اسراف شاخ و دم ندارد
سيدعلي ميرفتاح
دم عيد كه ميشود، بين شركتها و ادارات –دولتي و غيردولتي- مسابقه راه ميافتد تا سررسيد و تقويم چاپ كنند و مستقيم و غير مستقيم خود را و فعاليتهاي خود را مهم جلوه دهند. برهكشان شركتهاي تبليغاتي در همين بهمن و اسفند است و اغلبشان در اين روزها وقت سرخاراندن ندارند. اخيرا فلشمموري، قلمهاي چندكاره، دفترهاي تزييني و آكساسوارهاي رنگ و لعابدار هم به هداياي نوروزي اضافه شدهاند. بعضي شركتها كه درآمد خوبي دارند، پسته و بادام هندي هم به سررسيدها ضميمه ميكنند. لارجترها روي دست رقبا بلند ميشوند و كارت خريد و كارت هديه و گاه سكههاي بانكي و غيربانكي لاي سررسيد ميگذارند. با اينكه سيدي تقريبا از دور خارج شده اما هنوز هستند شركتهايي كه كارنامه درخشانشان را روي آن ميريزند و به دست مشتريها ميدهند. اما تلگرام براي مردم وقت تلويزيون ديدن نگذاشته چه برسد به اينكه بنشينند و سيديهاي تبليغاتي ببينند. هداياي تبليغاتي هنوز هم جذابند و چون مجانياند، خيليها برايشان سر و دست ميشكنند. شايد باور نكنيد اما در بعضي نمايشگاهها، عدهاي زن و مرد ميروند و از دم اشانتيونها را جمع ميكنند و دست پر برميگردند. يك دليل اينكه نمايشگاه مطبوعات براي مردم جذاب نيست همين است كه كسي در حين بازديد كيف و فلش و خودكار و نايلون گيرش نميآيد. اما داستان شب عيد فرق ميكند. از آنجايي كه كسي دندان اسب پيشكشي را نميشمرد در مواجهه با هداياي تبليغاتي هم كسي پسشان نميزند. سكه و كارت هديه و آجيل را كه مطمئنا پس نميزنند، سررسيد و سيدي را هم مويي هستند كه بايد از شركتها و بانكها بكنند و جزو غنيمت به حساب آورند. اما خداوكيلي اين سررسيدها به چه دردي ميخورند... حقيقت اين است كه اين شيوههاي تبليغاتي كهنه شدهاند و آنطوري كه تبليغاتچيها بازارگرمي ميكنند، تاثير ندارند. معذلك چاه تبليغات اما اگر براي بانكها و شركتها و سازمانها آب ندارد براي روابطعموميها و تبليغاتچيها نان خوبي دارد. نوش جانشان. دكانشان پررونق. اما حقيقت اين است كه سررسيدها و باقي زلم زيمبوهاي تبليغاتي مصداق بارز اسراف و تبذيرند و به هيچ دردي نميخورند. در دهه 60 كه كاغذ كم بود و تبليغات تجمل به حساب ميآمد، سررسيدها ارج و قربي داشتند اما در نيمه دوم دهه 90 مفتشان هم گران است و هيچ كارايي ندارند. دروغ نگويم هنوز بعضي مسوولان و مامورخريدها و كارمندان كارگزيني سررسيد دست ميگيرند و كارهايشان را يادداشت ميكنند. منشيهاي قديمي هم همينطور. اما توي هر خانهاي برويد با كلي سررسيدهاي سفيد تاريخ مصرف گذشته روبرو ميشويد كه به هيچ دردي نميخورند. اسراف كه شاخ و دم ندارد. كاغذ به اين گراني را با كلي زحمت تبديل به دفتري ميكنند كه دست نخورده ميماند تا سال بعد. كاش لااقل دفتر مشق ميكردند و به بچههاي مردم ميدادند... البته شنيدم كه يكي، دو جا امسال پيشدستي كردهاند و به جاي كار تكراري هزينه سررسيد را صرف كار خير كردهاند. كاش تبديل به يك كمپين بزرگ شود و همه شركتها و بانكها كارهاي تكراري را زمين بگذارند و در امورعامالمنفعه شركت كنند. يعني شب عيد را تبديل به بهانهاي كنند تا به ملت خير برسانند و هزينه تبليغات ناكارآمد را صرف بهداشت و تغذيه و زندگي مردم كنند. با پول سررسيد فلان بانك ميدانيد چندتا كانكس ميشود براي زلزلهزدهها خريد؟ ميدانيد اگر اين كارتهاي هديه را به مردم فرودست بدهند چقدر دعاي خير براي خود خواهند خريد؟ ميدانيد اگر هر شركتي به جاي كار تبليغاتي يك كار عمراني در مناطق محروم كند چقدرحال همه خوب ميشود؟ اقتصاد مقاومتي باوركنيد چيز پيچيدهاي نيست و همين كه شما از برجهاي زائد بزنيد و خرج ملت كنيد نصف راه را رفتهايد. همين كه جلوي اسراف و تبذير را بگيريد يعني اينكه جلوي ضرر و فساد و فعاليتهاي زيرميزي را گرفتهايد.