• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3937 -
  • ۱۳۹۶ سه شنبه ۲ آبان

روايت آريا كسايي از نمايشگاه «آرشيو گرافيك كارگاه نمايش» در گالري طراحان آزاد

«كارگاه نمايش» قصد ستاره‌سازي نداشت

عليرضا بخشي استوار

 آريا كسايي از جمله هنرمندان گرافيست‌ پركاري است كه در كنار كار هنري فعاليت‌هاي پژوهشي گسترده‌اي نيز انجام مي‌دهد. او از سال 92 با همكاري علي بختياري و استوديو كارگاه چندين نمايشگاه بر پايه اسناد آرشيوي برگزار كرده كه هر كدام از زاويه‌اي به تاريخ گرافيك ايران پرداخته‌اند. «آرشيو گرافيك كارگاه نمايش» مجموعه‌اي از آثار گرافيكي بين سال‌هاي 48 تا 57 است كه طراحي پوستر، كتاب و بروشور براي اجراها و برنامه‌هاي كارگاه نمايش را شامل مي‌شود. اين نمايشگاه به دليل فرم منحصر به فرد آثار گرافيكي به نمايش درآمده در آن و نام و جايگاه خالقان آثار گويي قطعات گمشده يا ديده نشده از پازل تاريخ هنر معاصر ايران را پيش چشم علاقه‌مندان مي‌گذارد؛ تماشاي آثار گرافيكي خلق شده توسط هنرمنداني كه نام هريك بيشتر در حركت جريان‌ساز اواخر دهه 40 تئاتر ايران شنيده‌ شده و حالا قرار است با زاويه‌اي ديگر از فعاليت‌هاي‌شان آشنا شويم. نمايشگاه «آرشيو گرافيك كارگاه نمايش» در نگاه نخست مانند منبع نوري بر سطحي تاريك – ناديده- عمل مي‌كند. نيمه تاريك ماه در دوره‌اي موفق شد مجموعه‌اي از هنرها و هنرمندان را حول يك محل گردآورد و به اين ترتيب شاهد خلاقيت طراحان صحنه، گريم، گرافيك، كارگردان، بازيگر، نويسنده و ديگران كنار هم بوديم. از همه مهم‌تر كارگاه نمايش موفق شد به بهانه تئاتر هنرمنداني با عقايد و حتي مذاهب متفاوت را كنار هم بنشاند و از اين منظر نيز يادگاري قابل تامل از خود به جاي بگذارد. در اين باره با آريا كسايي گفت‌وگو كرده‌ايم كه در ادامه مي‌خوانيد.

 

آقاي كسايي شما قبل از اين هم نمايشگاه‌هاي پژوهشي با محوريت افراد حاضر در كارگاه نمايش برگزار كرديد. نمايشگاه آثار آشور باني پال بابلا در سال 92 در گالري طراحان آزاد، نمايشگاه آقاي « فريدون آو» همزمان در طراحان آزاد و گالري زيرزمين دستان در سال 93، نمايشگاه آثار اردشير محصص و نمايشگاه «كارنامه» در موزه هنرهاي معاصر. من فكر مي‌كنم پيوندي ميان اين نمايشگاه‌ها با نمايشگاه حاضر وجود دارد. آيا آن نمايشگاه‌ها مقدمه‌ بودند و از ابتدا مي‌دانستيد قرار است به اين نقطه برسيد يا اتفاق ديگري رخ داد؟

