مستند «مانكنهاي قلعه حسن خان» به كارگرداني سام كلانتري چند هفتهاي است در گروه سينمايي«هنر و تجربه» به نمايش عمومي درآمده؛ اين مستند درباره ساخت چند مانكن در كارگاه دور افتادهاي است و عاقبت آنها را در بستر يك زندگي و شباهتي كه با زندگي انسانها دارد روايت ميكند. كلانتري در اين مستند، نگاه خود به جهان را نشان ميدهد. به نوعي همان سرانجام ما انسانها را نشان ميدهد كه هر كدام به سمتي از زندگي سوق داده ميشويم. وي در مورد دشوارييهايي كه مستندسازان با آن دست و پنجه نرم ميكنند، ميگويد: وقتي از «سينماي مستند» در ايران حرف ميزنيم از مستندسازها و تهيهكنندههايي بايد صحبت كنيم كه به صورت شخصي و با مرارتهاي زياد در سينماي مستند ايران و جهان كار ميكنند.
با اين كارگردان به طور كلي در خصوص فضاي حاكم بر سينماي مستند، مشكلات و سختيهايي كه مستندسازان با آن مواجه هستند، گفتوگو كرديم كه در ادامه ميخوانيد.
به عنوان كسي كه سالها به صورت جامع و كلي در فضاي مستند فعاليت ميكنيد وضعيت اين گونه سينمايي را در ايران چگونه ارزيابي ميكنيد؟
به نظر من جايگاه سينماي مستند ايران در عرصههاي بينالمللي با توجه به تلاشهاي شخصي افراد در حال تثبيت شدن است، البته تا حدودي با ساختار به روز دنيا در عرصه توليد و پخش آثار فاصله داريم كه اين مشكل وقتي حل خواهد شد كه به ارزش اقتصادي و ارزآوري مستند واقف شويم و به اين باور برسيم كه پولسازي در چرخه مستند امري جدي در عرصه بينالمللي محسوب ميشود. فكر ميكنم اين هم علتش به تعاريف جديد سينما در دنيا برميگردد كه ديگر مرز بين سينماي بلند داستاني و مستند از ميان برداشته شده و جشنوارههاي بينالمللي در حوزههاي تخصصي سينماي داستاني و مستند در يك تراز سنجيده ميشوند.
اما شواهد حاكي از اين است كه در ايران وضعيت اين گونه نيست...
بله... وقتي از «سينماي مستند» در ايران حرف ميزنيم از مستندسازها و تهيهكنندههايي بايد صحبت كنيم كه به صورت شخصي و با مرارتهاي زياد در سينماي مستند ايران و جهان كار ميكنند و شايد بتوان گفت به واسطه اعتبار شخصي يا همكاري با نهادهايي چون مركز گسترش سينماي مستند وتجربي به جايگاه قابل دفاعي رسيدهاند. در واقع اين خودشان هستند كه با تلاش فردي به جايگاهي رسيدهاند. در ايران فضاي مستندسازي وچگونگي فعاليت فيلمسازان بسيار متفاوت از دنياست.
بنابراين مهمترين مشكل پيش روي مستندسازان در ايران براي چگونگي عملكردشان عدم حمايت از آنهاست...
و نكته مهمتر اينكه خانه واقعي مستندسازان در تمام دنيا تلويزيونهاي ملي كشورشان است؛ در واقع اين شبكههاي مختلف تلويزيوني هستند كه از مستند و مستندسازان كشورشان حمايت ميكنند و به نوعي سينماي «مستند هنري» آنها كه به عرصه اكران راه پيدا ميكنند از حمايتهاي اوليه شبكههاي خصوصي يا ملي آنها بعضا ريشه ميگيرد؛ اما در ايران عملا اين گونه نيست و تلويزيون به جاي حمايت نوعي ترمز فعاليت مستندسازان است. فكر ميكنم اين عرصه بزرگ اقتصادي در صدا و سيماي ما يا شناخته نشده يا مديران فرهنگي كه در تلويزيون مشغول فعاليت هستند با اين مقوله آشنا نيستند؛ به هر حال همان طور كه گفتم در تمام كشورهاي پيشرفته دنيا در اين صنعت، بار بزرگي بر دوش تلويزيونها است.
