• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4034 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۵ اسفند

نامه فيلسوف

سيد علي ميرفتاح

شايد بپرسيد «روزنامه را چه به بحث فلسفي؟ مگر اينجاكلاس درس است و ما دانشجوي فلسفه‌ايم؟» مي‌گويند يك‌بار در جنگ جمل، وقتي اميرالمومنين(ع) داشت صف لشكر را نظم مي‌داد، يكي دست بلند كرد و سوالي شرعي پرسيد. اطرافيان طعنش زدند كه چه وقت سوال؟ در اين «شرايط حساس كنوني» وقت پاييدي؟

اما اميرالمومنين اطرافيان را ساكت كرد و سائل را با حوصله‌اي مثال زدني جواب داد. گفت اصلا همه اين جنگ‌ها و نبردها براي همين احكام است. ما نيز از هر سو با بحران‌هايي ريز و درشت مواجهيم. اخبار عجيب و غريب سياسي و اجتماعي بر سرمان هوار شده‌اند و مجال انديشيدن و تامل را از كوچك و بزرگ‌مان گرفته‌اند. چيزهايي كه مهمند و حقيقتا هم مهمند، تصادف هواپيماست با دنا. حقوق و يارانه است كه در مجادلات پارلمان هنوز تكليف‌شان معلوم نيست. ايضا اتفاقات تلخي كه در محله دراويش افتاده و... بخواهم فهرست كنم كل روزنامه سياه مي‌شود. بحث جاسوسي، بحث بيكاري، بحث محيط‌زيست، بحث معيشت... مع‌ذلك من روزنامه‌نگار همه اينها را كنار گذاشته‌ام و نامه دكتر رضا داوري‌اردكاني را بُلد كرده‌ام و در صفحه اول جا داده‌ام. چرا؟ آيا همه آن موضوعاتي كه تبديل به بحران شده‌اند و به خود مشغول‌مان كرده‌اند ارتباطي به «نسبت علم و دين» دارند؟ آيا حرفي كه دكتر داوري در نامه‌اش آورده به سياست و اقتصاد و اجتماع هم مربوط است؟ آيا حل و فصل مسائل واقعي كشور پيوندي با نامه رييس فرهنگستان علوم دارد؟ آيا سوال از علم و دين جزو سوالات بنيادي است كه اگر جوابي درخور برايش پيدا نكنيم آن‌وقت از پس حل و رفع مشكلات روزمره نيز برنمي‌آييم؟ آيا ما هم در اين شرايط شبه‌جنگي، شرايطي كه از يك طرف غرب تحت فشارمان گذاشته و سياسي و اقتصادي اذيت‌مان مي‌كند و از طرف ديگرمسائل داخلي ذهن‌مان را درگير كرده و انرژي‌مان را گرفته، درست در اوج اتفاقات ريز ودرشت نسبتا رعب‌آور بايد درنگ كنيم و با صبر وحوصله به نسبت علم و دين بينديشيم؟ مي‌دانيد چرا دارم سوالات مقدر را پشت سرهم رديف مي‌كنم و در ارزش و اهميت نامه فيلسوف ترديد مي‌افكنم؟ كسي ما را مجبور نكرده تا روزنامه شنبه را رنگ فلسفي بزنيم. اين همه به مجلس و دولت و اپوزيسيون پرداختيم، امروز هم عكس و خبر كم نيست. مي‌توانيم چهره و فرمايش سياستمداري را در صفحه اول درج كنيم و نامه فيلسوف را هم در صفحات داخلي كار كنيم. اما عامدا، عالما اين نامه را بزرگ كرده‌ايم تا بگوييم برخلاف تلقي عمومي ريشه بسياري از معضلات ريز و درشت ما نه در سياست و اقتصاد كه در فكر و انديشه است و اگر نتوانيم معضلات نظري و فلسفي خود را حل كنيم آن وقت از حل معضلات انضمامي كشور نيز برنمي‌آييم. هيچ از خودتان پرسيده‌ايد كه چرا با وجود حضور زيركان و كاردانان و مديران خبره، نمي‌توانيم -نه مشكلات بزرگ و ريشه‌دار كه حتي نمي‌توانيم- معضلات ساده دم دستي را حل كنيم؟ بعضي چيزها به نظر ساده است. مثلا مشكل ترافيك نبايد پيچيده باشد. ظاهر امر چنان است كه اگر كارشناسي دانا سر چهارراه بايستد مي‌تواند با راهنمايي درست و علمي گره ترافيك را باز كند. اما نه تنها بازش نمي‌كند بلكه روزبه‌روز كورترش هم مي‌كند. گويي در اين ميان گرفتار تقديري محتوميم كه نتوانيم از پس مشكلات برآييم. مي‌خواهيم، زحمت هم مي‌كشيم اما راه به جايي نمي‌بريم. اتوبان مي‌كشيم، خيابان مي‌سازيم، يك‌طرفه‌ها را دوطرفه مي‌كنيم، دوطرفه‌ها را يك‌طرفه، طرح زوج و فرد و ده‌ها طرح ديگر را به اجرا درمي‌آوريم اما مع‌الاسف ترافيك شهر كورتر مي‌شود كه بازتر نه. چرا؟ آيا به نسبت علم و دين مربوط است؟ بسياري از برنامه‌هاي اصلي كشور با سليقه‌ها و نظريه‌پردازي‌هاي طايفه‌هاي سياسي گره خورده اما چون نيك بنگريم مي‌بينيم كه در دولت احمدي‌نژاد همان‌قدر از مباني توسعه دوريم كه دردولت روحاني. اگر احمدي‌نژاد پول نفت را يارانه مي‌كرد و بين مردم تقسيم مي‌كرد دولت روحاني هم همان كار را مي‌كند. حتي دولتي‌ها بنا به هزا دليل كارهايي مي‌كنند و دست به اقداماتي مي‌زنند كه مي‌دانند با توسعه ناسازگار است و با برنامه پيشرفت كشور نيز تطابق ندارد. اما از باب اكل ميته يا از باب همراهي با دل عوام آن كارها را مي‌كنند. موقتا خودشان را به كوچه علي‌چپ مي‌زنند. مي‌دانيد چرا؟ دليلش، لااقل يكي از دلايلش، كه خيلي هم مهم است اين است كه هنوز مسائل اصلي و اوليه‌مان را آنچنان كه بايد و شايد حل و فصل نكرده‌ايم. هنوز هم گرفتار همان سوالات بي‌جوابي هستيم كه از زمان مشروطه به تعويق‌‌شان انداختيم. بدتر از تعويق هنوز هم با همان چشمي به موضوعات نگاه مي‌كنيم كه زمان مشروطه نگاه مي‌كرديم. هنوز هم غرب را از منظري مي‌بينيم كه اسلاف قاجاري‌مان مي‌ديدند و هنوز هم در آشتي دادن دين و غرب همان راهي را مي‌رويم كه في‌المثل مستشار‌الدوله مي‌رفت. هنوز هم در مباحث هويتي با همان چالش‌هايي روبه‌روييم كه پيشينيان ما. منحصرا دولت را نمي‌گويم بلكه روشنفكران و دانشگاهي‌ها هم گرفتار همين تقديرند. اگر چند نفر را استثنا كنيم فضاي عمومي بر همان منهاج سابق است و تغييرات جدي و قابل ملاحظه‌اي را شاهد نيستيم. گويي زنجيرهايي بر دست و پاي‌مان بسته شده كه نمي‌گذارد با خيال راحت پيش برويم و افق‌هاي جديد را دست يابيم. در اينجا سفت‌ترين زنجيري كه به دست و پاي فكرمان بسته شده زنجير تعارف و رودربايستي است. از ترس تكفير براي فرار از هزينه‌هاي سنگين و براي راه آمدن با قدرت، چه قدرت اين طرف و چه قدرت آن طرف مسائل اصلي را لاپوشاني مي‌كنيم و به روي خود نمي‌آوريم و با مسامحه از كنارش مي‌گذريم. از اين جهت مهم‌ترين نكته‌اي‌كه در نامه دكتر داوري ديده مي‌شود صراحت گفتار اوست. دكتر داوري حرفي را كه قبلا در لفافه‌هاي فلسفي مي‌پيچاند و رازآميز بيانش مي‌كرد اين‌بار به صراحت بيان مي‌كند كه تمناي علم ديني ما را به جايي نمي‌رساند. اين حرف نو نيست اما اولا از زبان دكتر داوري با اين صراحت، حلاوت سخن نو دارد: «اين بحث چنانكه توجه داريد 30 سال است به نتيجه نرسيده و به نظر نمي‌رسد در آينده نيز به نتيجه برسد. در واقع تمناي علم ديني نوعي خلط سياست است با علم.» دكتر داوري از موضع و مقامي نامه نوشته كه كسي نمي‌تواند به غربزدگي متهمش كند يا به او انگ سياسي بزند. ضمن اينكه وزن فرمايش دكتر داوري با وزن صحبت عمرو و زيد فرق دارد. دكتر داوري اولا برادري و خيرخواهي‌اش را به نظام ثابت كرده، ثانيا به عنوان يك فيلسوف سخني تبليغاتي و احساساتي نمي‌گويد با بيگانگان نيز همسو نيست. او رييس فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي است و اگر در 10 سال گذشته مقالات او را خوانده باشيد مي‌دانيد كه بيش از هر فيلسوف ديگري به توسعه و معضلات آموزش و پرورش و موقعيت علم و عالمان انديشيده است. لذا نامه او مي‌تواند براي نظام ارزش اتمام‌حجت داشته باشد و فصل جديدي را در تبيين سياست‌هاي جديد سربيندازد و رويكردي كلي به علم و توسعه را تغيير دهد. مجال نيست تا بگويم شواهد و قراين نشان مي‌دهند كه ما درآغاز فصلي جديد ايستاده‌ايم. بعدا به تفصيل خواهم نوشت. عجالتا همين‌قدر بگويم كه اين نامه مي‌تواند نقطه عزيمتي براي برون‌رفت از دعواها و مباحثات تكراري باشد و بسياري از مسائل لاينحل را رفع كند و افق جديدي را به ما بنماياند. كدام قسمت نامه چنين قابليتي دارد؟ همه‌اش اما محض تاكيد خواهش مي‌كنم اين عبارت‌ها را با دقت بخوانيد و درآنها تامل كنيد: «علم ماهيتي متفاوت با دين دارد و به اين جهت آن را به صفت ديني نمي‌توان متصف كرد. به عبارت ديگر وصف ديني نمي‌تواند صفت ذاتي علم باشد، البته وجود علم ديني محرز است... اما آنها علومي هستند كه مسائل‌شان مسائل ديني است... هيچ علمي را با ملاك بيرون از آن نمي‌توان سنجيد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون