در دوران جنگ، هاشمي دومين شخصيت كشور
بعد از امام بود (1)
«سردار محسن رشيد» پژوهشگر تاريخ جنگ ايران و عراق و رييس اسبق «مركز مطالعات و تحقيقات جنگ» سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران است. او در يادداشتي به مناسبت سالمرگ آيتالله هاشمي در چند بخش به نقش او در دوران 8 سال دفاع مقدس اشاره كرده است. نوشته ذيل بخش اول اين يادداشت است و ادامه آن به طور منظم در شمارههاي آتي منتشر خواهد شد.
قبل از شهادت دكتر بهشتي، مرحوم هاشميرفسنجاني دومين شخصيت كشور بعد از امام شناخته نميشد، اما بعد از شهادت بهشتي در هفته اول تيرماه 1360، اين هاشمي بود كه دوم شخص كشور بعد از امام به حساب ميآمد. يعني از تيرماه 1360 بار مديريتي هاشمي بسيار فزوني يافت، درحالي كه هجوم سراسري ارتش متجاوز عراق از 31 شهريور 1359 آغاز شده بود. اما از آغاز جنگ تا 21 خرداد 1360 بنيصدر فرماندهي جنگ را برعهده داشت. ليكن با بركناري بنيصدر و افزايش مسووليت هاشمي در مديريت كشور، بار سر و سامان بخشيدن به شوراي عالي دفاع نيز به دوش آقاي هاشمي افتاد.
از قضا فرمان امام براي شكستن محاصره آبادان كه به ارايه طرحي از سوي سپاه به شوراي عالي دفاع منجر شده بود، روي زمين مانده بود و بنيصدر در دوران فرماندهي خويش نتوانسته بود كه آن طرح را به نتيجه برساند، اما بلافاصله بعد از تغيير در ساختار شوراي عالي دفاع، طرح سپاه با مديريت هاشمي به نتيجه رسيد و مقدمات عمليات ثامنالائمه كه شكسته شدن محاصره آبادان منجر شد، تحقق يافت.
بدينترتيب اگرچه جنگ از شهريور 59 آغاز شده بود ولي تا قبل از بركناري بنيصدر كه فرماندهي با ايشان بود ولي بعد از بركناري هدايت شوراي عالي دفاع ابتدا به عهده آقاي هاشمي قرار گرفت و بعد از شكسته شدن بنبست در جنگ تا فتح خرمشهر، عملا تقسيم كاري بين قواي كشوري و لشكري صورت گرفت. فتح خرمشهر موقعيت فوقالعادهاي براي كشور به وجود آورد. از سويي روند پيروزيهاي كه از 5 مهر 60 كليد خورده بود و ظرف 9 ماه تا سوم خرداد 61 ادامه داشت كه آخرين برگ اين پيروزيها با فتح خرمشهر مزين شد، عواملي را ايجاد كرد كه منجر به بروز پارامترهايي شد كه به ما ديكته ميكرد چه بايد بكنيم.
با توجه به اينكه فتح خرمشهر نقطه عطفي در تاريخ هشت ساله جنگ است از ابعاد مختلفي ميتوان به آن توجه كرد، از جمله از اين زاويه كه آيا بعد از فتح خرمشهر ميشد جنگ را پايان داد يا نه؟ حال از اين زاويه نگاهي مختصر به نقش آقاي هاشميرفسنجاني داشته باشيم. بعد از جنگ، در دهه 70 خبري از مرحوم بازرگان در روزنامه ابرار منتشر شد كه آقاي هاشمي هم انكار نكرد. نكته اين بود كه مرحوم بازرگان گفته بود، بعد از فتح خرمشهر با آقاي هاشمي درباره ادامه جنگ صحبت كرديم و ايشان مژده پايان جنگ را ميداد. البته اين نقل به مضمون است و ميتوانيد به منابع رجوع كنيد.
چطور ميشود ما از اين طرف ميبينيم كه بازرگان ميگويد آقاي هاشمي گفته ما جنگ را تمام ميكنيم و آقاي هاشمي هم اين خبر را انكار نميكند و از طرف ديگر خبر موثق داريم كه بعد از فتح خرمشهر سران سه قوه بالاتفاق به جز حاج احمدآقا كه در جلسات سران سه قوه شركت ميكرد و نظرش با ديگران متفاوت بود، متفقا نظراتشان اين بود كه جنگ را با هدف مشخص ادامه بدهيم.
هدف مشخص اين بود كه بتوانيم حقوق خودمان را مطالبه كنيم. موضوع اين بود كه هيچ كس حاضر نبود حقوق ايران را بپردازد يا به آن اذعان كند. مطالبي گفته ميشود كه عربستان صندوق گذاشته بود و مانند اين، خبرهاي مربوط به قبل از فتح خرمشهر است يعني قبل از اينكه ما به مرزها برسيم؛ وعده گذاشتن صندوق مشتركي را داده بودند كه هم به ايران و هم به عراق كمك مالي كنند ولي بحثي از تعيين متجاوز مطرح نبود. اما وقتي به فتح خرمشهر و مرز رسيديم ديگر خبري از آن وعدهها هم نشد و به عبارت ديگر يك توطئه بود كه ما از جنگ دست بكشيم و دشمن را ناچار به بازگشت به پشت مرزها نكنيم. وقتي خرمشهر فتح شد و حقوق ما را كسي به رسميت نشناخت و حاضر نشدند به ما غرامت بدهند. از آن طرف هم 9 ماه نبرد موفق يكي پس از ديگري، بالاي 30 هزار اسير در اين مدت از دشمن گرفتن و حس پيروزي در ملت و از طرف ديگر دشمن نابكاري كه حاضر نيست حق و حقوق ما را بدهد، طبيعي است كه براي مطالبه حقوقمان تا رسيدن به هدف وضعيت را ادامه بدهيم.
اگر از اين زاويه آن را كنكاش كنيم ميبينيم انگار آن اطلاعاتي كه مرحوم بازرگان منتشر ميكند با اين خبر موثقي كه ما داريم و قطعي هم هست، همپوشاني دارد و هيچ تناقضي با هم ندارد يعني آقاي هاشمي قول پايان جنگ را به مرحوم بازرگان داده اما اين پايان جنگ بايد طوري باشد كه ملت هم بپذيرد و مقداري عقلاني باشد و نميتوانستيم در شرايط پيروزي از غرامت و متجاوز بودن دشمن صرف نظر كنيم. حالا اگر از متجاوز بودن دشمن را هم قابل صرف نظر كردن بدانيم از غرامت نميتوانستيم صرف نظر كنيم. پس اين دوره از اين زاويه شروع ميشود كه اگرچه دستاندركاران كشوري همچنان در اداره امور كشور سرگرم سامان دادن وضعيت آشفته كشور بعد از انقلاب و حوادث پيش آمده مخصوصا در قصه حذف جريان مشهور به جريان ليبرال بودند، در عين حال چون نقطه عطفي پيش آمد تا كشورداران و لشكريان با هم نشست مشتركي داشته باشند و در آن نشست مشتركا به اين نتيجه رسيدند كه براي گرفتن غرامت بايد وضعيت را ادامه بدهيم. البته نظاميان تاكيدشان غرامت نبود و تاكيدشان بر تقويت تامين مرزها بود. همچنان كه وقتي مسوولان سياسي تاكيد بر غرامت داشتند، نتوانستند نظر امام را براي ادامه جنگ جلب كنند اما وقتي نظاميان آمدند بحث كردند كه عدم تداوم جنگ مرزها را عنقريب به خطر مياندازد با اين استدلال موافقت امام را
جلب كردند.
در اين دوره آقاي هاشمي آنچه بر خودش وظيفه ميدانست دنبال كردن پايان مفتخرانه و مقبولانه جنگ بود. اما لازمه گزينه ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر، نيازمند تغيير استراتژي بود؛ ورود به فاز جديد، عبور از مرزها و ورود به خاك عراق به گزينش يك استراتژگي جديد نياز داشت. اين استراتژي جديد ابزار و روشهاي جديدي را ايجاب ميكرد، اما متاسفانه اين مساله مورد توجه نبود. در حالي كه درست نقطه مقابل ما، عراقيها استراتژي جديدي انتخاب كردند و ابزار و روشهاي جديدي را براي دفاع اتخاذ كردند؛ بنابراين نتوانستيم در اين دوره خواستهاي سران سه قوه و آقاي هاشمي را به عنوان شخصيت شاخص آن مجموعه محقق كنيم.
در اين پروسه رييسجمهوري وقت براساس حقوق قطعي خويش خواهان تغيير نخستوزير بود. از سوي ديگر نيروهاي رزمنده مخصوصا سپاهي و فرماندهي سپاه معتقد بودند كه اگر آقاي ميرحسين از رياست دولت كنار برود، پشتيباني دولت در جنگ ضعيف ميشود و به همين خاطر از امام خواستند كه از ميرحسين حمايت كند و در واقع براي تثبيت آقاي ميرحسين به عنوان نقش دولت در پشتيباني جنگ، آقاي هاشمي نقش موثري داشت و گويي كه از موضع دوم شخصيت كشور، عامل هماهنگكننده بين دولت و قواي كشوري و لشكري و هماهنگكننده بين رييسجمهوري و نخستوزير بود و عموما سپاه براي پيش ببرد برنامههايش هاشمي را براي مفاهمه انتخاب
كرده بود.