از جلوي كيوسك روزنامهفروشي كه رد ميشوي بيشتر از آنكه روزنامهها و مجلهها توجهت را جلب كنند تنقلات و نوشيدنيها و اسباببازيهاي رنگارنگ و انواع سيگارهاست كه تو را به سمت خود ميكشانند.
اگر هم خيلي اهل روزنامه خواندن باشي و به هواي خريد روزنامه و مجله پاي دكه بروي، وضعيت چيدمان روزنامهها كف زمين و آجرها و موزاييكهاي روي آن تو را مايوس ميكند. چرا روزنامهها و مجلات به چنين وضعيتي مبتلا شدهاند؟
روزهاي اوج مطبوعات كه به يمن ورود دولت اصلاحات، دهها روزنامه جديد پا به عرصه گذاشته بود را خوب به ياد ميآورم. روزهايي كه هنوز رخوت در دل اهالي مطبوعات و رسانهها جا خوش نكرده بود.
روزنامهها انتقاد و پرسشگري ميكردند و دهها جامعهشناس و متفكر سياسي و اجتماعي به عرصه آمده بودند و سخن از نظريات و راهكارهاي جديد به ميان بود. استراتژيستها و متفكران اصلاحطلب و مليگرا، منتقدين دانشجويي، نويسندگان، روزنامهنگاران و جوانان پرشوري كه خيلي زود در عرصه روزنامهنگاري ميدرخشيدند و مخاطبان جديدي را به سوي خود جلب ميكردند دنياي روزنامهها در ايران را متحول كرده بودند.
اين عرصه جديد در دنياي روزنامهنگاري ايران سلايق مخاطبان را تغيير داد و شهروندان زيادي را ميديدي كه هر كدام با روزنامهاي اصلاحطلب يا اصولگرا در دست از هر فرصتي براي مطالعه استفاده ميكنند.
بعضا حتي مسابقه بر سر تعداد روزنامههاي خريداري شده بود. هر كس سعي ميكرد از قافله اطلاع از وقايع و انديشهها و تزها عقب نماند. تنها وسيله ارتباطي مستقل، روزنامه بود و اين تنها وسيله ارتباطي در صدر توجه بود. البته اين در اوج بودن مطبوعات تنها به اين دليل نبود كه روزنامه، رسانهاي منحصر به فرد يا تنها رسانه موجود بود بلكه آزادي در انتشار مطالب و همراهي دولت با روزنامهها در ابتداي امر عامل مهمي در جذب مخاطب روزنامهها بود.
بعد از مدتي فشار بر روزنامهها و روزنامهنگاران كه به مرور منجر به خودسانسوري بين خود روزنامهنگاران و مديران مسوول شد، آبي بر آتش شعلهور اقبال مخاطبان به اين رسانههاي مكتوب بود.
از طرفي ديگر پس از مدتي به كساني كه هيچ تجربه و تخصصي در امر روزنامهنگاري نداشتند مجوز داده شد و انتشار روزنامههاي بيكيفيت و حمايتهاي دولت از آنها روزنامههاي حرفهاي را با بحران مالي مواجه كرد. بحرانهاي مالي و به تبع آن كاهش نيروهاي حرفهاي، و مشكلات مالي ضربه مهلك ديگري بر پيكر اين رسانه بود.
با گذشت زمان مخاطبان كم و كمتر شدند. بيمحتوايي روزنامهها، خاموش شدن و كنار رفتن استراتژيستها و فعالان و يأس و نااميدي از تغيير به كاهش مخاطبان، كاهش فروش و نهايتا تعطيلي و مرگ نسبي رسانههاي مكتوب منجر شد.
مخاطبان خواستار گردش اطلاعات هستند و دنياي ديجيتال و اينترنت فرصت خوبي براي آنها ايجاد كرد تا از وبلاگها به سايتها و بعد به فيسبوك و اينستاگرام و بعدتر به وايبر و تلگرام برسند و اين گونه در جريان اخبار و وقايعي كه پيشتر اجازه انتشار نمييافت، قرار گيرند.
مساله اما اين بود كه فضاي مجازي باعث شد مخاطبان سطحي شوند. فضاي موجود در پيامرسانها محدود به تعداد كمي كلمه و تصوير و... بود.
كوتاهنويسي رمز جذب مخاطب در شبكههاي اجتماعي است تا مخاطب بتواند آن را به راحتي دريافت كند. محدوديت در ميزان و حجم مطالب از كيفيت ميكاهد و نويسنده نميتواند به درستي پيام را به مخاطب انتقال دهد.
در كشورهاي ديگر هم از پيامرسانها استفاده ميكنند اما ويژگيهاي متفاوت روزنامهها و مجلات و شبكههاي اجتماعي مسير اين دو را از هم جدا ميكند.به همين دليل هم هنوز كه هنوز است رسانههاي ديجيتال نتوانستهاند جاي روزنامهها را پر كنند اما در ايران اوضاع فرق ميكند.
اما آنچه امروز حادث شده بياعتباري رسانههاي داخلي به دليل محدوديت و فاصله گرفتن از واقعيات و نهايتا بيرقبتي مخاطبان به توليد داخل است. امروز رسانههاي فارسي زبان خارجي بيشتر در معرض توجه مردم هستند و رسانههاي داخلي مهجور ماندهاند.
اما چاره چيست؟ باز گذاشتن دست رسانهها در انعكاس واقعيات و باز كردن فضاي سياسي و اجتماعي تنها چاره براي زنده ماندن مطبوعات كاغذي است.
قطعا رسانههاي داخلي با درك و تحليل درست از شرايط امروز كشور ميتوانند محل رجوع امنتر و بهتري باشند. قطعا رسانههاي داخلي در انتشار مطالب خواهند توانست اعتماد عمومي را جلب كنند و مردم هم احساس رضايت بيشتري
خواهند داشت.
هنوز هم ميتوان جلوي مرگ مطبوعات كاغذي را گرفت اگر ما مطبوعاتي ها و مسوولان بخواهيم و دست به دست هم دهيم.
روزنامهنگار
عضو شوراي سردبيري روزنامه جامعه فردا