در ابتدا پيش‌بيني چنداني براي برپايي اين نمايشگاه نداشتم. ماجرا خيلي شخصي و اتفاقي آغاز شد. من به صورت خيلي اتفاقي در خانه يكي از دوستانم به تعدادي از پوسترهاي آشورباني پال برخوردم و از متفاوت بودن شكل طراحي اين پوسترها خيلي شگفت‌زده شدم. در عين حال آشور را به عنوان يك كارگردان تئاتر مي‌شناختم ولي درباره كارهاي طراحي پوستر او چيزي نمي‌دانستم. با پرس و جو درباره كارهاي او به تعداد بيشتري از پوسترهايش برخوردم و تقريبا به هركاري كه برمي‌خوردم شگفتي من بيشتر مي‌شد تا اينكه در همان روزها در تعطيلات عيد نوروز مرگ آشور با شرايط ناخوشايندي در امريكا اتفاق افتاد. در همين جست‌وجوها تعدادي از آثار طراحي و نقاشي آشور را هم جمع‌آوري كردم و با همراهي علي بختياري و داريوش كيارس، رويدادي درباره كارهاي آشور برگزار كرديم. اين نمايشگاه با استقبال زيادي روبه‌رو شد و به نظرم اين كنجكاوي و شگفتي در ميان افراد ديگر هم به چشم آمد كه گويي با كارهاي بسيار متفاوتي از يك آدم كاملا ناشناخته مواجه شده‌اند.

يكي از دوستان و همكاران نزديك آشورباني پال دركارگاه نمايش فريدون آو بود. آقاي آو را به عنوان هنرمند نقاش و ويدئوآرتيست، مدير گالري و مجموعه‌دار مي‌شناختيم اما اين جنبه از كار او به عنوان طراح گرافيكي كه حداقل بيش از يك دهه از زندگي‌اش به صورت مداوم كار گرافيك كرده براي ما ناشناخته بود. بنابراين اين جست‌وجو به صورت ديگري ادامه پيدا كرد و ما به استوديو آقاي آو رفتيم و آرشيوهايش را مرتب كرديم و با تعداد زيادي پوستر مواجه شديم. چه آنها كه در امريكا طراحي كرده بود و چه آنها كه در كارگاه نمايش و حدفاصل سال‌هاي 48 تا 57 طراحي كرده بود. اين پوسترها به شكل عجيبي امضا نداشتند و ما بايد با روش‌هاي مختلف متوجه مي‌شديم كه كدام يك از اينها طراحي آقاي آو هستند. نمايشگاه كارهاي گرافيك فريدون آو را برگزار كرديم و كتابي هم در اين باره طراحي و منتشر شد. سپس به همراه گالري دستان روي كارهاي اردشيرمحصص كار كرديم كه در يك دوره به تعدادي از طراحي‌هاي محصص برخورديم كه روي پوسترها و جلد كتاب‌هاي كارگاه نمايش چاپ شده بود. بعضي از اين كارها به طور دقيق براي يكي از تئاترها يا نمايشنامه‌هاي كارگاه نمايش طراحي شده بود. مثلا نمايشنامه‌اي از عباس نعلبنديان به اسم «اگر فاوست يك كم معرفت به خرج داده بود» يا پوستر نمايش «جان نثار» از اين دست كارها هستند. اين كارها و افراد براي ما در ابتدا مثل ستاره‌هايي بودند كه چشمك مي‌زدند و وقتي شما خط اتصال بين اين ستاره‌ها را ترسيم كنيد به يك شكل يا محيط به اسم كارگاه نمايش مي‌رسيد كه در آن محيط تعدادي طراح، معمار، نقاش، گرافيست، نمايشنامه‌نويس و كارگردان تئاتر گردهم آمده بودند و فعاليت‌هاي تجربي و كارگاهي انجام مي‌دادند. بعدها ما مجموعه وسيع‌تري از اين آثار را جمع‌آوري كرديم. اين مجموعه در واقع جريان متفاوتي نسبت به جريان رايج آن زمان هنر و گرافيك در ايران بود. بعد از اينكه تعداد بيشتري اثر جمع‌آوري شد به فكر برگزاري نمايشگاه افتاديم. در اين نمايشگاه تقريبا بيش از 90 درصد محصولات گرافيكي كارگاه نمايش ديده مي‌شود.