گويا در كشور ما بار اين مسووليت بيشتر بر عهده مركز گسترش سينماي مستند و تجربي است...
«مركز گسترش سينماي مستند و تجربي» وظيفه حمايت از مستندسازان حرفهاي را دارد اما نميتوانيم بيش از حد از اين مركز توقع داشته باشيم؛ مركز تا حد توان خود در سالهاي گذشته در اين عرصه قدمهايي برداشته اما كارگردانان و فيلمسازان مستندي كه از اين طريق امرارمعاش ميكنند تعدادشان زياد است و مركز با اين بودجه توانايي پوشش همه را ندارد.
به نظر شما وظيفه حمايت از مستندسازان بر عهده چه كساني بايد باشد؟
همان طور كه گفتم يكي از پايگاههاي اصلي حمايتكننده فيلمهاي مستند، شبكههاي تلويزيوني بايد باشند؛ اين درحالي است كه مديران اين سازمان به جز يك دوره محدود باعث خلق هيچ پيشرفتي نشدهاند... شايد بهتر است خيلي ساده، اين طور بگويم؛ اكثر مديران فرهنگي «رسانه ملي» ما سطح استاندارد معلومات و تواناييهايشان بهشدت از علم روز دنيا در حوزه رسانه عقب است يا اگر عقب هم نباشد اينقدر درگير مناسبات آشفته سياسي يا نكات امنيتي هستند كه ديگر نه حوصلهاي به مقوله توليدات جدي فرهنگي دارند و نه عرصهاي مانند حوزه مستند را جدي ميبينند... خيلي از اين دوستان و عزيزان هنوز مستند را تنها در موضوعاتي چون راز بقا ميبينند... البته اينجا به اين نكته اشاره كنم كه اصلا بحثم تنها فضاي چگونگي مستندسازي در تلويزيون ايران نيست بحثم سيستم نظام تلويزيون در بخش چيدمان مديران و نحوه چگونگي استفاده از نيروهاي جوان با پتانسيل بالاست كه درصد استفاده از آنها بهشدت پايين است. بيشتر شاهد اين هستيم كه يك تعداد مدير در طبقات مختلف سازمان صدا و سيما جابهجا ميشوند و تعدادي مدير خوب هم هستند كه در اين سالها و بعد از كلي سعي و خطا و تجربه اندوزي الان جذب ساير ارگانهاي هنري و سازمانهاي ديگر كشور شدهاند... بايد بگويم «صدا و سيما» حتي با سريالسازان و برنامهسازان عرصه داستاني خود هم مهربان نيست و انتقاد در سالهاي گذشته به چرخه اقتصادي صدا و سيما زياد بوده است... صحبت در مورد كمبودها در اين عرصه بسيار زياد است... بگذريم.
از سوي ديگر به اين نكته هم ميتوان اشاره كرد كه در سالهاي اخير فيلمهاي مستند با مخاطبان زيادي همراه بوده است.
مردم ما ثابت كردهاند كه به مراتب از تلويزيون جلوتر هستند. مخاطب امروز ما مستند بين و مستندشناس است شايد در دو دهه گذشته همه، موضوعات فيلمهاي مستند را فقط در موضوعات غيرجذاب علمي يا حيات وحش خلاصه ميكردند ولي الان ديگر اين گونه نيست.
گسترش فضاي مجازي و انتشار اغلب فيلمهاي مستند با سرعت غيرقابل پيشبيني به شناخته شدن اينگونه بيشتر كمك كرده است.
