• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3967 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۱۲ آذر

علوم اجتماعي امروز ايران: يك تحليل گفتماني

مصطفي مهرآيين

نخستين گفتمان و عامل اصلي شكل‌دهنده به علم و دانشگاه در ايران گفتمان علم و تكنيك تغييرآفرين است. اين گفتمان معتقد است علم و تكنيك بايد در جهان و زندگي ما تغيير ايجاد كند. مفروض آن هم اين است كه آنچه دشمنان را در مقابل ما قدرتمند كرده، حاصل علم وتكنيك است، پس بايد علم وتكنيك واردكشور شود و براي اينكه بتوان از آن استفاده كرد بايد به آن عينيت بخشيد و راه عينيت بخشيدن به آن هم تاسيس دانشگاه، تربيت استاد و عملي كردن سازوكار نهادي به اسم آموزش عالي است. با اين توضيح آغازگر دانشگاه در ايران، «ميل به تغيير جامعه» است. منبع اصلي زايش اين گفتمان «دولت» است. تاريخ دانشگاه و علم در ايران همان تاريخ دولت مدرن است. نكته‌اي كه بايد به آن توجه كنيم اين است كه اصولا قرار بر اين بود دانشگاه دولت را تاسيس كند يعني آغاز دولت با آغاز دانشگاه است، به اين معنا كه دانشگاه بايد نيروهايي را تربيت كند كه اين نيروها مهم‌ترين نيروهاي دولت هستند. پس بين دولت و دانشگاه همزماني وجود دارد و اين دو بايد محصولات‌شان را با يكديگر مبادله كنند (دولت منابع را در اختيار دانشگاه قرار مي‌دهد و دانشگاه هم نيروهاي مورد نياز دولت را تربيت مي‌كند) . بنابراين گفتمان علم ودانشگاه در ايران ابتدا «دولت آفرين»، يا به تعبير ديگر حساس نسبت به سياست بوده است. در گفتمان‌هاي بعدي در دهه 40 و 50 ديگر اين نگاه وجود ندارد. گفتمان بعدي «بومي‌گرايي راديكال يا شرق‌گرا» است. در اين گفتمان، علم ودانشگاه به جاي اينكه فقط به دولت و مقتضيات تغيير و توسعه در جامعه حساس باشد، بايد به ارزش‌هاي ايراني حساس باشد كه نماد اين گفتمان آل احمد، احسان نراقي و... هستند. بعد از آن تفكر دكتر شريعتي و همفكران او است كه معتقدند دانشگاه بايد به ارزش‌هاي ديني حساس باشد. دكتر شريعتي اسلام را به عنوان فرهنگ نو و فرهنگي كه در حال تحول و تكامل و همچنين با جهان امروز در تعامل است تعريف مي‌كند. پس دانشگاه با حساسيت نسبت به دولت آغاز مي‌شود و هر چه مي‌گذرد درخواست‌هايي براي اينكه دانشگاه با ارزش‌هاي شرقي (ايراني) و ارزش‌هاي اسلامي حساس يا سازگار با اين دو باشد، پيش مي‌آيد. گفتمان ديگر «اسلامگرايي به معناي سنت‌گرايي»  در پي اين است كه دانشگاه به سنت‌هاي اسلامي به معناي كلاسيك آن حساس باشد كه گفتمان امام خميني (ره) است و بعد از انقلاب گفتمان حاكم دهه 60 است. جمله معروف امام كه «دانشگاه بايد انسان‌ساز باشد» نشان‌دهنده همين گفتمان است. گفتمان بعدي كه متعلق به دكتر سروش است، اعتقاد دارد علم و دانشگاه بايد به «مباني معرفت‌شناسي» حساس باشد. علم يك منطق دروني دارد كه همان معرفت است و اين گفتمان معتقد است علم و دانشگاه به جاي اينكه به ارزش‌هاي شرقي، ارزش‌هاي اسلامي يا مساله توسعه و تغيير در جامعه حساس باشد، بايد به نظام معرفت و معرفت‌شناسي حساس باشد. در سال‌هاي اخير، گفتمان ديگري در ميدان انديشه جامعه مطرح شده كه نام «گفتمان سياستگذاري علم و فناوري» بر خود دارد و معتقد است علم و دانشگاه بايد با رويكردهاي سياستگذاري علم وفناوري كه بينش جديدي است پيش برود. گفتمان دو شاخه دارد: يك شاخه علوم انساني‌كه سياستگذاري علمي را امري اجتماع بنياد مي‌داند و شاخه اقتصادي- مديريتي  كه سياستگذاري را امري ثروت‌آفرين محور و كارآفرين محور مي‌داند و در پيوند با گفتمان نخستين يعني گفتمان علم به مثابه تغيير آفريني و ‌فريني است. آخرين قاب يا چارچوب معرفت در جامعه ما گفتمان «علم و فناوري رهايي‌بخش»  كه باور دارد علم و دانشگاه بايد بيش از هر چيز عطف به رهايي‌بخشي، شور آفريدن در فضاي عمومي و نقد از قدرت حركت كند و از خود يك نظام علمي گفت‌وگو محور بسازد. علوم اجتماعي در ايران در ابتدا نيروي همكار دولت بود كه در مرحله بعد بواسطه بي‌اعتنايي دولت به همان نكاتي كه علوم اجتماعي به او متذكر مي‌شد. در مقابل دولت ايستاد و جامعه را تشويق به شورش عليه دولت كرد. علوم اجتماعي در سال‌هاي پس از انقلاب در مرحله نخست ملزم به تعهد به ارزش‌هاي انقلاب و پس از آن منطق معرفت‌شناسي شد تا آنكه توسط سياستگذاران دولتي معتقد به فرهنگ مبادله و ثروت‌آفريني وادار به تجاري كردن خود براي نظام اسلامي شد كه در يك تناقض تاريخي از او درخواست اسلامي شدن در عين تجاري شدن داشت. امروزه در كنار اين مجموعه صداها، البته، علوم اجتماعي در حال خلق يك صداي انتقادي از درون خود است كه او را بيشتر دعوت به شناخت الزامات معرفتي خود و الزامات سياسي- اخلاقي خلق يك جامعه جديد مي‌كند. نكته‌اي كه علوم اجتماعي ايران نتوانسته است آن را در كانون مباحث خود قرار دهد مساله «عدالت» است. به دليل عدم ضعف حيات گفتمان عدالت خواهي در جامعه ما در دوران معاصر، علوم اجتماعي در ايران هنوز نتوانسته است از يك چارچوب يا قاب عدالت‌خواهانه برخوردار شود و خود را در چارچوب آن بازتعريف نمايد. برخلاف تحليل‌هاي موجود از نقش گفتمان‌ها و نيروهاي فكري در حيات سياسي- اجتماعي معاصر ايران كه بر نقش مخرب يا سازنده گفتمان چپ تاكيد مي‌كنند، گفتمان چپ سكولار و علوم اجتماعي انتقادي چپ‌گرا هنوز نتوانسته است از حيات فكري و حيات اجتماعي  مناسب در جامعه ما برخوردار شود. هر يك از اين چارچوب‌هاي گفتماني به «تجويز» كنش‌هاي مختلف زباني و كرداري در جامعه علمي ما، به ويژه جامعه علمي علوم اجتماعي، پرداخته‌اند و كوشيده‌اند سامان علمي يا ساختار علمي خاص خود را شكل دهند. تشريح رابطه ميان اين قاب‌ها يا چارچوب‌هاي علمي و نوع سامان دانشگاهي- فرهنگي حاصل از آنها مي‌تواند مبناي يك تحليل علمي قرار گيرد. پرسش مهم، اما، اين است: به چه ميزان اين نوع قاب‌هاي معرفتي و سامان علمي حاصل از آنها توانسته‌اند زندگي اجتماعي- سياسي رابراي ما دلچسب سازند و ما را در اين حيات اجتماعي توانمند سازند؟ پاسخ نخستين و بيشتر گمان آلود من اين است: هيچكدام.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون