• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3957 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۲۹ آبان

با احمد آرام ديگر نويسنده بوشهري

جادوي جنوب را خوب مي‌شناخت

احمد آرام

آقاي آرام به عنوان نويسنده‌اي كه خاستگاه خودتان هم جنوب و شهر بوشهر است، تاثير جغرافياي خطه جنوب را بر شعر منوچهر آتشي چگونه مي‌بينيد؟

ادبيات اقليمي ايران ادبياتي است كه اگر درست آن را بشناسيم و با آن ارتباط برقرار كنيم، چه‌بسا تمام انگاره‌هايي كه داريم از ميان مي‌رود و تمام تخيل‌مان درباره داستان‌پردازي و شعر از بين مي‌رود. جنوب خاستگاه بسيار غريبي دارد. افسانه‌ها و متل‌هايش لبريز از جادوست كه در شعر و داستان هنرمندان اين خطه زبان خاص خود را پيدا مي‌كند. منوچهر آتشي با اين جادو آشنا بود و آن را خوب مي‌شناخت. من از دوره نوجواني او را مي‌شناختم و با يكديگر ارتباط تنگاتنگ خانوادگي داشتيم. او هرگز با واژه‌ها شوخي نمي‌كرد. واژگان او گذشته از لحن بومي بودن‌شان زبان فراواقعي هم داشتند كه آميخته به جادوي جنوب بود. اگر شعر «ظهور» را مطالعه كنيد، درمي‌يابيد كه اين شعر، مانيفست يك عمر شعر سرودن اوست. با اين شعر بلند مي‌توانيد وارد جهاني شويد كه هميشه او را آزار مي‌داد. موضوع كارهايش گذشته از رويكرد دراماتيك و قدرت ديداري يا همان بصري، آنقدر شروع جالبي داشت كه ناگهان متوجه مي‌شويد كه جادويي از درون، شما را تسخير مي‌كند. از سوي ديگر تمام شخصيت‌هاي شعرهايش، تراژيك و كاريزماتيك هستند. به عنوان نمونه شخصيت «عبدو» در همان شعر «ظهور» شخصيتي كاريزماتيك است. در اين شعر موسيقي و ضرباهنگ در كنار هم قرار گرفته‌اند.

چرا منوچهر آتشي كه بعد از شاعراني همچون فروغ، اخوان و شاملو، ديگر شاعر بزرگ روزگار ما است، كمتر مورد توجه قرار گرفته است و به نظر مي‌رسد به اندازه كافي به او اداي دين نشده است؟

اين موضوع بيشتر به ساختار جامعه برمي‌گردد. وقتي به ادبيات امريكاي لاتين هم مي‌نگريد، متوجه مي‌شويد در آن جوامع ملتي در مقابل پابلو نرودا مي‌ايستند. اما در جامعه‌اي مانند فرانسه شاعر جايگاه خود را دارد، در اين جامعه قدر شاعر را مي‌شناسند و نگاه‌شان به شاعر، واپس‌گرا نيست و شعر در خانواده‌ها حضور مستمر دارد. اما در كشور ما در زمان ادبيات كهن و كلاسيك چنين چيزي بوده است. مثلا اينكه شاعراني مانند سعدي و حافظ در خانه‌هاي ما در كنار قرآن حضور دارند اما چرا در دوران معاصر حضور شاعران در خانواده‌ها ضعيف شده است و بخشي از مردم از ادبيات معاصر جدا افتاده‌اند، يكي از دلايل اين وضعيت، به دنياي مجازي برمي‌گردد كه اين روزها بر افكار مردم مسلط شده است. از سوي ديگر متاسفانه صدا و سيماي ما هرگز از هنر و ادبيات معاصر دفاعيه‌اي نداشته است و فقط سريال‌هاي آسان‌پسند و آبكي با موضوعات ملودرام پخش مي‌كند و به اين شيوه، سطح سليقه مخاطب را هم پايين مي‌آورد. در حالي كه مثلا در امريكاي لاتين، خانواده معمولي نداريم. در كشوري مانند مكزيك براي نويسنده‌اي همچون ماركز، طاق نصرت مي‌بستند و همين موضوع نشان مي‌دهد وابستگي تنگاتنگي ميان مردم و هنرمند وجود دارد درحالي كه متاسفانه اين رابطه در كشور ما هر روز كمتر مي‌شود. همان طور كه در دهه چهل، شمارگان كتاب 3000 نسخه بوده ولي امروزه به 500 و حتي به 300 رسيده است و اين تراژدي وحشتناكي است كه باعث تخريب مي‌شود و هيچ راهي نيست كه نيرويي وارد اين قضيه شود و از ناشران حمايت كند. صدا و سيما بايد ادبيات معاصر را به مردم معرفي كند تا آنان متوجه رويدادهاي هنري كشور خود شوند و در جريان امور هنري قرار بگيرند ولي وقتي هيچ‌يك از اينها اتفاق نيفتد، معلوم است «آتشي»ها در سايه قرار مي‌گيرند. اما تاريخ هميشه در كنار هنرمندان ايستاده است و زبان گوياي آنان است هرچند اين زبان، سال‌ها بعد بازگو مي‌شود. حال در كنار ما تاريخ پنهاني وجود دارد كه فعلا گنگ است ولي آرام آرام زبان خود را به دست مي‌آورد و ديگر گنگ نخواهد بود. وقتي «فروغ» شعر معاصر را دسته‌بندي مي‌كرد، آتشي را كنار شاملو مي‌گذاشت و اگر امروز حضور او كمرنگ است، نشان از ضعف آتشي نيست بلكه بخشي از آن به دليل كم‌توجهي رسانه‌هاست و اينها دست به دست هم داده‌اند تا آثار او كمتر مورد توجه عموم مردم قرار بگيرد. اگر بخواهيم به زندگي آتشي توجه كنيم، شعرهاي او در مجله «تماشا» خيلي ديده شدند و كتاب‌هايش جوايز معتبر گرفتند. اما او هرگز در پي اين نبود كه براي مطرح كردن خويش، اقليم خود را از دست بدهد و شهرت كاذب به دست آورد.

فكر نمي‌كنيد اگر در مركز، زندگي و فعاليت مي‌كرد، به سبب گستردگي فعاليت‌هاي فرهنگي در پايتخت، شايد بيشتر مورد توجه قرار مي‌گرفت و آثارش بهتر ديده مي‌شدند؟

هميشه به پتانسيل پنهان در آثار هنرمندان فكر مي‌كنم. من خود در بوشهر زندگي مي‌كنم و در اين شهر مي‌نويسم ولي آثارم در تهران چاپ مي‌شوند. همچنان كه چند سالي هم در شيراز زندگي كرده‌ام و كتاب‌هايم در مركز منتشر شده‌اند و مورد توجه هم قرار گرفته‌اند و مخاطبان خاص خود را دارند. اما مهم اين است كه هنرمند و نويسنده خلاق در خلق اثر هنري موضوعاتي را براي خود انتخاب مي‌كند كه حتي اگر زير خاك هم باشند، مي‌توانند تلالو خود را پيدا كنند. همان طور كه آثار ماركز در تمام كشورهاي امريكاي لاتين خوانده مي‌شوند درحالي كه در مكزيك منتشر مي‌شوند. نويسنده در هر روستايي شناخته خواهد شد اگر اثرش درخور باشد. نمونه‌اش بيژن نجدي است كه در يكي از روستاهاي شمال زندگي مي‌كرد ولي به دليل آثار پر قدرتش، به خوبي شناخته شد. عميقا معتقدم اگر هنرمندي به روز باشد و دانش خود را با زبان حال تطبيق دهد، اثرش در كوره‌دهات هم مي‌تواند مردم را تحت تاثير قرار دهد. حال آنكه بسياري در تهران مي‌خواهند با جار‌و‌هو و جنجال خود را مدام در رسانه‌ها مطرح كنند.

به هر حال نمي‌توان منكر حضور رسانه‌ها شد. برخي از هنرمندان به واسطه حضور مستمر و مداوم در همين رسانه‌ها بيشتر شناخته مي‌شوند. اين موضوع را قبول داريد؟

اين روزها از ميان شاعراني كه مدام در رسانه‌ها حضور دارند، به سختي مي‌توان 10 شاعر خوب پيدا كرد چراكه آنان نيز تحت تاثير فضاي مجازي به زباني مكانيكي رسيده‌اند و آثارشان تاريخ مصرف دارد. ولي هر زمان كه شعرهاي آتشي، فروغ يا شاملو را مي‌خوانيم براي ما نو است و اين يعني شعر بكر. همچنان كه نويسندگاني مانند بزرگ علوي يا جمالزاده زبان امروزي ندارند هرچند تاثيرگذار هستند ولي نويسنده‌اي مانند صادق چوبك امروز هم همچنان مورد توجه است و اين نشان مي‌دهد هستند كساني كه فراتر از زمان خود فكر مي‌كردند و چه بد است اگر هنرمندي نتواند به فراتر از زمان خود برسد. اين روزها خيلي‌ها در تهران هو و جنجال مي‌كنند ولي آثارشان حتي به اين وسيله هم ديده نمي‌شود. اتفاقا شرايط اقليمي نقطه قوت خوبي است چون باعث گونه‌گوني آثار ما مي‌شود. متاسفانه اين روزها در تهران مدام شاهد خلق داستان‌هايي با موضوعات آپارتماني هستيم و هيچ جهشي ديده نمي‌شود هرچند در همين تهران هم هستند نويسندگان جواني كه خيلي خوب مي‌نويسند به ويژه در ميان خانم‌ها. كساني هستند كه با قوه تخيل خود مي‌نويسند. البته اين نكته را هم فراموش نكنيم برخي از نويسندگان تنها با كتاب اول‌شان ديده مي‌شوند و بعد از آن فيد مي‌شوند. من حدس مي‌زنم كه آنها با تخيل ديگران آمدند و نوشتند چون اگر با تخيل خودشان بود حتي تا 90 سالگي هم توان نوشتن مي‌داشتند. اجازه دهيد در اينجا از احمد محمود ديگر نويسنده جنوبي هم ياد كنم. او هم در سايه قرار داشت و مانند كساني نبود كه با جار و جنجال خود را مطرح مي‌كنند و معتقدم نويسنده‌اي بود كه هنوز هم شناخته نمي‌شود. اما مگر احمد محمود چه چيزي از نويسنده‌اي مانند داستايوسكي كم داشت؟! آثار او را بنگريد كه چه تعداد شخصيت دارند. چه قدر روانشناسي پشت آنهاست اما او هم به اندازه‌اي كه شايسته‌اش باشد، شناخته نشده است و حال آنكه از او به عنوان پدر داستان‌نويسي اجتماعي معاصر ياد مي‌كنيم.

و سخن آخر درباره منوچهر آتشي؟

منوچهر آتشي از شاعران گرانسنگ روزگار ما است كه به خوبي ادبيات كهن را مي‌شناخت و از آن گذر كرده بود. بعد از انقلاب بار ديگر به زادگاهش بوشهر بازگشت و مشغول به كار شد. هيچ چيزي نمي‌توانست سد راه تخيل زنده و فعال او شود. وقتي اواخر عمرش به تهران آمد و در موسسه «كارنامه» مشغول به فعاليت شد، درخشش تازه‌اي پيدا كرد و مردم بيش از پيش او را شناختند. درباره شعرش هم بايد بگويم ساختار شعر آتشي، ساختاري بود همانند تراژدي‌هاي يوناني و اين ويژگي در آثار او به خوبي ديده مي‌شود. آندره بونار مي‌گويد ترس انسان از قداست، موجب مي‌شود محيط او آكنده از سر و راز شود و اين گفته دقيقا مي‌تواند شعرهاي آتشي را مطرح كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون