• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4047 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۲۰ اسفند

گزارش «اعتماد» از قطار گردشگري تهران- سوادكوه

آدم‌ها روي پل

زهرا چوپانكاره

«ما را توي صدا و سيما نشان دهيد، هيچي نداريم. » پيرزن در امتداد خط آهن روي پل شورآب (اطراف فيروزكوه) راه مي‌رود و از مسافراني كه از قطار گردشگري شمال پياده مي‌شوند، مي‌گويد كه لابه‌لاي عكس گرفتن‌هاي‌شان در روستاي‌شان بدون امكانات مانده‌اند. قطار بعد از تونل گدوك ايستاد تا هفتاد هشتاد نفري كه قرار بود يك روز را روي خط‌آهن تهران- سوادكوه بگذرانند، از پل و باقيمانده ساختمان‌هاي قديمي راه‌آهن عكس بگيرند. «ما ويلاهايي كه مي‌سازند را نگاه مي‌كنيم، خودمان هيچ چيز نداريم.» پيرزن به مسافران قطار متوسل شده و پيرمردي هم چند قدمي همراه‌شان همقدم مي‌شود و با صداي بلند دعا مي‌كند و با صداي آهسته درخواست كمك دارد.

قطار سه واگنه با سالن‌هاي اتوبوسي و پنجره‌هاي بلند از ايستگاه تهران حركت كرد و ساعت 7 صبح مجريان تور دقايق اوليه حركت را به نصب بلندگوي پايه‌داري در ميانه قطار گذراندند كه قرار بود در طول مسير صداي راهنما و توضيحاتش را به گوش مسافران برساند: «23 مهر ماه 1306 اولين ايستگاه قطار در تهران كلنگ خورد كه بندر... به بندر... متصل...» توضيحات اوليه راهنما قطع و وصل مي‌شود تا بعد از چند دقيقه سرانجام ارتباط ميان ميكروفن و بلندگوي پايه‌دار وسط قطار برقرار شود. تورهاي گردشگري تهران شمال روي خط آهن برقرار شده‌اند اما قطارها ويژه گردشگري نيستند و تا جايي كه امكان دارد بايد آن را شبيه به آن چيزي كرد كه بايد باشند. خط آهن سراسري ايران زمان حكومت رضا شاه پهلوي ساخته شد، محل تامين بودجه‌اش از مالياتي بود كه بر چاي و قند بسته شد: «2 ريال ماليات روي هر سه كيلو قند و 2 ريال روي هر كيلو چاي بسته شد تا خرج ساخت خط آهن سراسري تامين شود.» خسرو خوزاني، راهنماي تور مي‌گويد كه سه سال است به صورت رسمي و تمام وقت راهنماي تور شده است: «بيشتر تور ليدرها به صورت آزاد كار مي‌كنند، يعني در استخدام شركتي نيستند و هر وقت توري باشد با آنها تماس مي‌گيرند تا اگر وقت آزاد داشتند بروند. حدود يك ماه پيش با من تماس گرفتند تا به اين سفر بيايم. در مورد مسير شنيده بودم. توري كه امروز هست بيشتر حالت اينفو دارد يعني عده‌اي بيايند كه مسير را ياد بگيرند و براي تورهاي بعدي اطلاعات داشته باشند. تبليغات اين تور هم خيلي دير شروع شد و بيشتر كساني كه در قطار هستند از آژانس‌هاي مختلف هستند.»

سال قبل شركت رجا تور گردشگري خط آهن شمال را آغاز كرد و اين اولين‌بار است كه يكي از شركت‌هاي وابسته به صندوق پس‌انداز كاركنان راه‌آهن به عنوان مجري تور وارد عمل شده. خوزاني مي‌گويد: «گردشگري ريلي در دنيا خيلي جا افتاده، اما در ايران تازه اين موضوع دارد جا مي‌افتد كه به خود خط آهن و مسيري قطار به عنوان جاذبه گردشگري نگاه شود. سال قبل هم اولين‌بار بود كه قطار گردشگران اروپايي وارد ايران شد و دارد كم‌كم اقداماتي مي‌شود كه به سمت هتل‌- قطار هم مي‌رويم كه خود قطار نقش محل اقامت گردشگران را هم ايفا كند. »

«جاذبه‌هاي بكر طبيعي كه در مسيرهاي ريلي وجود دارد در مسيرهاي جاده‌اي ديده نمي‌شود. براي اينكه اين پتانسيل‌ها فعال شوند. راه‌آهن از سال 93 شروع به شناسايي مسيرها كرده و مي‌خواهد بخش خصوصي را جمع كند. صندوق پس انداز كاركنان راه‌آهن هم كه يك واحد اقتصادي متعلق به كاركنان راه‌آهن است مي‌خواهد وارد اين بخش شود. فعلا از قطارهايي استفاده مي‌كنيم كه استاندارد گردشگري نيستند، چه به لحاظ سرعت و چه نوع چشم‌اندازي كه به مسافر مي‌دهد و چه بحث هتلينگ اما قطارهاي اتوبوسي را انتخاب كرديم كه شيشه‌هاي بلندي دارند و نوع صندلي‌هاي‌شان فعلا مناسب‌ترين گزينه است. » عليرضا دشتي، مدير پشتيباني شركت گردشگري راه ‌پرواز از زيرمجموعه‌هاي صندوق پس‌انداز كاركنان راه‌آهن مي‌گويد قرارداد شش ماهه با راه‌آهن دارد و 12 مسير ريلي قرار است فعال شوند: كرمانشاه، همدان، تبريز، بادرود، قزوين، زنجان و... «گردشگري ريلي از حالت پايلوت درآمده، خود شركت رجا با قدرت دارد در اين بخش فعاليت و برنامه‌ريزي مي‌كند و ما هم با توافقي كه با بخش گردشگري راه‌آهن داشتيم داريم كار را پيش مي‌بريم. بخش خصوصي فقط اطلاعات لازم را ندارد وگرنه به نظرم صرفه اقتصادي ورود به اين حوزه بسيار بالاست.»

شكوه ورسك

پس از ورامين، پيشوا، گرمسار و بن‌كوه منظره بيرون شيشه‌ها از آن خشكي و يكنواختي بيرون مي‌آيد و نشانه‌هاي پيشروي به سمت مازندران با كوه‌ها و درخت‌ها آشكار مي‌شوند. نقطه اوج سفر با قطاري كه در چند ايستگاه متوقف مي‌شود تا مسافران بتوانند زيبايي‌هاي راه كهن ريلي تهران- شمال را ببينند، پديدار شدن «سه خط طلا» است و بعد هجوم مسافران به شيشه‌هاي سمت چپ براي ديدن ورسك زيبا كه باشكوه‌ترين بخش راه‌آهن شمال است. ايستگاه ورسك يكي از توقفگاه‌هاي قطار است و هجوم مشتاقانه دوربين‌ها و موبايل‌ها براي ثبت منظره پل. در ايستگاه حسين آقا ايستاده و شيشه‌هاي پر از آب‌زرشك را روي كاپوت ماشينش چيده براي فروش تا از قطار گردشگران نصيبي ببرد: «وضعيت زندگي مردم؟ بيشتر دامدارند و كشاورز. بيشترشان هم براي راه‌آهن كارگري مي‌كنند. من خودم كار آزاد دارم ولي وضع زندگي بقيه اهالي هم چندان بد نيست. » روزهاي جمعه، نيم ساعت توقف قطار گردشگري در ايستگاه ورسك برايش فرصتي است تا بتواند درآمد بيشتري داشته باشد: «راه‌آهن به ما نان مي‌رساند. » قطار، خودش را تا بالاي پل ورسك بالا مي‌كشد و چند دقيقه‌اي روي پل توقف دارد، كسي نمي‌تواند پياده شود اما مسافران مي‌دانند كه اگر كسي از آنجايي كه خودشان به پل خيره شده بودند مشغول تماشاي ورسك باشد، قطاري را مي‌بيند كه در حدفاصل دو تونل روي پل جاخوش كرده است.

آخرين ايستگاه، سوادكوه است. دهل و سورنا و دف و چوب‌بازي در انتظار مسافران است. چند پسر جوان و دو دختر كوچك با لباس محلي و ساززنان به استقبال مسافران آمده‌اند و يك ساعتي به آوازخواني و توضيح در مورد فرهنگ مازندران مي‌گذرد. چند زن ميزي براي فروش شيريني و دوغ محلي و گياهان دارويي گذاشته‌اند. همه كساني كه در ايستگاه به استقبال آمده‌اند از زيرآب آمده‌اند و ساري. از اهالي سوادكوه كسي نيست. چند متر دورتر از صداي ساز و پشت ايستگاه راه‌آهن، بلوكه‌هاي سيماني و ورقه‌هاي حلبي، ديوار و سقف يك خانه را تشكيل داده‌اند كه حياطش پر از مرغ و خروس و كندوهاي زنبور عسل است. دو نوه آسيه خانم فاصله بين ايستگاه و خانه را به حالت دو مي‌روند و مي‌آيند و بازي مي‌كنند: «دامداري مي‌كنيم، كره مي‌گيريم، ماست مي‌فروشيم، سرمان گرم است. راه‌آهن كاري به ما ندارد، نگهبانانش هم از قائم‌شهر مي‌آيند. از اينجا كسي را نگرفتند. » بچه‌هايش از سوادكوه رفته‌اند و نوه‌ها هم آخر هفته مي‌توانند به پدربزرگ و مادربزرگ‌شان سر بزنند. مي‌گويد ديگر كمتر جواني در سوادكوه مانده: «يك مدرسه هست كه مي‌گويند امسال بسته مي‌شود، همه بچه‌ها بزرگ شدند و ديگر كسي نيست كه مدرسه برود. همه مي‌روند شهر. الان سوادكوه را ببيني پر از پيرمرد و پيرزن است. كار نيست و براي همين مي‌روند شهر براي بلوك‌زني و كارگري و... قبلا خانه‌ها پر از خانواده بود، پر از جوان بود اما همه به خاطر نبود امكانات رفتند. » روستاي‌شان هنوز گاز ندارد و با هيزم و كپسول گاز، زندگي‌شان را پيش مي‌برند: «خيلي سال است منتظر گازيم. مي‌گويند 98 مي‌آيد حالا اگر زنده باشيم و ببينيم. » خديجه مي‌خندد و مدام خدا را شكر مي‌كند و منتظر گاز مي‌ماند. صداي قطار جزوي از زندگي‌شان شده، مثل حالا اگر بساط ساز و آواز به راه باشد در خانه را باز مي‌گذارد كه سرش گرم شود. «سوت اول يعني آمادگي براي حركت، سوت دوم را حتما بايد در قطار بشنويد تا جا نمانيد.» مسافران قطار گردشگري سوار مي‌شوند و همه راهي را كه آمده‌اند در غروب و بعد در تاريكي شب برمي‌گردند، پل در تاريكي ديده
نمي‌شود.

٭تيتر برگرفته از عنوان مجموعه شعري از ويسواوا شيمبورسكا، شاعر لهستاني

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون