• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3948 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۱۵ آبان

گفت‌وگو با رضا بهبودي و حسين كندري، بازيگر و كارگردان «شنل» به بهانه اكران فيلم

نقد كردن سيستم حق ما است

قهرمان‌ را از جامعه حذف نكنيم / تلويزيون سطح سليقه مخاطب را كاهش داده است

الهام نداف

گپ زدن با آدم‌هايي كه مختصات حرفه‌شان را به خوبي مي‌شناسند، مي‌تواند به اندازه تماشاي يك فيلم خوب يا خواندن يك كتاب به يادماندني، دلچسب باشد. حرف زدن با رضا بهبودي و حسين كندري هم همين خاصيت را داشت. اولي كه سال‌هاست بازيگري را از بر كرده و دومي هم خوب ديدن، شنيدن و تجربه كردن را بلد است. به بهانه اكران «شنل»، بازيگر و كارگردان فيلم كنار هم قرار گرفتند و از دغدغه‌هاي‌شان براي فرهنگ و هنر ايران حرف زدند. بحث ما از چرايي حضور موفق بازيگران تئاتر در سينما آغاز شد و با پايين آمدن سطح سليقه مخاطب و علت‌يابي درباره آن ادامه پيدا كرد. در نهايت باز هم تلويزيون به عنوان رسانه‌اي فراگير و تاثيرگذار مقصر اصلي كاهش مخاطب شناخته شد.

 

پيش از ساخت «شنل» گفته بوديد اعتقاد زيادي به بازيگران تئاتر داريد، اين اعتقاد از كجا مي‌آيد؟

حسين كندري: عمده اين باور به مسائل تكنيكي برمي‌گردد. ذات رنج و تلاش و يك‌شبه به جايي نرسيدن باعث مي‌شود آدم‌ها قدر موقعيت‌هاي‌شان را به خوبي بدانند. اين مساله درمورد بازيگران تئاتر به‌شدت اتفاق مي‌افتد و آنها براي رسيدن به هدف‌شان در هنر واقعا تلاش مي‌كنند. وقتي هم به نقطه ايده‌آل‌شان مي‌رسند، باز هم تلاش مي‌كنند چون كوشش براي‌شان به روند تبديل شده است. آنها از ميان دو هزار نفر با فراخوان و تست گرفتن، انتخاب نشده‌اند. به همين خاطر همكاري با بازيگران تئاتر در گام اول اين مساله را به ذهن متبادر مي‌كند كه بازيگر هم قرار است در يك فيلم آورده‌اي براي‌تان داشته باشد و شما به عنوان كارگردان با يك شيء در صحنه مثل آباژور مواجه نيستيد؛ او هم مي‌تواند در سرنوشت فيلم تاثيرگذار باشد.

آقاي بهبودي شما سابقه زيادي در عرصه تئاتر داريد، صادقانه و منصفانه بگوييد بازيگر تئاتر واقعا مي‌تواند آورده‌اي براي سينما داشته باشد؟

رضا بهبودي: من صد در صد با حرف‌هاي آقاي كندري موافقم و اين مساله را از خردمندي و هوشمندي كارگردان مي‌دانم كه براي تامين كاراكترهاي فيلمش سراغ كساني مي‌رود كه شايستگي دارند. هم در جهان و هم در ايران بازيگران موفق سينما عقبه تئاتري دارند. ممكن است استثناهايي هم وجود داشته باشد اما قريب به اتفاق آنها عقبه تئاتري دارند. اگر براي كارگردان فيلم ساختن يك رخداد سطحي نباشد و به كيفيت كارش فكر كند، حتما دنبال بازيگراني مي‌رود كه مولفه‌هايي كه آقاي كندري گفتند را دارا و در عين حال ادراك صحيح‌تري از نقش داشته باشند. تمرين دو، سه ماهه‌اي كه بازيگران در تئاتر پيش از روي صحنه رفتن هر نمايش مي‌كنند باعث مي‌شود از فهم اوليه و كليشه‌هاي دم دستي عبور كنند. اين اتفاق عمدتا در سينما نمي‌افتد. من فكر مي‌كنم بخش قابل توجهي از موفقيت فيلم‌هاي آقاي اصغرفرهادي هم به تمرين طولاني مدت با بازيگر مربوط است. اگر مي‌بينيد سطح بازي در فيلم‌هاي آقاي فرهادي بالاست، نتيجه تمرين است؛ البته مي‌دانيد كه ايشان هم عقبه تئاتري دارند.

