به بهانه آغاز سی و سومین جشنواره موسیقی فجر
در غیاب بزرگان
نيوشا مزيدآبادي
در گـلستــان سعـــدی علیهالرحمه آمده روزی از حاتم طایی میپرسند بزرگهمتتر از خودت در جهان دیدهای؟ حاتم در پاسخ میگوید: روزی چهل شتر محض امرای عرب قربانی کرده بودم، وقتی در صحرا خارکنی را دیدم که کوهی از خار بر پشتش بود به او گفتم: به مهمانی حاتم چرا نمیآیی؟ گفت: «هر که نان از عمل خویش خورد/ منت حاتم طایی نبرد»
این حکایت امروز ما خاصه در روزگاراني است که زمانی کوتاه بر هنر ایران مندیل و ردا میاندازیم و ارج و قربش میدهیم و مابقی سال لباس آدمیت را از تنش بیرون میکشيم و میخواهیم خلعت بلهقربانگویی بر تن کند. اصلا انگار این روال جاری و رواج عادی هر سال ما شده که در ماههای پایانی سال برای موسیقی، تئاتر، فیلم و چه و چه جشن بگیریم و بیخیال از صابونهایی که بر تنمان خورده در رثاي انواع و اقسام هنرها داد سخن سر دهیم. تو گویی نه خانی آمده و نه خانی رفته و همه آن توپ و تشرها ساختگی بوده است.
جشنوارههای هنری امروز ایران بیش از آنکه محتوایی داشته باشند حکم دلخوشکُنک و مرهمی دارند برای هنرمندانی که در طول سال هم باید در میدان درون بجنگند و هم در کارزار بیرون؛ هم باید هنر والای خود را به نمایش بگذارند و هم از چاهها و چالههای پیشرویشان گذر کنند. بیراه نیست اگر بپرسیم تا کی قرار است پیش پای هنرمندانمان آن قدر سنگ بیندازیم که بغلمان باز شود و دست آخر در چند ماه آخر سال با مضامين بكر و حرفهای خوشمزه سعی کنیم از دلشان درآوریم؟
سی و سه سال است که در کشور ما برای موسیقی جشنواره برگزار میشود. فارغ از آنچه پیش از این سی و اندی سال در جریان بوده، کارنامه هنری سه دهه اخير خود به تنهايي گواه آن چیزی است که در بالا به آن اشاره شد.
اصلا مگر میشود کاری را سیوسه سال به طور مداوم انجام داد و هنوز هم برایش برنامه نداشت؟ چطور ميشود بعد از سیوسه سال از کیفیت اولیهمان فرسنگها فاصله بگیریم و بیآنکه به عقبهمان نگاه کنیم، ابرو به قر و غمزه بالا بیندازیم که چنین و چنان کردهایم؟ اصلا چطور میشود انتظار داشته باشيم مردم بعد از سالها ندیدن ساز از پس گل و سنبل در تلويزيون از بیم معاصی و مناهی، حالا بیایند و در 10 روز جشنواره بلیت فلان نوازنده باكيفيت را خريداري كنند؟ چطور میشود در طول سال هر آنچه میخواهیم بر سر اصحاب موسیقی آوار كنيم، کنسرتهایشان را کنسل کنیم، آلبومهایشان را بیمجوز بگذاریم، از روی صحنه پایینشان بکشیم و دست آخر انتظار داشته باشیم گردن شقشان را خم کنند و در جشنواره موسیقی فجر حضور پررنگ داشته باشند؟ تا کی باید به قطار اسامی اساتید پیشکسوت موسیقی ایران، دیگریهایی را اضافه کنیم که برای گذران روزگار پیری و تامین هزینههای درمان لاجرم سازهایشان را میفروشند؛ آن هم بیآنکه کسی برای اعتبار و تشخصشان ترهای خُرد کند. تا کی باید سر و ته مسائل را با همین به جان من و به جان شما و آری من بمیرمها هم آوریم و کار را ماستمالی کنیم؟
البته هنوز هستند کسانی که عقیدهشان مثل فرفره بچهها با وزش باد میچرخد و برای حلیم خود روغن داغ میکنند اما نباید فراموش کنیم آنانی را که بیآنکه حق مسلمشان را از کسی مطالبه کنند، جدا از جریان رایج روز، کار خود را پيش ميبرند. امثال شجریانها، علیزادهها و احمد پژمانها که زیاد نیستند اما بيمزد و منت حاتم طایی، نان عمل خویش میخورند و از هیچ دیوانخانهای انتظار ويژهاي ندارند.
جشنواره موسيقي فجر به گواه آمار ديگر با دوران به اصطلاح طلايياش هیچ نسبتي ندارد و خبری نیست از حضور بزرگان موسيقي ايران و جهان. حالا در آستانه سی و سومین دوره از این رویداد به ظاهر دولتی در روزگاري به سر میبریم كه مدیران آن به گيشه دل خوش كردهاند و پر كردن سالنها با خوشرقصي خوانندگان نورسيده پاپ، آنهم چه پاپي! در اين وضعيت است كه ميگويم خوشا آنان كه در خلوت، سر به گريبان خود برده و نان از عمل خويش ميخورند.