سهو در آمار
غلامرضاظريفيان
بحث مهاجرت نخبگان يك پديده طبيعي در عرصه كنشگري علمي است و امر ناممدوحي به شمار نميرود. علم عرصهاي است كه در آن افراد با تواناييها و استعدادهاي مختلف به سمت مراكزي سوق پيدا ميكنند كه بتوانند از قابليت آنها در دانشافزايي و روشمندي علمي استفاده و خودشان را توانمندتر كنند. وقتي صحبت از اين چرخه طبيعي باشد، بسياري از كساني كه به خاطر علم مهاجرت ميكنند پس از كسب مقصود به كشورشان باز ميگردند. اين امر شايع در كشورهاي امريكايي و اروپايي هم اتفاق ميافتد و كشورهاي پيشرفتهاي مانند چين بيشترين نرخ خروج از كشور به منظور ارتقاي سطح علمي خود را دارند.
در سوي ديگر پديدهاي است كاملا متفاوت كه از آن با عنوان فرار مغزها ياد ميكنيم. اين همان جايي است كه كار دشوار ميشود، يعني مجموعهاي از افراد توانمند به دليل مشكلاتي كه در كشور وجود دارد، به اين دليل كه نميتوانند در حوزه متناسب با كار خود جذب شوند يا شايد اميد به آينده ندارند ترجيح ميدهند كه مهاجرت كنند و چنين افرادي معمولا به كشور بازنميگردند. متاسفانه در اين حوزه ما آمار چندان دقيقي نداريم اما گاهي عددهايي هم منتشر ميشوند كه بايد در درست بودن آنها ترديد جدي كرد. عدد 150 هزار دانشجوي مهاجر در سال از جمله آن عددهايي بود كه فقط ميتوان گفت در اعلام آن «سهو در آمار» صورت گرفته است. همين آمارهاي نادقيقي هم كه وجود دارد را اگر كنار هم بگذاريم و بررسي كنيم متوجه ميشويم كه اين ميزان خروجي از كشور امكانپذير نيست و شايد تنها يك دهم از آن به وقوع بپيوندد. اما فارغ از درست و غلط بودن آمار در حوزه فرار نخبگان، بايد تاكيد كنيم كه اگر حتي يك نفر هم به دليل فراهم نبودن زمينه جذب در كشور يا نااميدي از آينده از كشور برود براي ما زياد است. رفتن اين افراد به اين ميماند كه يك معدن ارزشمند در كشور داشته باشيم اما نتوانيم آن را استحصال كنيم يا بدتر اينكه مواد ارزشمند خارج شده از معدن را با دست خودمان دور بريزيم. در بحث نيروي انساني ارزش آنچه در اختيار داريم بسيار بسيار بيشتر از معادن است، نيروي انساني نخبه ما چه به لحاظ آيكيو (IQ) و چه به لحاظ آيكيو (EQ) از ميانگين جهاني امتيازات بالاتري دارد و براي همين است كه فرار آنها ضايعه جبرانناپذيري است.
يكي از مسائلي كه بر سر راه جذب مطلوب نخبگان و استعدادهاي درخشان وجود دارد، ناهماهنگيهاي جدي است كه در كشور داريم. مراكز مختلفي از آموزش و پرورش و دانشگاهها گرفته تا معاونت علمي رياستجمهوري در اين حوزه فعاليت دارند و با اين وجود همچنان سياست روشني در اين زمينه نداريم. از طرف ديگر با نبود تعريف دقيق از مفهوم نخبگي، آن را به يكي دو مورد از سطوح هوش محدود ميكنيم در حالي كه انواع گوش زباني، درون فردي، ارتباطي و مانند اينها را ناديده ميگيريم. چرخه اشتباه ارتباط با نخبگان را ميتوانيم در سادهترين شكلهاي ممكن هم ببينيم. چندي پيش در بازديد از يكي از مراكز مخصوص نخبگان به اين نتيجه رسيدم كه حتي به لحاظ زيباييشناختي هم به اين توجه نميشود كه اين افراد نبايد در ساختمانهايي بسته، با معماري نازيبا و محيط فشرده و نظارتهاي بيشاز اندازه سختگيرانه باشند. چنين محيطي افراد را خسته و دلزده ميكند. همين موضوعات ساده را كه كنار هم ميگذاريم بايد به نخبهاي كه در مراكز علمي برتر جهان به رويش باز است حق بدهيم اگر سرانجام دست به انتخاب جايي بزند كه با برخورد مناسب و امكانات خوب و محيط جذاب پذيراي او خواهند بود. بحث جذب نخبگان در دانشگاهها به هر حال در كشور مورد توجه قرار گرفته، گاهي براي كساني كه پس از تحصيل در خارج از كشور، بازميگردند امتيازاتي هم در نظر گرفته ميشود اما آنقدر در معرض گزينشهاي مختلف قرار ميگيرند و انتظاراتي غير از تواناييهاي علمي از آنها ميرود كه گاه عطاي اين امتيازات را به لقايش ميبخشند.
پديده فرار مغزها پديده نامباركي است و البته نبايد فراموش كنيم كه ما رتبه بالايي در اين حوزه نداريم. اين تصور غلطي است كه فكر ميكنند ايران از جمله بالاترين نرخها در خروج نخبگان را دارد اما باز هم بايد تاكيد كرد كه حتي خروج يك نفر هم به دليل نااميدي از محيط علمي كشور تاسفآور است. در دولت روحاني و وزارت علوم اهميت اين موضوع درك شده است، اميدواريم كه عزم بيشتري هم براي حل آن در پيش گرفته شود. كشورهاي مختلف در حوزه جذب نخبگان و فراهم آوردن شرايط مناسب براي ماندن استعدادها تجربههاي بسيار خوبي دارند. بايد از اين تجربهها استفاده كرد و با تغييراتي كه در عرصه تحقيقات ميبينم اميدوارم كه گامهاي بيشتري در اين دولت برداشته شود. استاد دانشگاه