اما من همين جا دوست دارم موضوعي را روشن كنم. متاسفانه در ذهن برخي از اهالي هنر و مخاطبان اين‌طور جا افتاده كه غايت رشد يك بازيگر اين است كه در سينما ديده شود. سينما نقطه پايان و علت غايي بازيگري نيست. البته هيچ بازيگري بدش نمي‌آيد در يك فيلم خوب بازي كند و در آن بدرخشد و كارش ثبت شود و بعد از سال‌ها مورد رجوع قرار بگيرد، اما حداقل در مورد خودم مي‌توانم بگويم كه مساله و دغدغه شخص من هيچ‌وقت اين نبوده كه چرا در سينما ديده نشدم. اساسا من با اين روحيه و رويكرد مخالفم كه بازيگرها با تئاتر شروع كنند و در نهايت به سينما و در سطح پايين‌تر به تلويزيون برسند. اين را هم بگويم كه گاهي اوقات غصه خورده‌ام از اينكه شايستگي بازي در نقشي را داشته‌ام اما به دليل دشمني آن نقش را از دست داده‌ام. آنجايي كه نقش درخورند من بوده و انتخاب نشدم، ناراحت شدم اما هيچ‌وقت فكر نكردم همان نقش غايت كار من است. بعضي وقت‌ها دوستان و همكارانم طوري حرف مي‌زنند انگار من از سر ناچاري در تئاتر مانده‌ام. تصور مي‌كنند من در حسرت سينما، خصوصا آن بخشي از سينما كه موجب شهرت مي‌شود، مي‌سوزم. در صورتي كه اصلا اينطور نيست و براي شخص بنده اين دغدغه به شكل حرفه‌اي آن مطرح است. اين اتفاق دقيقا مثل اين است كه كارگردان‌ها فيلم كوتاه را سكويي براي ورود به سينماي بلند قرار دهند. اينكه فيلم كوتاه را تمريني براي ساخت فيلم بلند بدانيم يك بحث است و اينكه فيلم كوتاه افتخاري براي سينماگر باشد، بحث ديگري است.

آقاي كندري شما سابقه ساخت فيلم كوتاه را داريد، به خاطر ورود به سينماي بلند كارگرداني فيلم كوتاه را تجربه كرديد؟

كندري: بيشتر فيلم‌هاي كوتاهي كه ساختم به نيت ياد گرفتن فيلم بلند بود. به نظرم بزرگ‌ترين آموزگار در سينما، تجربه كردن است. با اين همه من معتقدم فيلم بلند ساختن هم غايت نيست. همانطور كه مديوم در بازيگري مهم نيست، اين مساله در كارگرداني هم صدق مي‌كند. من امروز كارگرداني بلند را تجربه كردم ممكن است روزي هم سراغ كارگرداني در تلويزيون بروم و اگر راهم بدهند شايد زماني تئاتر كارگرداني كنم. به نظرم لذت بردن هنرمند از كار هنري بهتر از شهرت و جايگاهش است.

اما واقعيت سينماي ما چيز ديگري است. شهرت در سينماي ايران حرف اول را مي‌زند و همچنان خيلي‌ از كارگردان‌ها تمايل دارند براي ديده شدن فيلم‌شان با چهره‌هاي بازيگري همكاري كنند. اين اتفاق در ميان فيلمسازان جوان و تازه‌وارد، بيشتر ديده مي‌شود.

بهبودي: به نظرم مسوولان و متوليان فرهنگي ما بيشتر به موضوعات سخت‌افزاري پرداخته‌اند و تازه در آنجا هم بد عمل كرده‌اند. آنها هيچ‌وقت به تربيت تماشاگر فكر نكرده‌اند. مثلا با افزايش سالن‌هاي تئاتر و براي اضافه كردن مخاطب، دوستان راهكارهايي را انتخاب مي‌كنند كه مخاطب واقعي تئاتر را هم از دست مي‌دهيم! اين نشان مي‌دهد كه توسعه جهان سومي و نامتوازن مثل همه بخش‌هاي جامعه در هنر هم اتفاق افتاده است. وقتي تماشاگر تربيت نشود، اهالي هنر هم براي جذب مخاطب سراغ همان شيوه‌هاي مالوفي كه در گذشته جواب داده، مي‌روند. در همه اين سال‌ها در سينماي ايران تماشاگري تربيت نشده كه فيلم خوب ببيند. فيلم خوب يعني دكوپاژ، فيلمنامه، بازي و تدوين خوب. وقتي چنين چيزي اتفاق نيفتد، تهيه‌كننده و كارگردان‌ها دلايل موجهي براي دست گذاشتن روي چهره‌ها براي جذب مخاطب دارند. مي‌خواهم بگويم متوليان فرهنگي به آموزش تماشاگران توجهي نكرده‌اند و اين مساله در برنامه‌هاي‌شان هم جايي ندارد. در نهايت چهار پرديس سينمايي مي‌سازند و تجهيزاتي براي فارابي مي‌خرند! همين است كه شما با خيل تماشاگراني مواجه هستيد كه معلوم نيست براي چه به سينما و تئاتر آمده‌اند!

كندري: من با فرهنگسازي كاملا موافقم اما نگاهم اين است كه ما سطح سليقه مخاطب را تقليل داديم. عمده اين مسووليت هم بر دوش تلويزيون بوده است. اين رسانه حدفاصل سال 84 تا همين حالا، به عنوان يك ابزار موثر سطح سليقه مخاطب را پايين آورده است. بعد سال 92، زماني كه تلويزيون تصميم گرفت مخاطب از دست رفته‌اش را به دست آورد، هيولايي تحت عنوان شبكه‌هاي ماهواره‌اي از آن طرف مرزها به ما حمله كردند. ژانر 95 درصد سريال‌هاي ماهواره‌ ملودرام است. ملودرام ژانر بدي نيست اما اين سريال‌ها با يك سري كليشه ثابت پخش مي‌شوند و سطح سليقه مردم را پايين مي‌آورند. پايين آوردن سطح سليقه مخاطب به نظرم مشخصا ارگاني و سازماني انجام شده است.

يعني فكر مي‌كنيد عمدي در كار است؟!

كندري: من فكر مي‌كنم انگيزه‌هاي شخصي خيلي پررنگ‌تر از فرهنگ جامعه در صدا و سيما حكومت مي‌كند. ما به منافع شخصي بيشتر از منافع حكومتي‌مان فكر مي‌كنيم.

بهبودي: اما به نظر من پايين آوردن سطح سليقه مخاطب تعمدي است!

كندري: من معتقدم اين جريان وجود دارد، حالا يا بطور برنامه‌ريزي شده يا ناآگاهانه. اما همه اين مسائل نشان مي‌دهد آن اتفاقي كه براي سينماي ايران در دوران مديريت آقاي بهشتي و بعد از آن افتاد، خروجي‌اش افتخاري براي ايران بود كه سبب رشد آدم‌هايي چون عباس كيارستمي شد. ما حالا از كيارستمي با افتخار نام مي‌بريم. اما خروجي سينماي ايران امروز با حفظ احترام براي اصغر فرهادي، اين است كه ايشان با وجود ساخت فيلم‌هايي چون «شهر زيبا» و «درباره الي»، فيلمي مي‌سازد كه انگار محصولي سفارشي براي فستيوال‌هاي بين‌المللي است. همه ما مي‌دانيم منهاي «فروشنده» آقاي فرهادي ديگر چندان دغدغه بومي‌گرايي ندارند و اثري از ايران در برخي فيلم‌هاي او نيست.

يك نكته‌اي هم در مورد حضور چهره‌ها در سينما بگويم. من فكر مي‌كنم حضور چهره‌ها در فيلم‌ها خواست مخاطب نيست، آنچه باعث مي‌شود سينماگران سراغ چهره‌ها بروند استراتژي سينماداران است. سينماداران فيلم‌هايي كه در آن چهره حضور نداشته باشد، نمي‌پذيرند.

با توجه به شيوه جديد تبليغات در سينماي ايران و مسائلي چون فرش قرمز و اكران مردمي، واقعيت اين است كه حضور چهره‌هاي سينمايي به فروش گيشه رونق مي‌دهد، منكر اين مساله كه نمي‌توانيم بشويم!

كندري: ما اهالي شبه‌صنعت سينما در ايران به‌طور كل استراتژي خاصي براي اكران نداريم. اما به نظرم اگر فيلم خوبي ساخته باشيد و شرايط اكران هم فراهم باشد، مردم واقعا براي تماشاي فيلم به سينما مي‌آيند. اما اگر شرايط اكران فراهم نباشد، يعني تعداد سالن‌هايي كه به شما مي‌دهند به 10 سالن هم نرسد و سانس‌هاي مرده را هم در اختيارتان بگذارند، خب استراتژي سينمادار به فيلمساز تحميل مي‌شود و ناچار است از چهره استفاده كند. وگرنه فيلمساز علاقه‌مند است با آدم‌هاي توانمند كار كند تا چهره‌هايي كه يك‌شبه به سينما آمده‌اند و توانمندي هم ندارند.

بهبودي: من فكر مي‌كنم همچنان اقتصاد است كه به سينما لطمه مي‌زند. ما نمي‌توانيم از مردمي كه مشكل اقتصادي دارند توقع داشته باشيم تئاتر بروند، فيلم ببينند و كتاب بخرند. مني كه در همه اين سال‌ها تربيتي براي خودم قائل بودم هم اگر مشكل اقتصادي داشته باشم، به جاي اينكه هفته‌اي يك كتاب بخرم، ماهي يك كتاب مي‌خرم! اينها به بحث نياز و فرانياز مربوط است. به هر حال توجه به امور ذوقي و فرهنگي توجه به امور فرانيازي است. خانواده‌اي كه هزينه‌هاي سينما رفتن برايش 200 هزار تومان تمام مي‌شود، فيلم ديدن روي پرده را از اولويت‌هاي زندگي‌اش خارج مي‌كند. ديگر به اين فكر نمي‌كند چه فيلمي روي پرده سينما آمده است كه با نديدن آن احساس خسران كند. او ناچار است به تلويزيون پناه ببرد و به مرور به خاطر تكرار برنامه‌ها، سراغ ماهواره مي‌رود. ممكن است كيفيت برنامه‌هاي تلويزيون با برنامه‌هاي ماهواره يكسان باشد اما رنگ و لعاب شبكه‌هاي آن‌طرف بيشتر است. از نظر روانشناسي، مخاطب ترجيح مي‌دهد برنامه‌اي با رنگ و لعاب بيشتر ببيند. تلويزيون هم در سوق دادن مخاطب به سمت ماهواره مقصر است. اقتصاد معيوب، پايين آوردن سليقه و رجوع مخاطب به شبكه‌هاي ماهواره‌اي با سطح برنامه‌هاي پايين‌تر همه و همه مي‌تواند اتفاقي كه امروز در سينماي ايران شاهد آن هستيم را رقم بزند. ژانرها در سينماي ما محدودتر مي‌شود، سطح كيفي و ساختاري و مضموني آثار پايين‌تر مي‌رود و ما چاره‌اي نداريم جز اينكه به داستان‌ اكران مردمي متوسل شويم. من همين جا مي‌گويم كه اكران مردمي هم در آينده نزديك از رونق خواهد افتاد و نمي‌دانم سينماداران و فيلمسازان مي‌خواهند ديگر چه كاري براي كشاندن مخاطب به سينما كنند! اصلا همين كه هر وقت يك سلبريتي در فيلم و اكران‌هاي مردمي حضور داشته باشد آن اثر مي‌فروشد و هر وقت نباشد، فروش گيشه افت مي‌كند، خودش يك فاجعه فرهنگي است! چون فيلم در اولويت مخاطب نيست و عوامل ديگر باعث كشاندن او به سينما مي‌شود. به همين خاطر مي‌گويم بازيگر هم بعد از مدتي براي مخاطب رنگ مي‌بازد. مخاطب يك بار يا دو بار از سلفي گرفتن با فلان چهره لذت مي‌برد اما در ادامه اين كار دستاوردي براي او به همراه ندارد.

كندري: بزرگ‌ترين مشكلي كه ما در سيستم حكومتي و حتي مديريت ساختمان‌هاي‌مان داريم اين است كه فقط به دوره مديريت خودمان فكر مي‌كنيم. مربي فوتبال تازه‌وارد در ايران زود مي‌رود سراغ بازيكن‌هاي گرانقيمت و فيلمساز هم به بازيگران چهره پناه مي‌برد.

بهبودي: به همين خاطر است كه مي‌گويم باور دست‌اندركاران به مقوله فرهنگ به شكل بنيادين آن نيست. اخلاق و هنر هم ذيل فرهنگ است. اما وقتي دوستان توجه به مسائل فرهنگي را محدود به توسعه مراكزي كه آموزش‌هاي خاص به جوانان و كودكان مي‌دهند، مي‌دانند، در واقع فرهنگ را لاغر و لاغرتر مي‌كنند. همين چند وقت پيش بيلبوردي درباره مسابقه كتابخواني در تهران ديدم. همان موقع به اين فكر كردم همه كساني كه در تمام اين سال‌ها تلاش كردند وضعيت كتابخواني به اينجا برسد، شايد خواب اين را نمي‌ديدند كه كسي كتاب‌هايي كه مورد تجويز خودشان هم هست، نخواند! من همين جا مسوولان، همان‌هايي كه رسانه، سرمايه و تصويب قوانين را در اختيار دارند، دعوت مي‌كنم به عرصه فرهنگ كلان‌تر نگاه كنند. نگران اين نباشند با چاپ يك كتاب و نمايش يك فيلم همه‌چيز از بين مي‌رود. من در دوران تحصيل در هنرستاني بودم كه بهترين سالن آمفي‌تئاتر را داشت و مديريت اجازه استفاده از آن را به ما نمي‌داد. ما وسط روز با بچه‌ها قرار مي‌گذاشتيم و از ديوار به مدرسه ديگري مي‌رفتيم تا در نمازخانه آن مدرسه، تئاتر تمرين كنيم. در ادامه مديريت مدرسه تغيير كرد و مديري آمد كه در نخستين قدم تمام روز در مدرسه را باز مي‌گذاشت. مي‌گفت هر كس هر ساعتي دوست دارد مي‌تواند برود! بلوف هم نمي‌زد! از وقتي درهاي مدرسه باز شد، عمده دانش‌آموزان حتي به بيست قدمي در هم نزديك نشدند. واقعا هر وقت اراده مي‌كرديم مي‌توانستيم برويم بيرون اما چون هميشه در باز بود و خيال‌مان راحت، اين كار را نمي‌كرديم! در ادامه اين مدير عزيز سالن آمفي‌تئاتر مدرسه را هم راه انداخت. ببينيد يك مدير فضا را چطور مي‌بندد و مدير ديگر چطور مي‌تواند باعث رشد شود. مدير دوم حقيقتا به هنر باور داشت و بخشنامه‌هاي آموزش و پرورش درباره تئاترهاي دانش‌آموزي در كشوهاي ميزش خاك نمي‌خورد. اتفاقي كه در مديريت فرهنگي جامعه ما مي‌افتد از جنس مديريت اول مدرسه ما است و كمتر كسي مثل مدير دوم پيدا مي‌شود. من دردمندانه اين حرف‌ها را مي‌زنم و به قول شاملو چراغم در اين خانه مي‌سوزد.

مساله اينجاست كه ما فراموش مي‌كنيم اهالي هنر هم بخشي از فرهنگسازان جامعه هستند و متاسفانه به سياست‌هاي متوليان فرهنگي تن داده‌اند. جوان‌هاي تازه‌وارد و افراد باتجربه عرصه هنر با موج ايجاد شده همسو شده‌اند و ظاهرا راهكاري براي تغيير شرايط ندارند. در واقع آنها هم به شخصيت‌هاي منفعلي تبديل شده‌اند!

بهبودي: ببينيد! يك زماني ورود به دانشكده سينماتئاتر يا حتي دانشگاه آزاد كار سختي بود. اما همين حالا هر كدام از اين دانشكده‌ها سالانه بيش از 700 دانشجو مي‌گيرند؛ كساني كه اين مسير را براي ورود جوان‌ها هموار كرده‌اند مي‌دانند با اين كار چه بلايي سر هنر مي‌آورند! متاسفانه نسل جديد هم تربيت شده اين سيستم است. مني كه با تربيت ديگري وارد تئاتر شدم، چه ايرادي مي‌توانم به دانشجويي بگيرم كه با فهم ديگري وارد هنر شده؟ اين همان نتيجه سياست‌هاي فرهنگي سياستمداران است. براي دانشجوي جوان، شرايط جديد هنر كنتراست ايجاد نمي‌كند! شرايط فعلي هنر براي مني كه تربيت شده زمان ديگري هستم كنتراست ايجاد مي‌كند. مثلا تا همين پنج سال پيش بازيگران تئاتر مي‌توانستند دو ساعت قبل از اجرا به سالن بروند و تمركز كنند. اما الان به شما مي‌گويند نيم ساعت قبل از اجرا به سالن بياييد كه گروه بعدي سالن را ترك كرده باشند. در شرايط فعلي بازيگر نمي‌تواند تمركز كند و جوان‌هاي تازه‌وارد به تئاتر هم از اين وضعيت ناراحت نيستند چون فضاي آرام و سكوت پيش از اجرا را تجربه نكرده‌اند. اين شرايط من و ديگراني كه تربيت شده سياست‌هاي ديگري بوديم را آزار مي‌دهد. از طرفي نمي‌توان ايرادي به جوان‌ها گرفت چون تربيت شده فرهنگي با مختصات خودشان هستند و اين است كه ارزش‌هاي‌مان را زيرسوال مي‌برد.

من نمي‌خواهم درباره كسي كه به گونه ديگري در عالم هنر رفتار مي‌كند قضاوت كنم، اما نقد كردن سيستم را حق خودم مي‌دانم چون سيستم باعث رقم خوردن اين شرايط شده است. شك ندارم سياستگذاري‌ها به نحوي نيست كه مردم به سمت رشد فرهنگي حركت كنند. وقتي چندين برابر يك دانش‌آموز براي زنداني‌هاي‌مان هزينه مي‌كنيم و كسي از خودش نمي‌پرسد چرا؛ طبيعي است كه چندان خوشبين نباشيم! منِ دولت اگر مي‌خواهم زندان‌هايم پر و پرونده روي پرونده انباشته نشود، به راحتي مي‌توانم چاره‌انديشي كنم. جامعه نياز به آسيب‌شناسي دارد و گفتمان‌سازي كلان كار حكومت و دولت است. افراد نمي‌توانند به تنهايي گفتمان فرهنگي ايجاد كنند. منِ معلم مي‌توانم از جيب خودم براي دانش‌آموزانم كتاب بخرم و اميدوار باشم در آينده از سي نفر آنها سه نفرشان كتابخوان مي‌شوند اما تا چه زماني مي‌توانم اين روند را ادامه دهم؟! اينجاست كه براي خيلي‌ها سوال ايجاد مي‌شود، بودجه فرهنگي جامعه دقيقا صرف چه چيزهايي مي‌شود؟!

آقاي كندري شما به عنوان يك تازه‌وارد اين حرف‌ها را قبول داريد؟! اصلا با نيت فرهنگ‌سازي به سينماي بلند وارد شديد؟

كندري: نخستين فيلم كوتاهم تجربه‌گرايانه و درباره عوارض طلاق بود. از همان موقع دغدغه فرهنگي داشتم. اما معتقدم فرهنگ را نمي‌شود مثل قرص به خورد مردم داد. فرهنگ را بايد ذره‌ذره با سس خوشمزه جلوي مخاطب گذاشت. شعار دادن و باسمه كردن ايدئولوژي‌ها در فرهنگ فايده‌اي ندارد. من به اين فكر مي‌كنم سرگرمي را با بسته‌بندي جذاب به مخاطب عرضه كنم. براي من جذاب است كه مخاطبان «شنل» بعد از ديدن فيلم مي‌فهمند يك زن چطور و تا چه اندازه در جامعه ايستادگي كند و اين پيام را مستقيم ندادم و سعي كردم اين نگاه را در خلال داستان به مخاطب ارايه كنم تا آن را پس نزند.

از طرفي «شنل» يك شبه نوآر است كه در بستر جامعه اتفاق مي‌افتد، اما از آنجايي كه ما به خاطر محدوديت‌هايي كه در سينماي ايران با آن مواجه هستيم نمي‌توانيم ژانري را با تمام مولفه‌هايش معرفي كنيم، با مشكل مواجه مي‌شويم. مثلا قهرمان در سينماي ايران سال‌هاست مرده و فيلمساز ناچار است شكل و شمايل قهرمانش را مدرن كند!

به نظر مي‌رسد قهرمان را خود سينماگران از سينماي ايران حذف كرده‌اند.

كندري: قهرمان را سياست‌هاي كاملا كثيف سياستمداران سينماي جهان از سينماي ايران حذف كرد. اتفاقي كه بعد از موفقيت بين‌المللي «بچه‌هاي آسمان» مجيد مجيدي در سينماي ايران افتاد اين بود كه سينماگران ما به خاطر تشويق‌هاي بين‌المللي ايران را جامعه‌اي جهان سومي نشان دهند كه در آن فقر بيداد مي‌كند و در جهان نگاه ترحم‌آميزي نسبت به ايران وجود آمد. رفته رفته فقر جاي خودش را به دروغ و دورويي و پست بودن داد و حالا به واسطه سينماگران ما را در دنيا با اين ويژگي‌ها مي‌شناسند!

اما در برخي از فيلم‌هاي سينماي ايران كه با اقبال بين‌المللي مواجه شد حتي همين «بچه‌هاي آسمان» ما قهرمان داريم.

كندري: من فيلم آقاي مجيدي را دوست دارم اما حرفم اين است كه بستري كه اين فيلم در دنيا ايجاد كرد باعث شد در آثار بعدي ما قهرمان كمرنگ و كمرنگ‌تر شود. چون سياستمداران سينماي جهان اين انتظار را از سينماي ايران دارند.

بهبودي: البته سياستمداران داخلي هم در اين سال‌ها كاري كردند كه سينماي ايران از وجود قهرمان به عنوان نجات‌دهنده و منجي تهي شود.

كندري: بله دقيقا، ما در دهه 60 بي‌نهايت قهرمان داريم چون فضا انقلابي است و نياز است پويش و تحرك در مردم ايجاد شود. جشنواره فجر كه قهرمان نمي‌خواهد، سينمادار هم نمي‌خواهد، عرصه بين‌المللي هم نمي‌خواهد بالاخره سينماگر دوست دارد يك جايي به او بگويند به به! وقتي تشويق نمي‌شود خب همان مسيري را مي‌رود كه همه مي‌روند.

با همه اينها خوشبختانه براي برخي بازيگرها و فيلمسازان مهم است كه تا جايي كه در توان دارند، متفاوت ظاهر شوند. آقاي بهبودي شما يكي از اين بازيگرها هستيد كه در سال‌هاي حضورتان در سينما تجربه‌گرايي را اولويت قرار داديد.

بهبودي: بله، همين چند ماه گذشته فيلمنامه‌هاي زيادي دستم آمد كه خب ترجيح دادم بازي نكنم.

البته فكر كنم حساب برخي كارگردان‌ها براي شما جداست، مثل آقاي عياري. همان‌طور كه گفته بوديد آقاي عياري در جهنم هم فيلم بسازد برايش بازي مي‌كنيد!

بهبودي: ما بازيگر بداهه‌پرداز داريم، فيلمنامه‌نويسي كه بخواهد متن خودش را ارتقا بدهد داريم اما من كارگردان بداهه‌پرداز مثل آقاي كيانوش عياري نديده‌ام! اجازه بدهيد خاطره‌اي از سريال «روزگار قريب» بگويم. يك سال بعد از گرفته شدن سكانس‌هاي اين سريال، برخي بازيگران فيلم فراخوانده شدند تا سكانس ديگري فيلمبرداري شود. من ديگر نپرسيدم فيلمنامه داريم يا نه چون روند كارگرداني آقاي عياري بدون فيلمنامه بود. فهميدم كه نبايد متوقع فيلمنامه يا ديالوگ خودم باشم. وقتي همه‌مان اطراف يكي از كوه‌هاي تهران جمع شديم، ديديم عده‌اي از مردم از بلندي به سمت پايين مي‌دوند و در ادامه فهميديم دو جسد در چاله آبي پيدا كرده‌اند. من همانجا فهميدم آقاي عياري از اين اتفاق براي گرفتن سكانس تازه سريال گرته‌برداري خواهد كرد. همين اتفاق هم افتاد. غروب موقع برگشت از او پرسيدم اگر امروز اين اتفاق را نمي‌ديدي قرار بود ما چه سكانسي را بازي كنيم؟ گفت يك موقعيت ديگر! من نديده‌ام كارگرداني انقدر ذهنش نسبت به رخدادها و حوادث اطراف باز باشد. به همين خاطر اگر ايشان جهنم هم بروند و دستمزد هم ندهند من حاضرم در كنارشان باشم. چون مي‌دانم هميشه سوژه‌هاي خارق العاده‌اي دارند.

يك چيزي را هم همين جا بگويم؛ ما زياد شنيده‌ايم كه بحران سينماي ايران فيلمنامه است. به نظرم چنين چيزي نيست. ما همين حالا فيلمنامه‌هاي زيادي داريم كه در كشوها خاك مي‌خورند و سانسور و مشكلات سرمايه‌گذاري اجازه نمي‌دهد ساخته شوند. بحران سينماي ما فيلمنامه نيست. اگر منظور آنهايي كه اين جمله را مي‌گويند اين است كه فيلمنامه‌ها ضعيف است قبول دارم، اما اگر به اين معناست كه فيلمنامه‌نويس‌هاي خوبي نداريم، اين حرف را قبول ندارم و مطمئنم كسي مثل آقاي عياري همين حالا چند فيلمنامه خوب ساخته نشده دارد.

كندري: مشكل ما در فيلمنامه اين نيست كه فيلمنامه خوب نداريم، مساله اين است كه وقت براي فيلمنامه‌هاي‌مان نمي‌گذاريم. تهيه‌كننده بر اساس ايده‌اي كه به ذهنش مي‌رسد سفارش فيلمنامه مي‌دهد و فيلمنامه هم نهايت ظرف يك ماه بايد نوشته شود. اين با فرهنگ در سينماي صاحب سبك و قدرتمند جهان در تضاد است. در هاليوود معمولا براي فيلمنامه‌ها دو سال زمان گذاشته مي‌شود. بدون اغراق چيزي حدود يازده ماه براي نگارش فيملنامه «شنل» وقت گذاشته شده است. اگر اين نگاه وجود داشته باشد كه فيلمنامه‌نويس به عنوان خالق اوليه اثر است، نبايد براي او كمترين ميزان احترام و دستمزد را در نظر بگيريم. دستمزدي كه فيلمنامه‌نويس‌هاي ما مي‌دهند در مقايسه با بازيگران و عوامل پشت صحنه كه مدت كمتري براي فيلم وقت مي‌گذارند، واقعا ناجوانمردانه است. براي يك فيلمنامه‌نويس صاحب سبك حداكثر دستمزدي كه در نظر مي‌گيرند، 70 تا 100 ميليون تومان است و اين در حالي است كه بازيگر بابت يك ماه كار سه برابر اين پول را مي‌گيرد.

آقاي بهبودي روندي كه تا امروز در سينما و تئاتر طي كرديد آنقدر خوشايندتان بوده كه ادامه‌اش دهيد؟

بهبودي: فكر مي‌كنم ديگر براي تغيير كردن دير است (مي‌خندد) . چرچيل مي‌گويد كسي كه در ايام جواني رمانتيك نباشد ابله است و كسي هم كه بعد از چهل سالگي رمانتيك باشد ابله است. اما من گمان مي‌كنم اين گفته چرچيل در حوزه سياست صدق مي‌كند و اهالي هنر هميشه رمانتيك باقي بمانند. در سياست ميانسالان بايد عاقل باشند اما در هنر برعكس است. من همچنان به هنر رمانتيك نگاه مي‌كنم به اين معنا كه هنر ديد و جهانم را گسترش دهد. من اول از همه دوست دارم حال خودم را خوب كنم چون زماني كه حال خودم خوب باشد، مي‌توانم حال مخاطب و دنياي اطرافم را خوب كنم. حافظ اول حال شخصي خودش را خوب مي‌كرده و به قول خودش پري‌رو تاب مستوري ندارد. وقتي شما پري‌رو شوي نمي‌تواني در حجاب بماني. به همين خاطر هيچ‌وقت به كار هنري به منظور كسب درآمد و شهرت بيشتر نگاه نكردم گو اينكه اين دو خودش در ادامه هنر مي‌آيد.

البته الان خيلي‌ها به نيت لذت بردن از هنر، به اين عرصه پا نمي‌گذارند!

كندري: اگر ما نتوانيم از هنر لذت ببريم نمي‌توانيم اين لذت را به ديگران منتقل كنيم. اگر لذت نبريم در هنر مانا نخواهيم بود. اما خوب مساله حرفه‌اي شدن هم واقعيتي است. يعني اينكه بتوانيم از كاري پول دربياوريم و اين هم بد نيست. اگر بتوانيم پول درآوردن را با لذت انجام دهيم، كه عالي است اما اگر روزي تنها درآمد شغل‌مان دغدغه‌مان بود اميدوارم فراموش نكنيم با نيت لذت بردن به حرفه‌مان وارد‌شديم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون