عنكبوتي خود اسير ميكند. هدف اساسي بايد در پي تغيير و بهبود و اصلاح اين ساختارها باشد، و الا اينكه يك نفر يا چند نفر ادعاي شجاعت كنند و آمادگي خود را براي شنيدن فحش ابراز كنند، مشكلي از كشور را حل نخواهد كرد، جز اينكه آن را افزايش هم خواهد داد.