نخستين بار است كه بُعد گرافيكي كارگاه نمايش مورد بررسي قرار مي‌گيرد. گرافيك در كارگاه نمايش چه جايگاهي داشته و چه تاثيري در روند تاريخ گرافيك ايران را بنا گذاشته است؟

كارگاه نمايش در همان سال 48 كه آغاز به كار كرد يك هدف مشخص داشت و آن هدف هم توسط موسسين اصلي‌اش مثل شهرو خردمند، ايرج انور، بيژن صفاري و آربي اُوانسيان نوشته شد. متن هدف كارگاه نمايش اين است: «كمك به نويسندگان، بازيگران، كارگردانان و طراحان براي خودآزمايي‌ها و تجربه‌هايي به دور از محدوديت‌هاي متداول حرفه نمايش». چهارمين ركن كه در مانيفست كارگاه درباره آن صحبت مي‌شود طراحي است. اينجا الزاما طراحان به معناي طراح گرافيك نيستند. يك مقدار بازه وسيع‌تري را شامل مي‌شود. يعني افرادي كه در زمينه طراحي صحنه، لباس و نور فعاليت مي‌كنند و فضاي يك نمايش را مي‌سازند، بيشتر مورد توجه قرار مي‌گيرند. يكي از دلايل اين اهميت دادن آن است كه سرپرستي كارگاه توسط بيژن صفاري انجام مي‌شود و بيژن صفاري يكي از طراحان و معماران مهم دهه 50 به شمار مي‌آيد. صفاري و اوانسيان با جريان‌هاي روز تئاتر و طراحي در جهان آشنا بودند و اين موضوع كمك مي‌كند كه در كارگاه نمايش براي طراحي اهميت قايل باشند. اتفاقي كه مي‌افتد اين است كه طراح را در كنار كارگردان قرار مي‌دهند و طراح در فرآيند ساخت يك تئاتر اهميتي برابر با نويسنده و كارگردان پيدا مي‌كند. ما روي تمام پوسترهاي كارگاه نمايش و بروشورها نام طراح را مي‌بينيم كه در كنار كارگردان قرار مي‌گيرد و چنين چيزي براي نخستين بار است كه در تاريخ نمايش ايران اتفاق مي‌افتد. گرافيك به عنوان بخشي از اركان و اهداف كارگاه نمايش مطرح است. فريدون آو همان زمان در گفت‌وگو با مجله تماشا مي‌گويد: «براي من پوستر تئاتر مثل يك ورودي مي‌ماند و تماشاگر از دريچه آن وارد دنياي نمايش مي‌شود.» از نظر فريدون آو همان كسي كه پوستر و بروشور كار را تهيه مي‌كند بايد طراحي صحنه، لباس و نور تئاتر را در كنار كارگردان بر عهده بگيرد. براي اينكه اينها در كنار يكديگر بايد يك مجموعه يكپارچه را بسازند و به همين دليل طراحي ركن مهمي در كارگاه نمايش محسوب مي‌شود.

اما من به چند دليل نمي‌توانم بگويم كارگاه نمايش بر جريان گرافيك ما تاثيرگذار بود. يك، چون جمع محدودي در كارگاه حضور دارند و اين جمع محدود همان زمان هم در بخش اصلي جريان گرافيك ايران حاضر نيستند. آن دوران جريان‌هاي مشخصي هستند كه جريان اصلي گرافيك ايران را شكل مي‌دهند. مثل مجموعه‌اي از فعاليت‌هاي آقاي مرتضي مميز با جريان‌هاي ادبي آن دوره و آقاي قباد شيوا به عنوان مدير آتليه گرافيك تلويزيون ملي ايران، آقاي مثقالي و گروهي كه با او در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان كار مي‌كنند، يا گرافيك پاپ فضاي پوسترهاي فيلم فارسي كه در آن دوره مي‌بينيم. جريان‌هاي گرافيك مورد نظر خودشان را به شكل جدي تثبيت مي‌كنند، ولي ما در كارگاه نمايش با مجموعه‌اي از آثار طراحي گرافيك رو به رو هستيم كه هيچ كدام‌شان امضا ندارند. وقتي از آقاي اوانسيان پرسيدم چرا ما اسم طراح را در زير پوسترهاي كارگاه نمي‌بينيم، گفت «شكلي از فعاليت تجربي و كارگاهي در آن جا اتفاق مي‌افتاد تا از هرگونه ستاره‌سازي اجتناب شود». به همين دليل است كه بازيگران در كارگاه نمايش در درجه اول اهميت قرار نمي‌گيرند. گرافيست هم همينطور. قرار نيست از گرافيست ستاره‌اي ساخته شود. ما از دهه‌اي حرف مي‌زنيم كه هر طراح از همان آغاز طراحي پوستر، جاي امضاي خود را مشخص مي‌كند. بسياري از پوسترهاي كارگاه به اين شكل ساخته شدند كه آدم‌ها دور يكديگر جمع شدند و روي يك كار هنري جمعي تلاش كردند. اين اتفاق را در خيلي از پوسترها داريم. از سويي فعاليت كارگاه نمايش با وقوع انقلاب‌اسلامي در سال 57 متوقف مي‌شود. توقف و پاياني كه شايد يكي ديگر از دلايل ناشناخته ماندن جايگاه كار كارگاه نمايش باشد؛ در حالي كه مراكز ديگري مثل كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان به كار خود ادامه مي‌دهند. اما اغلب كساني كه در كارگاه نمايش كار مي‌كردند، يا امكان فعاليت به عنوان طراح، كارگردان يا نويسنده را پيدا نمي‌كنند يا ناچار به مهاجرت از كشور مي‌شوند. اين عدم تداوم در توليد كار گرافيكي فراموشي به همراه مي‌آورد. ما در كارگاه نمايش با دوجريان روبه‌رو هستيم؛ يك جرياني كه به فراموش شدن فكر مي‌كرد و جرياني كه به حذف در درازمدت تمايل داشت. قطعا شايد دستورالعملي براي حذف آدم‌ها وجود نداشته باشد ولي ممكن است در بين ساير جريان‌هاي گرافيك تمايلي به فراموشي اين گروه وجود داشته كه باعث شده تا به مرور زمان اين حذف يا محو تدريجي صورت بگيرد. به نظر من الان بايد دوباره برگرديم و در كنار جريان اصلي، آن جريان‌هاي تجربي‌، آلترناتيو و تمام اينها را بررسي كنيم. اين جريان‌ها اگرچه بينندگان محدودي داشته اما هيچگاه تعداد بيننده به معناي اهميت يك جريان نيست.

اين آثار به هر دليلي تا امروز ناديده گرفته شده‌اند. همين اندازه كه امروز روي سطح آمده و ديده مي‌شوند احتمالا تبعات مختلفي دارد ولي مهم‌ترين خاصيت آن، اين است كه يك امر محو شده دوباره يادآوري شده است. به عقيده شما چرا اين آثار طي سال‌ها ناديده گرفته شده‌اند و نمايشگاه چه تاثيري بر فضاي گرافيك خواهد گذاشت؟

ديدن اين آثار شايد نزديك به 40 تا 50 سال و اطلاع از يك واقعه تاريخي مي‌تواند ما را به نسبت جايگاه‌مان واقع بين كند. وقتي از اتفاقي كه رخ داده اطلاع نداريم و امكان گردآوري، تدوين و تنظيم آن وجود نداشته يا تلاشي انجام نشده باعث مي‌شود مجموعه‌اي از تجربيات به فراموشي سپرده شود. وقتي ما مي‌دانيم 50 سال پيش در بخشي از تاريخ گرافيك ايران تجربياتي اتفاق افتاده، الان مي‌توانيم با تفكر درباره تجربه گذشتگان و به جاي تكرار همان تجربه‌ها، هنر گرافيك را در شكل ديگري ادامه دهيم و پيش ببريم. اين آگاهي مي‌تواند در تحليل ما از وضعيت موجود و آينده تاثيرگذار باشد. اين نمايشگاه مي‌تواند تجربه‌اي را به ديگر تجربه‌هاي جريان گرافيك اضافه كند. بعد از انقلاب انتقال بخشي از اطلاعات فرهنگي از پيش از انقلاب به بعد قطع شد. در حالي كه بسياري از اين جريان‌ها را مي‌توانستيم دوباره ببينيم و بررسي كنيم و از ظرفيت‌هاي آن براي كار امروز بهره ببريم. معتقدم ما به عنوان كساني كه كار گرافيك مي‌كنيم بايد تاريخ اتفاق‌هايي كه پيش از خودمان افتاده را تا حدي كه امكان دارد بدانيم. براي مثال شكل تعامل آدم‌هاي متنوع با كيفيت و استعدادهاي متفاوت در كارگاه نمايش يك نمونه است. ما آنجا افرادي از طبقات اجتماعي، مذاهب، سليقه‌ها و رويكردهاي كاملا مختلف مي‌بينيم كه در كنار هم كار و فعاليت مي‌كنند. اين نشان مي‌دهد مي‌شود چنين فعاليتي را در قالب يك مجموعه انجام داد و امكان بسط دادن تجربه مشابه به امروز هم وجود دارد؛ به نوعي كه اين سلايق همواره در حال توليد فرهنگ باشند. تنوع سلايق و طبقات در كارگاه نمايش براي من دقيقا يك نمونه مهم است. اينكه چگونه مي‌شود محيطي را فراهم كنيم كه آدم‌هاي متنوع بتوانند در كنار هم فعاليت كنند. اين يك شكل آموزش است. از سويي گرافيك از نقطه نظر يك فعاليت فرماليستي درحال توليد در كارگاه تجربياتي را پشت سر گذاشته است و اين مي‌تواند براي كسي كه كار گرافيك انجام مي‌دهد هم آموزشي باشد.

در آثار گرافيكي كارگاه رويكردهاي متنوعي ديده مي‌شود به نوعي كه به تعداد آدم‌هاي كارگاه طراحي‌هاي متنوع و منحصر به فرد مي‌بينيم. حتي بعضي آثار موجود در نمايشگاه نشان مي‌دهد مثلا برخي تجربه‌ها مانند استفاده از تايپوگرافي در پوستر به سال‌ها پيش از آنچه تا امروز مي‌دانستيم بازمي‌گردد. چه ويژگي‌هاي بياني منحصر به فردي در آثار گرافيكي كارگاه نمايش وجود دارد كه مي‌توان آن را وجه تمايز گرافيك كارگاه در نظر گرفت؟

در كارگاه نمايش يك اتفاقي مي‌افتد كه شايد امروز محو شده است و آن اينكه تمرين در يك محيط كارگاهي، تجربه‌گرايي و از پيش تعيين نكردن همه‌چيز و در لحظه شكل گرفتن اتفاق‌ها، چه در نمايشنامه، چه در اجراي تئاتر و چه از زاويه طراحي گرافيك در كارگاه نمايش خيلي اهميت دارد، اينكه تمرين و آزمايش و اتفاقي كه در كارگاه يك هنرمند شكل مي‌گيرد چقدر اهميت دارد. در تئاتر فرد منضبطي مثل آربي اوانسيان اجازه مي‌دهد كه نمايش در حين جلسات تمرين با همكاري بازيگران كم كم شكل بگيرد، به جاي اينكه همه‌چيز از پيش تعيين شود. اين اتفاق در كار گرافيك هم مي‌افتد. براي مثال تعدادي از پوسترهاي كارگاه هست كه كارگردان، نويسنده و طراح دور يك ميز جمع شده‌اند و هركدام قطعه‌اي را در كنار يكديگر چسبانده‌اند تا يك كاري شكل بگيرد. اين يك فعاليت كارگاهي و تجربي است كه گروهي در لحظه چيزي را مي‌سازند و اينقدر روي آن كار مي‌كنند كه خودش را پيدا كند. اين كارگاهي تمرين كردن امري است كه نتيجه آن را در محصول نهايي كارگاه مي‌بينيم. از طرفي وقتي درباره تجربه تايپوگرافي صحبت مي‌كنيد با نگاهي مواجهيم كه با عملكرد خود، تصويري به حروف دادند كه به چيزي فراتر از حرف يا نوشته بدل شد و موسيقي و تصوير آن كلمه اهميتي برابر با معني كلمه پيدا كرد. به همين دليل وقتي در يك محل يا جرياني مي‌بينيم چطور يك رابطه نزديك بين نويسنده‌اي مثل نعلبنديان و طراحي مثل سهيل سوزني وجود دارد در اين صورت مي‌توان درك كرد چطور آن صداي كلمات در نمايشنامه‌اي مثل «ناگهان» تبديل به تصوير همان كلمات در داخل جلد كتاب «ناگهان» مي‌شود. اين تحول از كلمه به صدا و از كلمه به تصوير و اين همنشيني افرادي مثل معمار، نقاش، گرافيست، نويسنده و كارگردان در كنار يكديگر مي‌تواند مولد باشد؛ چيزي كه الان گم شده است. امروز نقاش‌ها با نقاش‌ها معاشرت مي‌كنند. نويسنده‌ها با نويسنده‌ها معاشرت مي‌كنند و گرافيست‌ها با گرافيست‌ها، در حالي كه تركيبي از اينها با هم بسيار مولد است.

من جريان تصويري دنباله‌داري را در پوسترهاي كارگاه نمايش نمي‌بينم. بيشترين چيزي كه مي‌توان ديد تلاش براي تجربه گرايي و اصالت اثر است. درباره خوب يا بد بودن پوسترهاي كارگاه نمي‌توان نظر داد. وقتي شما تجربه مي‌كنيد خوب يا بد معنا ندارد. در واقع درحال تجربه چيزي هستيد كه پيش از آن تجربه‌اش را نداشتيد و طبيعي هم هست كه نتيجه دست شما نيست. يك نكته وجود دارد كه بسياري از كساني كه كار گرافيك را براي كارگاه نمايش انجام دادند شاگردان بيژن صفاري و هوشنگ كاظمي در دانشكده هنرهاي تزييني بودند. اصولا ما در جريان آثار توليد شده در دانشكده هنرهاي تزييني با جرياني كه در دانشكده هنرهاي زيبا وجود دارد تفاوتي عمده مي‌بينيم. دانشكده هنرهاي زيبا تا حدودي تحت تاثير مرتضي مميز است و گرايش‌هاي ايدئولوژيك در مجموعه كارهايي كه توليد مي‌شد به چشم مي‌آيد؛ در حالي كه در دانشكده هنرهاي تزييني افرادي مثل صفاري و كاظمي هستند كه معلمان اصلي به شمار مي‌روند و به همين دليل شكلي از گرايش به فرم و در نتيجه ديزاين در كار آنها اهميت بيشتري پيدا مي‌كند. افرادي مثل بهزاد گلپايگاني گرافيست كه ما در آثار آنها بيشتر گرايش به تجربيات فرماليستي را مي‌بينيم تا جرياناتي كه بخواهد در پس آن ايدئولوژي و نگاه اجتماعي يا سياسي خاصي را به نمايش بگذارد. اين تفاوتي است كه هنرجويان دانشكده هنرهاي تزييني با دانشكده هنرهاي زيبا داشتند. به همين دليل در بسياري از پوسترهاي كارگاه كمتر تصويري را مي‌بينيم كه احساس انتقال يك مفهوم در پس يك جريان ايدئولوژيك را داشته باشد. در آثار كارگاه نمايش تجربيات كاركردن با فرم و حروف بيشتر نمود دارد. بيژن صفاري بيشتر شاگردان خودش را به كارگاه نمايش مي‌آورد و آنها هم تئاتر بازي مي‌كنند، هم مي‌نويسند و هم كار گرافيك انجام مي‌دهند، افرادي كه در تاريخ گرافيك ايران كارهاي بسيار تجربي جالبي دارند اما اسم آنها شناخته شده نيست. افرادي مثل ادوارد آرشاميان، سهيل سوزني يا رضا مافي با همان معدود تجربيات گرافيكي كه دارند تجربه‌هاي جالبي را در آنجا به يادگار مي‌گذارند. شايد از بحث‌مان دور باشد اما به اسم آرشاميان كه اشاره كردم، دوست دارم به اين واسطه بگويم جايگاه اقليت‌هاي مذهبي به خصوص ارامنه در شكل‌گيري هنرهاي مختلف در ايران بسيار رفيع است.

