سياستگذاري عمومي در ايران
با عطف نظر به اين ملاحظه، بايد گفت كه علم سياست و علم سياستگذاري عمومي در ايران همان وضعي را ندارد كه اين علوم در كشورهايي نظير ايالات متحده امريكا يا فرانسه دارند.
اين علوم در كشورهاي مذكور از جايگاه برجستهاي برخوردارند و در نظامات دانشگاهي اين كشورها امكانات فراواني براي توسعه آن فراهم شده است و بهترين روحهاي علمي به سوي آن سوق داده ميشوند. نگاهي به منظومه ادبياتي كه در علم سياست و علم سياستگذاري عمومي فقط در اين دو كشور ايجاد شده و از طريق ترجمه به ايران آمده است، نشان ميدهد تا چه اندازه اين دو كشور در اين عرصهها توليدكننده بودهاند. در اين دو كشور مطالعات سياست و سياستگذاري عمومي هستند كه اساسا سياست و سياستگذاري عمومي را جهت ميدهند.
دو چيز سبب توسعه علم سياست، علم سياستگذاري عمومي و به طور كلي علوم انساني و اجتماعي در يك كشور ميشود. اول، توجه دولت و جامعه به بسترهاي اين علوم كه قاعدتا دانشگاهها هستند و دوم استقلال دانشگاهها در كار علمي. دانشگاهها فضاهاي پاسخ به تقاضا هستند نه محيطهاي عرضهكننده پاسخهايي كه شايد مورد توجه قرار گيرند. وقتي از استقلال صحبت ميشود منظور دو نوع استقلال است: استقلال فكري و استقلال معيشتي. استقلال فكري بدين معناست كه متخصص دانشگاهي بدون واهمه از نتايج مطالعات خود و تنها با در نظر گرفتن قواعد روش علمي، كار خود را انجام دهد و عرضه كند ولو اينكه دانستن آن در بخشهايي از جامعه يا نزد دولت تلخ باشد. استقلال معيشتي هم به اين معناست كه متخصص دانشگاهي با درآمد دانشگاه بتواند به نيازهاي خود در زندگي پاسخ مناسب دهد. يك فرد دانشگاهي نبايد دغدغه معاش داشته باشد.
نگاهي به ايران نشان ميدهد كه در مجموع علوم انساني و علوم اجتماعي، با تمام اهميتشان، نسبت به علوم پزشكي و علوم مهندسي در درجه دوم اهميت هستند. بهترين استعدادهاي كشور همچنان به سوي رشتههاي مرتبط با علوم اخير سوق داده ميشوند. بر اساس آنچه در بالا آمد، ميتوان در خصوص وضع علم سياست و علم سياستگذاري عمومي در ايران چنين گفت كه اين علوم تقاضامحور نيستند، بلكه عرضهمحورند. نگاهي به ادبيات گسترده ايجادشده در علم سياست در طول دههها و علم سياستگذاري عمومي در طول سالها نشان ميدهدكه دانشگاهيان چون مورد خطاب قرار نميگيرند سعي دارند جامعه و دولت را از طريق كارهاي گوناگون مورد خطاب قرار دهند و البته چندان هم به حرف آنها گوش سپرده نميشود. ادبياتي كه در اين فضا توليد ميشود يا ترجمه است يا تاليفهايي كه بيشتر با جهتگيريها و دغدغههاي علمي و فكري فرد دانشگاهي در ارتباطند نه با آنچه از طرف جامعه يا دولت براي مطالعه مطرح شده است. به همين سبب است كه شمارگان كتابهاي دانشگاهيان در ايران اندك است. در ايران خوانندگان دانشگاهيان دانشجويانند (البته نه همه آنها) و جامعه و دولت اساسا ميل چنداني به خواندن آنان ندارد. چون جامعه و دولت به كار فرد دانشگاهي اهميت چنداني نميدهد، او خود نيز رفتهرفته بدان كمتر اهميت ميدهد و اينچنين است كه به تدريج جماعتي از دانشگاهيان پديد ميآيند كه حضورشان در دانشگاه بيشتر به دلايل ديگر است تا كار علمي. در ايران، اكنون، شمار زيادي از دانشگاهيان به پايان كار دانشگاهي خود نزديك ميشوند و به دليل بالا هنوز اثر قابل توجهي را خلق نكردهاند.
از طرف ديگر وضع استقلال متخصصان علم سياست و علم سياستگذاري عمومي در هر دو بعدي كه در بالا ذكر كرديم، برجسته نيست. اينان همهچيز نميتوانند بنويسند و هرگاه مينويسند بايد ملاحظات زيادي را در نظر داشته باشند. با آنكه تنها ملاحظه متخصص دانشگاهي بايد اين باشد كه بحثي علمي را مطرح سازد. وضعيت معيشت دانشگاهيان اين رشتهها هم درخشان نيست. درآمد حاصل از استخدام دانشگاه و آنچه ماهانه دريافت ميشود به هيچوجه پاسخي مناسب به نيازهاي معيشتي يك دانشگاهي را فراهم نميسازد. در اينجا، البته دولت به طور غيرمستقيم پيشنهادي را پيش رو ميگذارد و آن اينكه اگر بيشتر ميخواهيد براي من كار كنيد. اينچنين است كه شمار بسيار زيادي از اعضاي هيات علمي دانشگاهها در حوزههاي علوم اجتماعي و علوم انساني به خدمت دولت در آمدهاند و در بخشهاي مختلف دولت به كار گماشته شدهاند. طبعا كسي كه سالها از عمر خود را براي دولت كار كرده و خود كارگزار آن بوده است، در نقد آن از حدي فراتر نميرود. رفتوآمد دانشگاهيان به دولت باعث ميشود كه هم كار دولت و هم كار دانشگاه به تفنن نزديك شود. حرفه دانشگاهي با حرفه دولتي يكي نيست. پديده چند سال در دانشگاه و چند سال در راس منصبي دولتي بودن، ابداعي ايراني است كه در آثار آن بايد بسيار تامل كرد.
در چنين اوضاع و احوالي، از دانشجويان علوم انساني و علوم اجتماعي هم نبايد انتظار چنداني داشت و آنها معمولا پرانگيزه نيستند و نوشتههايي كه در قالب پاياننامههاي كارشناسي ارشد و رسالههاي دكترا گرد ميآورند چندان نميتواند محل اعتنا واقع شود. شمار زيادي از اين پاياننامهها و رسالهها را دانشجوها ننوشتهاند و شمار زيادي را هم دانشگاهيان قبل از دفاع نخواندهاند.
وضع توليد علمي دانشجويان فني مهندسي ايران، به همين دلايل، با همسانان آنها در علوم انساني و اجتماعي قابل مقايسه نيست و آنها در ايران نسبت به اينان بسيار جديتر گرفته ميشوند. از اين رو است كه هم اينان پس از فراغت از تحصيل متصدي اموري ميشوند كه قاعدتا بايد به فارغالتحصيلان علوم اجتماعي و انساني سپرده شوند. بايد توجه داشت كه يك مهندس خوب، لزوما نميتواند و نبايد يك مدير يا سياستمدار خوب باشد. در ايران، اما، سنتي قوي از وجود كارگزاران بر آمده از رشتههاي فني در محيطهاي غيرفني وجود دارد. رسوخي كه مهندسان ايراني در سازمانهاي اجتماعي و دولتي دارند با هيچ كشور پيشرفتهاي قابل مقايسه نيست. ايران كشور مهندس رييسجمهور، مهندس وزير، مهندس رييس شركت بزرگ دولتي، مهندس شهردار، مهندس مديرعامل بانك و... است.
در حال حاضر مكان تامل بر علم سياست در ايران تا اندازه زيادي به بيرون از دانشگاه انتقال يافته است و آنها كه در بيرون دانشگاه چه در ايران و چه در خارج از ايران مينويسند بسيار مهمتر و اثرگذارتر مينويسند و بسيار بيشتر خوانده ميشوند. اكنون در ايران كرسي بحث و تدريس در شماري موسساتِ علمي- پژوهشي دليل بر قوت بالاي علمي متخصصان شمرده ميشود و برخي دانشگاهيان به همين دليل با اين موسسات در رفت و آمدند. البته اينان چندان يا به هيچوجه مورد اقبال سياستگذاري عمومي كشور نيستند.