صددرصد همين گونه است؛ گسترش فضاي مجازي در سالهاي گذشته بسيار زياد بوده و در حوزه توليد محتوا در فضاي مجازي ما ميتوانيم تمام فيلمسازان مستند را درگير كنيم كه البته اين به علم روز مستندسازان هم برميگردد... قرار نيست فقط انتقاد كنيم، بعضي جاها اگر علممان بهروز باشد ميتوانيم از بسترها و فضاهاي جديد هم خودمان استفاده كنيم... البته توليد محتوا در فضاهاي مجازي ديگر خيلي جديد هم محسوب نميشود و بسيار خوشحالم كه يكي از سياستهاي وزارت ارشاد و خصوصا معاونت سينمايي در اين دوره، تمركز روي پخش و توليد محتواي فضاي مجازي است و دوستان در معاونت سينمايي استراتژي خاصي در اين زمينه دارند كه اميدوارم به توليد و ساختار مستند هم كمك بكند.
اتفاقا شبكههاي مختلف تلويزيوني توليد فيلمهاي مستند را در دستور كار خود دارند...
بله. شبكه مستند، افق، گروه سينمايي اوج و گروههاي شبكههاي مختلف تلويزيون و بسياري ارگانهاي ديگر مانند «حوزه هنري» مسووليت توليد محتوا در اين عرصه را بر عهده دارند كه البته هركدام با سياستهاي عجيب و غريب خودشان اما وقتي صحبت از ساخت فيلم مستند يا فرقي ندارد، داستاني ميشود از تعدادي نيروي خودي بهره ميبرند و انگار مستندسازان ديگري در اين كشور نداريم. خيلي خوشحال ميشوم اگر مثلا دوستان ما در «خانه مستند» از سياستهايشان در انتخاب مستندسازان بگويند... اين واقعا براي من سوال است و شايد عزيزان ما در اين مجموعه كه بسياري از آنها از دوستان من هستند واقعا جواب قانعكنندهاي داشته باشند. ما همه در اين مملكت زندگي ميكنيم و فرزندان اين خاك هستيم و قرار هم نيست به ممالك ديگر مهاجرت كنيم... همه بايد به اين نكته توجه كنيم كه وظيفه نشان دادن نكات تاريك جامعه بر عهده فيلمسازان اين كشور است. سوال من اين است كدام يك از ارگانهايي كه در بالا نام بردم مديرانشان گوشي تلفن را برميدارند و به افرادي مانند ارد عطارپور، رخشان بنياعتماد، كتايون شهابي، فرحناز شريفي، مهدي گنجي و خيلي خيلي از افراد ديگر زنگ ميزنند و آنها را با علاقه و دست باز دعوت به كار ميكنند؟... اين واقعا سوال است و شايد دوستان من مثلا در «خانه مستند» جواب دهند: «ما زنگ زدهايم و الان اين افراد بدون مشكلي در حال فعاليت در دفتر ما هستند و شما، سام كلانتري، خبر نداري...» آن موقع من هم تشكر ميكنم و از اينكه توهم غيرخودي بودن دارم عذرخواهي ميكنم اما حقيقتا اين طور نيست.
به نكته خوبي اشاره كرديد جناب كلانتري؛ شايد خيلي از مسوولان به خاطر ترس از سياهنمايي وظيفه ساخت فيلم مستند را به برخي مستندسازان نميدهند به دليل همكارياي كه برخي از آنها با شبكههاي خارجي همچون بيبيسي داشتند...
