مرد خسته
اسدالله امرايي
«مادر بلند شد نشست روي تشكش نگاه كرد به من. حق داشت. نگفته بودم. نميدانست آن شب كجا ماندهام. خبر هم نداشت چه بلايي سرم آمده. باران را هم نميشناخت. نه به او گفته بودم نه به رعنا به هيچ كس نگفته بودم خيلي احتياط ميكردم. اگر ميگفتم آبرويم ميرفت. ميديدند كه با دكتر دوست شده آبرويم ميرفت.» حافظ خياوي، نويسنده تبريزي «خدا مادر زيبايت را بيامرزد» را در نشر ثالث منتشر كرده است. حافظ خياوي اولين مجموعه داستانش را با عنوان «مردي كه گورش گم شد» در نشر چشمه منتشر كرده بود كه با استقبال خوبي روبهرو شد و تنديس جايزه ادبي روزي روزگاري را در سال هشتاد و هفت گرفت. داستانهاي خوشساختي دارد كه با ساخت بومي خود بر جذابيت آنها ميافزايد. «آن شب تكهاي از ورق سقف برجك كنده شده بود و باد آن را بلند ميكرد و به اسكلت آهني ميكوبيد. باد سرد از درز ورقهاي حلبي سقف رد ميشد و صداي سوت در برجك يخزده ميپيچيد. جلو پاي علي بخاري برقي روشن بود، اما گرما از ساق پا بالاتر نميآمد. از روز قبل هوا سرد شده بود و سرما شبها تيز ميشد. باد سرما را در محوطه موتوري ميچرخاند و برجك نگهباني را تكان ميداد. علي نگاهش به سقف برجك بود كه صدايي شنيد. گوش تيز كرد، انگار كسي روي شنريزي حاشيه محوطه راه ميرفت.» نشر مركز «نقطه صفر مرزي»، نوشته مرتضي خبازيانزاده را منتشر كرده است. سميه نوروزي رمان مرد خسته طاهر بن جلون را در نشر ققنوس منتشر كرده است. خانم نوروزي از مترجمان گزيدهكار و خوب ادبيات فرانسه است كه در پرونده كارياش آثار مهمي از ادبيات فرانسه زبان معروف به فرانكوفون ترجمه كرده است. «اتوبوس مثل هميشه دير كرده است. از راه هم كه ميرسد، تا خرخره پر است. مراد به ساعتش نگاه ميكند. اگر سوار شود، بايد بقيه را هل دهد و پاهاي زيادي را له كند؛ اگر سوار نشود، ممكن است خيلي دير به اداره برسد. ولي او هميشه به موقع سر كارش حاضر است. نه اينكه از روي عادت باشد، نه. اين برايش يك اصل مهم اخلاقي است. پس دو راهحل بيشتر ندارد: تاكسي بگيرد ــ قيمتش ده درهم ميشود، درست قيمت دو پاكت سيگار كازا اسپرتِ آبي ــ يا پياده برود و هنوهنكنان به اداره برسد. خيلي وقت است كه ميخواهد سيگار را ترك كند. براي كسي در شرايط او، صرفهجويي از سلامت ريهها مهمتر است.»