تئاتر بيسرپناه آزمايشگاهي
احسان صارمي
دانشآموخته تئاتر
يرژي گروتفسكي در سال 1959، تئاتر آزمايشگاهي اوپل (Opole) را در جنوبغرب لهستان پايهگذاري كرد. در 1965 به همراه بازيگرانش به وروتسلاف نقلمكان كرد تا آزمايشگاه تئاتري به عنوان كانوني براي پژوهش تئاتري پايهريزي كند. تئاتر آزمايشگاهي موسسهاي بود كه خود را وقف پژوهش در زمينه هنر تئاتر كرد.
رويه گروتفسكي موجب شد تا نزديكان او همانند يوجينو باربا در تئاتر اودين سياق استاد خويش را درپيش گيرند و پژوهش و آزمودن را بخش جداييناپذيري از فعاليت هنري خود بدانند. حتي شخصيتهايي چون آرتو يا كانتور نيز تا حدودي رويه پژوهشي- علمي گروتفسكي را دنبال كردند. اين گروه شاخص تئاتر قرن بيستم با دريافت و ادارك خاص خود از جهان تئاتر، سعي بر آن داشتند با آزمودن شيوههاي اجرا، بازيگري و حتي رابطه ميان ادبيات و تئاتر، چارچوبهاي كلاسيك اجرا را درهم شكنند.
در ايران نيز كارگرداناني در مواجهه با انديشههاي آوانگاردهاي اروپايي، قصد آزمودن شيوههاي اجرا داشتند. آنان پيرو نظرياتي كه آن روزها با چاپ اندك كتابها و مقالاتي معرفي ميشدند، شق جديدي در تئاتر ايران پديد آوردند؛ اما رويه آنان ناموزون و فاقد پايايي بود. روندي كه گاه به دليل تلاطمهاي سياسي- اجتماعي منقطع ميشد و زماني هم به واسطه فرهنگ حاكم بر تئاتر و جامعه آن دوره خاص مانند آنچه در جريان شكلگيري و پس از شكلگيري جريان كارگاه نمايش در دهه 40 شاهد بوديم. جرياني كه بعد از انقلاب نيز به واسطه پايمردي چهرههاي با تجربه هنر نمايش ادامه يافت تا دورهاي كه تئاتر ايران با انتشار كتابها و ترجمه مقالات بيش از پيش در جريان تحولات ديروز و امروز تئاتر آزمايشگاهي قرار گرفت. به هر روي آزمودن در تئاتر ايران كماكان پابرجاست و كار از نسل اول و دوم كارگردانان گذشته و به نسل سوم دانشآموختگان هنرهاي نمايشي رسيده است. در سالهاي اخير كارگردانهاي جواني مانند مرتضي ميرمنتظمي يا محمد مساوات، توان خود را صرف آن كردهاند كه اشكال جديدي در تئاتر ايران بيازمايند. آنان هر بار از فرمي به فرمي ديگر تغيير شكل دادهاند و براي هر يك از اين تغييرات ادله و منطقي رو ميكنند.
اما تئاتر آزمايشگاهي نسل جوان كارگردان ايران فاقد مكان است. اين فقدان در تئاتر آزمايشگاهي تبعات بدي به همراه داشته است. مهمترين آن عدم توسعه انديشه نو و پيشرو كارگردانان و نويسندگان در جامعه تئاتري كشور است. منظور آن است كه عمر يك نگاه تئاتري، به اندازه يك اجراست. با پايان اجرا شعله كوچك شمع انديشه سرد و خاموش ميشود و اميدي نيست دستي روزي آن را روشن كند. مهمتر آنكه كارگرداناني چون ميرمنتظمي و مساوات نيز تلاش ميكنند از شكلي به شكل ديگر تغيير موضع دهند. يعني هر شكل اجرا عمرش به اندازه يك نمايش سيروزه است.
اتفاق نامبارك دوم مستند نبودن و نشدن اجراها و تجربيات است. هيچ سندي از متون نوشته شده در دست نيست. هيچ گزارشي از شيوه تمرين گروههاي اينچنيني وجود ندارد. شما نميتوانيد در بازار كتاب از روشهاي تجربي رسيدن به نقش در نمايش همانند «بكت» يا «بيپدر» بيابيد. حتي درباره روشهاي كارشان ويدئويي وجود ندارد. شما عكسي از تمرين اين گروهها در قالب يك گزارش مستند نميتوانيد بيابيد. علت در چيست؟
وقتي شما از تئاتر اودين صحبت ميكنيد، علاوه بر يك انديشه از يك مكان سخن ميگوييد. تئاتر اودين جايي است كه ميتوانيد مطالعه كنيد، بياموزيد و اجرا كنيد. گروه يوجينو باربا براي هر نمايش خود مجموعهاي از مقالات و نوشتارها را منتشر ميكنند. در سفر باربا به تهران او مجموعهاي از كتابها و مقالات خويش را براي عرضه به همراه داشت. آيا شما گروهي را ميشناسيد كه در ايران بتواند تجربياتش را به صورت كتاب در اختيار شما بگذارد؟ آيا گروهي را ميشناسيد كه مجموعهاي از مصاحبههاي علمياش را بتواند در قالب يك جزوه منتشر كند؟ آيا گروهي ميشناسيد در قالب مولتيمديا بتواند روش كار خود را عرضه كند؟
پاسخ خير است و اين مهم ناشي از فقدان مكان است. گروههاي آزمايشگر در تئاتر ايران مكاني ندارند. آنان در اين دربهدري نميتوانند سندهاي خود را مدون كنند. نميتوانند به انتقال تجربيات خود بپردازند. آنان با پايان اجراي خود از بين ميروند. حال پرسش اساسي اين است كه آيا نهادهاي مسوول مانند شهرداري تهران نبايد وظيفه ايجاد سرپناه براي اين گروه از هنرمندان تئاتر را فراهم كنند؟ آيا اداره كل هنرهاي نمايشي به عنوان يكي از نهادهاي مسوول حوزه تئاتر نبايد فهرستي مدون از گروههاي آزمون پسداده در دست داشته باشد و رايزني براي ايجاد سالنهاي نمايشي مختص گروههاي تئاتري را در دستور كار قرار دهد؟ نتيجه اين بيبرنامگي و بيسرپناهي گروههاي جوان تئاتر در آينده چه خواهد بود؟ مراكز دانشگاهي ما چه تحقيق و پژوهشي در زمينه سرانجام ادامه چنين روندي انجام دادهاند؟ اينها همه پرسشهايي است كه در طول سالهاي اخير بدون پاسخ باقي مانده و همچنان نيز اميدي به رسيدن پاسخ نيست.