من با سياهنمايي موافق نيستم؛ فيلمسازان اين كشور كاملا با خطوط قرمز آشنا هستند. آنها واقعنمايي ميكنند تا سياهنمايي. شايد نهايتا 10 درصد از مستندسازان با هدف سياهنمايي و حضور در محافل بينالمللي فيلم مستند ميسازند اما مابقي دوست دارند در اين زمينه فعاليت مثبتي براي مملكتشان داشته باشند. به فيلمسازان گفتند با تعدادي از شبكههاي خارجي به علت معاند بودن و فعاليتهاي جهت دارشان همكاري نكنيد... همه گفتند: چشم... پرسش من از مسوولان، اينجا اين است، فيلمهايي از ايران كه داراي مجوز ساخت و پروانه نمايش هستند چه مشكلي دارد كه در جدول پخش و كنداكتور يك شبكه معاند قرار بگيرد؟ خب مگر نه اينكه اين يك فرصت است؟ هم ساعاتي از يك شبكه غيرخودي به جاي پخش اخبار و حرفهاي كذب در اختيار خودمان قرار ميگيرد هم از آنها پول ميگيريم و به جاي خروج ارز در راستاي منافع مملكتمان ارز هم وارد ميكنيم و در نهايت نوعي بازاريابي هم تلقي ميشود... اين چه بدي دارد؟ در حال حاضر شبكههاي داخلي ما محصولات شبكههاي خارجي را خريداري ميكنند اين يعني خروج ارز از كشور و تبليغ فرهنگ و فيلمهاي آنها اما اگر ما فيلمهاي با مجوز نمايش از نظام خود را به آنها بفروشيم كه به نوعي بازاريابي و تبليغ هم براي سينماي مستند كشورمان باشيم چرا بايد محكوم شويم؟ متاسفانه بايد بگويم خيلي از مديران ما دچار گونهاي از وسواس شده يا همه موضوعات را امنيتي ميبينند اما آنها بايد بدانند كشور ما خيلي قويتر از آن است تا از اين چيزهاي كوچك آسيب ببيند و نخستين نوك پيكان خود را در ساخت فيلمهاي مستند سمت مستندسازان ميگيرند.
كمي از فيلم مستند «مانكنهاي قلعهحسنخان» صحبت كنيم مراحل ساخت اين فيلم چقدر طول كشيد؟
كل مراحل ساخت اين پروژه از تحقيق و پژوهش گرفته تا بازبيني لوكيشنها و ساخت فيلم نزديك به يك سال طول كشيد.
به نظر ميآيد نوعي ديدگاه فلسفي در زيرلايههاي فيلم نهفته شده است...
موافقم؛ اين فيلم درباره خلقت چند مانكن در كارگاه دورافتادهاي است و عاقبت آنها در بستر يك زندگي و تشابه آن با زندگي ما انسانها... شايد اين فيلم به نوعي همان عاقبت ما انسانها را نشان ميدهد كه هر كدام به سمتي از زندگي سوق داده ميشويم.
پس مانكنهاي قلعهحسنخان فيلمي درباره جبر و اختيار هم ميتواند باشد... درست ميگويم؟
بله، اين مستند فيلمي است درباره جبر و اختيار و حضور آن در زندگي ما انسانها... البته بگويم خود من خيلي «جبرگرا» نيستم.
باند افكت فيلم (صدا) ساختار ويژهاي دارد و به نظر ميرسد در طراحي فرم بصري فيلم نقشي بيشتر از معمول دارد... درست است؟
دقيقا... چون مانكنهاي ما قدرت تكلم ندارند از اول قرار شد در صداگذاري و طراحي صدا اين اتفاق بر دوش باند افكت باشد و به نظرم «انسيه ملكي» به زيبايي از پس آن برآمده است.
البته از تصاوير و انتخاب درست لنزها در بيان مفاهيم نبايد غافل شويم.
بله... به هر حال سالهاست كه من با رضا تيموري كار ميكنم و به علايق هم آشنا هستيم... همهچيز ازطرف گروه و تبديل ايده به فيلم از نظر من به بهترين شكل اتفاق افتاد.
جناب كلانتري وقتي به ساختههاي شما در مقوله مستندسازي نگاه ميكنيم نوعي تنوع موضوعي را در ساختههايتان ميبينيم؛ انگار علاقه به كار كردن در موضوع خاصي نداريد. موافقيد؟
هيچ كدام فيلمهايم ربطي به ديگري ندارد؛ از پژوهش در خصوص جنگ گرفته تا كار در حوزه ستارههاي سينما و صنعت خودروسازي يا ساخت پروژهاي در مورد صادق هدايت و فيلم تجربي شاعرانهاي چون «مانكنهاي قلعه حسن خان» همه تجربه در فضاي خاص خودشان است. آدم بازيگوشي نيستم چون در ساخت فيلم با هزينه و عدد سروكار داريم و بازيگوشي در اين مسير خطرناك است. نميگويم آدم تجربهگرايي نيستم اما اگر از سوژهاي خوشم نيايد و پرداختش برايم جالب نباشد به آن توجه نميكنم و سراغش نميروم؛ بيشتر دلي كار ميكنم... سينما و فيلمسازي براي من بيشتر محلي براي زندگي و تنفس است... بيشتر برايم يك اتفاق است و كار كردن در آن من را خوشحال ميكند تا آشفته... همين... محتوايش برايم آنقدر جذاب نيست كه فرمش برايم اهميت دارد... .
كارنامه كاري متفاوت
وقتي به مجموعه ساختههاي سام كلانتري نگاه ميكنيم با تجربههاي متفاوتي روبهرو ميشويم، از پژوهش در خصوص جنگ با فيلم «خاطراتي براي تمام فصول»گرفته تا كار در حوزه ستارههاي سينما و صنعت خودروسازي كه نتيجهاش مجموعه «گاراژ ۸۸۸ » است يا ساخت پروژهاي در مورد صادق هدايت «از خانه شماره ۳۷» يا فيلم تجربي چون «مانكنهاي قلعه حسن خان» همه و همه كار در فضاي خاص به حساب ميآيد. كلانتري متولد ۱۳۵۵ تهران كار هنري را با عكاسي حرفهاي و همزمان با ورود به دانشگاه آغاز كرد. وي در سال ۱۳۷۹، با پايان دانشگاه و ساخت نخستين فيلم كوتاهش، «تمناي مجهول»، رسما وارد عرصه سينماي حرفهاي ايران شد و با «تمناي مجهول»، در نخستين حضور بينالمللياش توانست ديپلم افتخار بهترين فيلم كوتاه داستاني را از دهمين جشنواره بينالمللي فيلم كودك اروگوئه نصيب خود كند. با تاسيس «موسسه گسترش سينماي انديشه» وي بيشتر تمركزش را روي ساخت و توليد آثار مستند گذاشت؛ اين كارگردان فعاليت مستمري نيز در جامعه اصناف سينماي ايران داشته و در كنار آن به تحقيق و پژوهش آثار مستند نيز پرداخت كه نامزدي سيمرغ بلورين بهترين «تحقيق و نگارش» براي فيلم «خاطراتي براي تمام فصول» از سي و دومين جشنواره بينالمللي فيلم فجر و كانديد تنديس بهترين پژوهش از هفتمين جشنواره بينالمللي «سينما حقيقت» را براي وي به ارمغان آورده است. سام كلانتري همچنين، از سال ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶، چندين نمايشگاه عكس و ويدئو آرت در ايران و دوبي نيز برگزار كرده است. از نمايشگاههاي او در اين دوران ميتوان به «تنها»، «كاتالپسي»، «پيله» (گروهي)، «يك تكه زندگي» (گروهي) و «خاك ميخندد» در تهران و «ايمپرس گالري دوبي» اشاره كرد. رييس نخستين جشن مستقل سينماي مستند از سوي انجمن تهيهكنندگان سينماي مستند، داوري بخش مستند جشن سينماي ايران، عضو هيات انتخاب جشنواره بينالمللي سينما حقيقت و... از ديگر فعاليتهاي اين فيلمساز است. آخرين ساخته سام كلانتري مجموعه مستند «گاراژ ۸۸۸ » و با تهيهكنندگي سامان مقدم است كه ساخته شده به نظر تجربه جديدي هم براي سامان مقدم و هم براي كارگردان اين مجموعه مستند بايد باشد؛ چراكه سامان مقدم در سالهاي اخير عمده فعاليت خود را معطوف به سريالسازي يا ساخت فيلم كمدي «نهنگ عنبر» كرد و تهيهكنندگي مجموعه مستندي با موضوع ستارههاي سينما و صنعت خودروسازي براي وي متفاوت بود، اگرچه سامان مقدم اخيرا خود تهيهكننده فيلمهاي سينمايي خود است؛ با اين حال فضاي مستند حال و هواي خود را داراست.