بسياري از هنرها مثل تئاتر و موسيقي در ابتدا توسط اقليت‌هاي مذهبي به خصوص ارامنه وارد ايران مي‌شود. اما به دليل سيل مهاجرت آنها در سال‌هاي اخير به مرور اهميت‌شان چه به عنوان هنرمند، فعال اجتماعي و چه به عنوان معلم كمرنگ شده است. كارگاه نمايش يكي از آن مكان‌هايي است كه ما در آن فعاليت‌هاي گسترده اقليت‌هاي متنوع مذهبي را مي‌بينيم.

فكر مي‌كنيد امروز چقدر پتانسيل آن را داريم كه به اين نگاه يا رويكرد رجوع كنيم؟ من فكر مي‌كنم فارغ از هر قضاوت شكل هنري كارگاه، فكري كه در كارگاه نمايش جريان داشته، اهميت دارد و جاي خالي آن امروز حس مي‌شود. ديگر جايي مثل كارگاه را پيدا نمي‌كنيم، يا جايي مثل كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان. چگونه مي‌شود بستري براي ايجاد اين فضا ساخت؟

دلايل متنوعي وجود دارد كه حس مي‌كنيم جاي خالي آن نگاه امروز عميقا به چشم مي‌آيد. ممكن است دلايل اجتماعي داشته باشد اما يكي از مسائل مهم در تسلط موضوع اقتصاد است. اين شكل تسلطي كه يك سيستم و نظام سرمايه‌داري بر كل فضا در سرتاسر دنيا دارد، موجب شده مساله اقتصاد روي تجربيات و فرم‌هاي هنري و تجربه‌هاي هنرمندان تاثير بگذارد. ما مي‌بينيم امروز پول و سرمايه چگونه روي شكل و كار هنرمندان تاثير گذاشته است يا وقتي به تاريخ هنر فكر مي‌كنيم، مي‌بينيم چقدر اقتصاد در شكل نوشتن اين تاريخ و گردآوري آن تاثير گذاشته است. به كساني بيشتر توجه مي‌شود كه انگار سود اقتصادي بيشتري را توليد مي‌كنند. اگر اثر در بازار خريد و فروش نداشته باشد احتمالا جايگاه خالقش نيز شناخته نمي‌شود. درباره شناخت تاريخي و فرهنگي يك دوره گاهي يك پوستر يا يك آگهي ساده مي‌تواند خيلي روشنگرتر از يك اثر هنري باشد. ما وقتي درباره تاريخ هنر و مجموعه‌اي از هنرها مثل عكاسي، گرافيك، كاريكاتور و بسياري ديگر از هنرها صحبت مي‌كنيم با جرياني مواجه مي‌شويم كه چون امروز به هر دليل بخشي از جريان اقتصاد هنر نيستند از جريان تاريخ هنر نيز حذف مي‌شوند. در حالي كه در ارتباط وسيع‌تري با مردم و وضعيت اجتماعي زمان خودشان بوده‌اند و اين در برابر اثر هنري قرار مي‌گيرد كه اتفاقا خيلي در ارتباط با وضعيت اجتماعي دوران خودش هم نبوده است. امكان خريد و فروش و قيمت نبايد در بررسي يك وضعيت يا تاريخ هنر تاثير داشته باشد. در ارتباط با موضوع كارگاه نمايش بياييد به اين موضوع توجه كنيم كه اقتصاد چگونه بر تئاتر حال حاضر تاثير گذاشته است. با تاسيس سالن‌هاي جديد و ورود ستارگان سينما به تئاتر چگونه شرايطي را پديد آورده كه به مرور شاهديم نويسنده يا كارگردان اولويت تجربه گرايي را كنار مي‌گذارد و به بازگشت سرمايه فكر مي‌كند. اينگونه مي‌شود كه در درازمدت جريان اقتصادي و سرمايه باعث ضعف يك فرم هنري مهم، زنده و جدي مثل تئاتر خواهد شد. اين قضيه در گرافيك هم وجود دارد. ما امروز خيلي كمتر تجربه‌گرايي در گرافيك را شاهد هستيم، چرا؟ به اين دليل كه اقتصاد توانسته اين جريان تجربه‌گرا را به يك ابزار اقتصادي تبديل كند و اين موضوع درباره نقاشي هم صدق مي‌كند. فرم‌هاي مختلف طي اين دوره تاريخي نسبت به مساله اقتصاد ضعف نشان داده‌اند و تجربه‌گرايي جاي خودش را به شكلي از هنر داد كه به جاي پاسخگويي به احساسات و تجربيات دروني هنرمند، جوابگوي يك سيستم اقتصادي باشد. يا تلاش براي ارايه پيشنهادهاي زيبايي‌شناسي جديد يا بيان اجتماعي جديد در گروه چرخه اقتصادي است كه حيات مي‌يابد.

آيا اشكال از خود هنرمندان نيست؟

ببينيد بعضي افراد كارگاه نمايش زماني كه احساس كردند شرايط براي تجربه گرايي آنها فراهم نيست دست از ادامه كار كشيدند و حاضر نشدند به شرايطي كه از نظرشان به اندازه كافي درست نبود تن دهند. اما درباره هنرمندان بايد بگويم من امروز واقعا اشكال را از طرف خود هنرمندان مي‌بينم. اين هنرمند است كه بايد ظرفيت را در خودش به جايي برساند كه امكان مقاومت در برابر جريانات تحميلي را داشته باشد. اشكال نه از وضعيت اجتماعي است، نه از سفارش‌دهنده‌ها. كسي كه حرفي براي گفتن داشته باشد و بخواهد آن را بگويد و نخواهد كوتاه بيايد راه گفتنش را هم پيدا مي‌كند.

آيا امروز ما افرادي مثل بيژن صفاري يا ليلي امير ارجمند يا افرادي از اين دست داريم كه به دور از يك فضاي اقتصادزده بخواهند سرمايه خود را در هنر به شكل درست تزريق كنند و از هنرمند حمايت كنند؟ چراكه مسلما يكي از دلايل پيشرفت كارگاه نمايش نگاه حاميان مالي آن بوده است.

نكته‌اي كه مي‌گويي درست است اما كارگاه نمايشي‌ها در شرايط سختي كار كردند. به غير از دو، سه نفر اغلب آنها وضعيت مالي ضعيفي داشتند. اتفاقي كه در سال‌هاي پس از انقلاب براي آنها افتاد گوياي همين مطلب است. اما به كارشان اعتقاد داشتند و كار مي‌كردند. اين نيازمند يك سيستم حمايت نسبي رسمي هم هست كه فضا را براي كار كردن آدم‌ها فراهم كند. اما من فكر مي‌كنم اگر ما شرايط آن زمان را نداريم به معناي تسليم شدن نيست.

بايد ببينيم چگونه مي‌توانيم اين كار را انجام بدهيم و راه‌حل‌هاي خودمان را پيدا كنيم. من فكر مي‌كنم ما نمي‌توانيم به طبقه صاحب قدرت و ثروت ايراد و اشكالي وارد كنيم. چون آنها عملكرد ذاتي خودشان را دارند و روند كاملا طبيعي است. مساله حتما از يك مشكل فرهنگي بر مي‌خيزد و اين توليدكنندگان فرهنگي هستند كه بايد نسبت به آنچه خلق مي‌كنند و مسير حركتي‌شان دقت و ديدگاه داشته باشند. اگر بپذيريم مي‌توانيم در يك جريان آموزشي دوطرفه خود را در كنار اين طبقه قرار دهيم و سعي كنيم با آنها صحبت كنيم و آموزشي متقابل شكل بگيرد رابطه بهتري برقرار مي‌شود و دوباره امكان ساختن اين فضاي قبلا تجربه شده به وجود مي‌آيد. به هر حال چيزي كه اهميت دارد تداوم در كار و توليد فرهنگ و هنر است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون