• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4038 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۹ اسفند

آرزوها را تبديل به خبر نكنيم؟

مهرداد احمدي‌شيخاني

يك موقعي بود، آن زمان‌ها كه جوان بودم، مسابقات ورزشي را پيگيري مي‌كردم. كشتي و فوتبال و تعدادي ديگر از ورزش‌ها. يك جورهايي همين پيگيري سبب اهميت مي‌شد يا شايد اهميتش سبب پيگيري. هر چه بود موضوع برايم اهميت داشت. همين اهميت داشتن هم سبب علاقه و دلبستگي مي‌شد و طبيعتا حمايتي را به دنبال داشت. گيرم به دليل ويژگي‌هاي شخصيتي و از سر لج‌بازي با جريان عمومي جامعه، مسيري غير از مسير مرسوم را مي‌رفتم و از تيم‌هايي هواداري مي‌كردم كه كسي بهشان اهميتي نمي‌داد. ولي خب بالاخره به هر دليلي كه بود، يك‌جور دلبستگي بود و دلبستگي هم كه دليل‌بردار نيست و طبيعتا تا وقتي دلبستگي باشد، حمايت و هواداري هم هست .

يادم مي‌آيد آن روزهاي اول انقلاب، همه نشانه‌هاي رژيم پيشين، در بخش بزرگي از ذهن جامعه، ناپسند و حقير بود و از همين جهت، خيلي از نام‌ها و بستگي‌ها از جانب همين جامعه مورد نفي و تحقير قرار مي‌گرفت و طرد يا به‌كلي تعطيل مي‌شد. در اين بين اما دو باشگاه ورزشي كه وجودشان به نوعي با ساختار پيشين در هم تنيده شده بود، به شكل عجيبي به جاي ماندند. نه اينكه كسي برايش حذف و نفي اين دو باشگاه موضوعيت نداشته باشد يا قصدي براي طرد و تعطيل‌شان موجود نبوده باشد، كه در واقعيت براي تعطيل و نبودشان هم سعي شد، ولي نشد. حداكثر چيزي كه انجام شد تغيير نام بود.

اما اينكه چرا با وجود بستگي به ساختار پيشين، اين دو ماندند و حتي تغيير نام‌شان هم تق و لق شد، برمي‌گردد به همان دلبستگي كه حمايت و هواداري را منجر مي‌شود. دلبستگي به يك موضوع، هم به موضوع ارج و قرب مي‌دهد و هم حامي را داراي انگيزه و انرژي مي‌كند. يك بده‌بستان دو‌سويه است كه هر دو از آن متنفع مي‌شوند و وجودشان را به هم گره مي‌زند. حال فرض كنيد اين دلبستگي نباشد. نمونه‌اش را در همين نمونه‌هاي ورزشي مي‌توان شاهد آورد. چه بسيار تيم‌هاي ورزشي در اين سال‌ها بودند كه يا به مرور هوادارشان را از دست دادند و آرام آرام از اذهان بيرون رفتند و حذف شدند، يا از همان ابتدا بدون هوادار پيش آمدند و به هر دليل يك روز بودند و روز ديگر خبري از آنها نبود و وقتي كه ديگر نبودند، كسي دلش براي‌شان تنگ نشد و هيچ كس نپرسيد كه چه شدند و كجا رفتند. در اين بين بودند تيم‌هايي كه حتي هواداري مي‌خريدند. عده‌اي را به طمعي جمع مي‌كردند و تشويقي و خرج مي‌كردند و بابتش هو و جنجالي و بعد كه ديگر كيسه خالي مي‌شد، به يكباره، ديگر خبري از هواداران نبود. واقعيت اين است كه وقتي دلبستگي نباشد، هواداري هم نيست و اگر هواداري هم پيدا شود، به طمع ناني است و فرصتي. تا نان هست، جمع مي‌شوند و داد و قالي مي‌كنند و نان و فرصت كه تمام شد، به چشم برهم زدني پراكنده مي‌شوند و دور كيسه‌اي ديگر جمع مي‌شوند.

دلبستگي، نه دستوري و بخشنامه‌اي است و نه خريدني و معامله كردني. البته شايد بشود عده‌اي را به طمعي گرد هم آورد و آنها را به اميد حسابگري و دو دوتا چهارتا كنار هم نشاند، ولي به اين طمع نمي‌شود اميد بست، كه در بزنگاه، وقتي كه برگردي و پشت سرت را نگاه كني، خبري از آنها نخواهي يافت.

در اين سال‌ها بسيار ديده و شنيده‌ام كه گفته‌اند دوره فلان موضوع تمام شده و بهمان مورد به آخر خط رسيده و گذشت آنچه گذشت و تمام شد و رفت. ولي باز هم آنچه برايش فاتحه خواندند و صلوات فرستادند، همچنان ماند و ادامه داد. خيلي وقت‌ها اين خبر تمام شدن كه در مورد چيزي مي‌دهيم، به واقع نه خبر پايان آن موضوع، كه خبر تصورات ما است كه آرزو مي‌كنيم، آنكه و آنچه نمي‌پسنديم، كارش تمام شود و برود پي كارش و وقتي مي‌بينيم داستان همچنان پا‌بر‌جا‌ست و نه تمام شد و نه رفت، باز روز از نو و روزي از نو. داستان ديگري آغاز مي‌كنيم و دوباره آرزوي‌مان را تبديل به خبر مي‌كنيم و مي‌گوييم اين‌بار ديگر فاتحه و صلوات، تمام شد كه شد و اصلا به اين توجه نمي‌كنيم كه اين آرزوهاي ما نيست كه موضوعي را ممكن يا غير‌ممكن مي‌كند، بلكه اين گره دو سويه «موضوع- هوادار» است كه همچنان به حيات خود ادامه مي‌دهد. تا وقتي هوادار باشد، موضوع هم زنده است و زندگي‌اش ربطي به آرزوهاي ما ندارد. نه خشم و خشونت و نه لعن و نفرين و نه هيچ چيز ديگري از بيرون، پيوند «موضوع- هوادار» را سست نمي‌كند. اين بده بستاني است كه فقط از درون امكان شكستن دارد و هر فشاري از بيرون آنها را به هم نزديك‌تر و دلبسته‌تر مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون