• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4005 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۲۸ دي

انگار خودم نيستم

اسدالله امرايي

رمان «انگار خودم نيستم» نوشته ياسمن خليلي‌فرد رماني است با بن‌مايه‌هاي نوستالژيك و‌ روابط از‌هم‌گسيخته‌ ميان آدم‌‌ها. رمان هفت راوي دارد، چهارتا زن و سه مرد هستند كه هر كدام قصه‌اي را روايت مي‌كنند. اين رمان به تازگي در انتشارات ققنوس منتشر شده و داستانش درباره آدم‌هايي است كه خودشان را گم كرده‌اند و آنقدر از خود فاصله گرفته‌اند كه ديگر خودشان را هم نمي‌شناسند. داستان به صورت اپيزوديك پيش مي‌رود و اين رمان از زبان چند راوي روايت مي‌شود و گذشته و حال را به هم پيوند مي‌زند. داستان به خصوص جاهايي كه از زبان زنان روايت مي‌شود، باورپذيرتر است. «اسمش محمد شايان است و خانه‌اش برج‌هاي هرمزان. نمي‌دانم علي و امير و مجتمع آتي ساز از كجا به ذهنم رسيده بود؟ توي ماشين نشسته‌ام ونمي‌خواهم بيرون بيايم و جلو عليرضا را كه كم مانده يكي بخواباند توي گوش محمدشايان، بگيرم. دستم را زده‌ام زير چانه و آرنج را تكيه داده‌ام به شيشه و نگاه‌شان مي‌كنم. شيشه طرف عليرضا پايين است و صداي‌شان را مي‌شنوم. پسره هول كرده. بي‌دست‌و‌پاتر از آن است كه بخواهد براي عليرضا، عليرضاي عصباني شاخ و شانه بكشد. به تته‌پته افتاده و جان كس و كارش را قسم خورده كه خبري از شانار ندارد و چند روزي است موبايل شانار خاموش است. عليرضا رنگ انار شده و با اين حال سعي مي‌كند به خودش مسلط باشد: «ببين تا نگي دختر من كجاست دست از سرت برنمي‌دارم.» به محوطه سرسبز مجتمع نگاه مي‌كنم و به عليرضا و محمد شايان كه دم پله‌هاي ورودي بلوك ايستاده‌اند و كم مانده عليرضا با او گلاويز شود.» خليلي‌فرد، عضو انجمن منتقدان و نويسندگان سينمايي و كار‌شناس ارشد كارگرداني سينما است و در كنار پرداختن به ادبيات و داستان‌نويسي به صورت جدي در زمينه نگارش فيلمنامه هم فعاليت مي‌كند و چند فيلم كوتاه در پرونده كاري‌اش هست. شايد همين سابقه و علايق سينمايي باعث شده رمانش‌هايش توصيفي باشد و تصويرهايي با قابليت سينمايي عرضه كند: «گوشي را پرت مي‌كنم روي مبل. چيزي كه تمام شده، تمام شده. حرفي كه نبايد زده مي‌شد، زده شده. اعتمادي كه نبايد خدشه‌دار مي‌شد خدشه‌دار شده. كاش لعيا مي‌دانست من در تمام طول آن سيزده سال چقدر دوستش داشته‌ام. نمي‌داند. نمي‌فهمد. و حالا ديگر هيچ‌چيز مثل سابق نمي‌شود. شروع مي‌كند به توضيح دادن روزهاي سختش. روزهايي كه حتي به خودكشي هم فكر مي‌كرده. روزهاي سخت بيماري انوشه و مرگ دختر در خانه ونكوور.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون