واكنشها، آينهاي در شناخت جامعه
رضا صديق
«ايتاليا ايتاليا» از آن گونه فيلمهاست كه يا از آن روي ميگردانند يا سينه چاكش ميشوند؛ رويگردانان، فيلم را لو و قناس ميدانند و سينه چاكان فيلم را مانوس و ملوس. در اين كنش و واكنش است كه صحبت از اين فيلم، تبديل به دو قطبي ميشود. مبرا شدن ازين دو قطب نيز اجتنابناپذير است به همين سبب نيز مابهازاي سخن راندن از اين دو قطب، ميتوان به كشف صور فيلم رهنمون شد.
يكم/ پيش ازين قصد، اما خالي از لطف نيست كه دلايل دو سوي قطبيت مخالفان و موافقان فيلم را رصد كرد. مخالفان فيلم، بر ريتم كشدار فيلم، چفت نشدن بازيها، فرم به هم ريخته روايت كه تماشاگر را گيج ميكند و نالازم است و پايان كليشهاي فيلم تاكيد دارند. موافقان فيلم نيز بر زمانه خالي از روايت عاشقانه در سينماي ايران تاكيد ميورزند و جنس فانتزي روايت را در اين خلأ پيشرو ميدانند، آنان پايان فيلم را از جنس فانتزي فيلم ميخوانند و علت كشدار بودن ريتم روايت فيلم را نيز در سينوس زندگي ِ بهشت دوزخ برزخي فيلم تعريف ميكنند.
آنچه سبب اين دوگانگي نظرات شده اما خود نقطه ورود نقد است. تفاوت نظرات در لوس يا ملوس بودن «ايتاليا ايتاليا» به خاستگاه اجتماعي و روحي منتقدان در بستر جامعه امروز ايراني بازميگردد و خالي از بناي تئوريك. نقطه اين افتراق نيز «رابطه احساسي» يا به تعبيري «رابطه عاشقانه» است؛ روايت فانتزي «ايتاليا ايتاليا» را نيز ميتوان واكنشي به مساله خلأ روايت احساس دانست. فيلم با انتخاب بُعد فانتزياي كه انتخاب كرده است، گويي دست در توبرهاش كرده و خاطرهاي شيرين را با تمام نقصانها و زخمها و معضلاتش روايت ميكند. ازين روست كه براي تماشاگرِ تشنه فانتزي، فيلم تصوير رويايي ميشود كه خويش را در پستي و بلنديهايش بازتعريف كند. به همين منظور نيز ميتوان فيلم را هويتي دانست كه بخش زيادي از شخصيتش را در ذهن مخاطب پيدا ميكند. ازين حيث نيز در بخش «بهشت» يا روايت شيرينيهاي رابطه، مخاطب را براي ادامه داستان متقاعد ميكند كه روي صندلياش گرم بنشيند تا آماده ورود به «برزخ» رابطه و «دوزخ» داستان شود. به همين دليل نيز پايانبندي فيلم به ذائقه بخشي از تماشاگراني كه داستان را پيگير هستند و دوستش دارند نيز خوش نميآيد؛ صعودي از «دوزخ» رابطه به سوي شروعي تازه؟
تمام اين نكات و جزييات نيز، براي مخالفان «ايتاليا ايتاليا» دليلِ فاصله گرفتن از فيلم است، يعني: تصوير فانتزي يك رابطه احساسي در شدائد جدي و زمختي كه حتي مجال چشيدن طعم شيرين احساس را نميدهند، نچسب و خالي از لمس است و لوس.
از اين روست كه نميتوان به اين مجال ورود كرد و به قطعيتي در حكم رسيد. يكي به دنبال كشف فانتزي ذهن است و ديگري بر عدم سنخيتش با بستر روايت واقعي تاكيد دارد؛ و اين مهمترين بخش «ايتاليا ايتاليا»ست و تماشاي بُعد آينهاي فيلم پيشروتر از خود فيلم است؛ يعني شناخت و جامعهشناسي در بستر جامعهاي كه غرق يا تشنه رويا و فانتزي است و بستري كه از تجسم فانتزي و رويا به دور و به دنبال واقعيت رخدادهاست.
دو/ يكي از آفتها براي فيلم اوليها اين است كه ميخواهند بسياري از ايدهها و حرفهايشان را يكجا بگويند. اين آفت نيز از «ايتاليا ايتاليا» دور نيست. كاوه صباغزاده در خلق بخش اول فيلم و فانتزي عاشقانه خودي نشان ميدهد اما در ادامه روايت و شدائد زندگي عاشقانه، با ورود مشغلهها و دغدغههاي شخصي، وصلههاي نچسبي را به روايت ميچسباند. مانند مساله فيلم ساختن زن و مشكلاتي كه براي ساختن فيلم اولش برايش پيش آمده. گويي اين معضلات و ديالوگها، از زبان سارا بهرامي، كاراكتر زن فيلم بيرون است و او از روي دست كارگردان سخن ميگويد. همين نيز بيشتر شكل درددل كارگردان با اهالي سينما و مخاطبان است تا خلق نقطهاي دراماتيك.
سه/ «ايتاليا ايتاليا» با نامي مزين به كشوري در اروپا شناسنامه خود را تعريف ميكند. پس بايد از خود پرسيد، در ذهن مخاطب ايراني، ايتاليا شهره به چيست؟ جداي مزاح كه سريع در جواب ميگويد «مافيا»! آنچه معرف ايتالي در ذهن شرقي است مساله «خانواده» است. تاكيد دوباره نام نيز مزيد همين دليل است كه تاكيد بر زوجيت دارد. زوجيتي كه از شخصي به ديگري سرايت ميكند. مرد عاشق ايتالياست و پس از عاشق زن شدن، عشق ايتاليايش به عاشقانهاي جاري در زندگي بدل ميشود. همين انتخاب نام نيز، هويت فيلم را برميسازد؛ فانتزي شكل گرفته در فيلم برآمده از فيلمهاي فانتزي ايتاليايي است، مرد شنگول و سر به هوايي كه عاشق زني جسور ميشود و قس عليهذا. طنز يا گروتسك جاري در موقعيتهاي فيلم نيز برآمده از همين فانتزي است؛ فيلم پيش از شروع به مخاطب اعلام كند كه درست حدس زدهاي، قرار است فانتزياي خانوادگي عاشقانه ببيني، عاشقانهاي كه مثل همه روابط، تلخي نيز در آن مستتر است.
چهار/ نگارنده قصد پنهان شدن پشت نقاب بيطرفي در ميان دو قطب مخالفان و موافقان ندارد. بر اساس تمام دلايل ذكر شده در بند يكم، بهعلاوه دم نكشيدن فيلم و قوام نيافتن روايتي كه نيت «ايتاليا ايتاليا» بوده است، با فيلم همراه و همقدم نيست اما نميتوان بيانصاف بود و بخش ابتدايي شروع رابطه را ناديده گرفت. بخش «بهشت» و عاشقانه روايت، نويد يك فيلم خوشريتم و پركشش را ميداد كه چنين نشد، نبود و ميتوان اين را به پاي نخستين فيلم بودن كاوه صباغزاده گذاشت؛ بايد منتظر بود و ديد كه او، در پيشروياش چه مسيري را طي خواهد كرد.