ادامه از صفحه ا ول
اهميت احساس
قطعا هيچ دولتي نميتواند نماينده همه اقشار و دستههاي جامعه و حامي همه سياستهاي متناقض و راهكارهاي متفاوتي باشد كه گروههاي سياسي از آن نمايندگي ميكنند. اما ايجاد روند تحقق روياها و تخيلات يا حتي اوهام فردي و گروهي يك امر نشدني نيست. آنچه باعث تندتر شدن تيغ انتقادات از وضعيت موجود ميشود، نااميدي منتقدان و مخالفان از اجراي خواستههايشان به هر شكل ممكن است. فردي مانند رحيم پور ازغدي، زماني به يك منتقد تندرو تبديل ميشود، كه تصور كند هيچ راهحلي براي اجراي خواستههايش باقي نمانده است، در هيچ عرصهاي نه امكان رسيدن به قدرت دارد و نه امكان دارد از او براي سياستگذاري مشورت طلبيده شود. تصور بنبست، حتي اگر بنبستي وجود نداشتهباشد، به مخالفت يكسره با ساختار تبديل ميشود.
واقعيت اين است كه همه منتقدان و مخالفان وضع موجود، ذاتا راديكال نيستند و هر يك بنا به انگيزهاي به سمت يكسرهبيني راهحل خود رفتهاند. آنچه نزديك به ۶ سال پيش، حسن روحاني را به رياستجمهوري اسلامي ايران رساند، شعار «اميد» و نماد «كليد» حل مشكلات كشور بود. اما سوال اينجاست كه دولت كنوني تا چه اندازه موفق شده است كليد به دستان ديگري را كه هر يك با ادعاي گشودن دري نشستهاند به امتحان كردن كليد خود «اميدوار» كند؟ تفكر تكساحتي در عرصه حاكميت بينقص، باعث شده است كه همه تصور كنيم يك كليددار وجود دارد كه نهايتا با سوهان و اره و چكش، كليد خود را به درهاي بسته ميخوراند، آن هم در شرايطي كه پشت سر او هر كس كليدي از جيب خود درآورده و آن را راهحل نهايي گشايش درها عنوان ميكند.
آنچه باعث شده است منتقدان به جاي پيشنهاد راهكارهاي سازنده به سوي «ديناميت گذاشتن، خراب كردن و از نوساختن» بروند اين است كه تا اندازه زيادي احساس ميكنند نقششان در تصميمسازي براي حل مشكلات كمتر شده است. مشكل اصلي فراگير شدن نااميدي «از رحيم پورازغدي در صدا و سيما تا فلان تحليلگر در صداي امريكا» است و كليد حل اين مشكل قطعا در اختيار حكمرانان كشور. عوض كردن ديدگاه منتقدان از «نگاه مهندسي» به «نگاه طبابت» تنها از اين طريق ممكن است كه فرآيندها و روندهايي براي تحقق ايدهها، آرمانها يا به قول نگارنده يادداشت «خيالپردازي و اوهامگويي و آرزوانديشي»ها فراهم شود. به گمان من هيچ دولتي نميتواند نماينده همه اقشار، دستهها و گروهها باشد، اما ميتواند همواره اين اميد را در دل همه زنده نگه دارد كه به طريقي راهكارها و پيشنهادات ديگر دستهها و گروهها عملي خواهد شد. حافظان وضع موجود زماني بيشتر ميشوند كه گستره منتفعان از وضع موجود وسيعتر شود و اين هدف تنها با ارزان شدن دلار يا كاهش تورم ميسر نميشود، صدها و صدها ساحت ديگر در كشور وجود دارد كه هر گروه و دستهاي ميتواند دغدغههايي در آن داشتهباشد. «از رحيمپورازغدي در صدا و سيما تا فلان تحليلگر در صداي امريكا» يا به قول نماينده پيشين مجلس شوراي اسلامي «از كيهان تهران تا كيهان لندن» هر يك آرمانها و آرزوهايي داشتند و هر يك راهحل نهايي را در حوزهاي ميديدند، يكي استمرار انقلاب فرهنگي ميخواهد، ديگري عاديسازي رابطه با امريكا، يكي پايان خصوصيسازي و ديگري تشديد واگذاري اختيارات دولت. هر يك از طرفداران اين ايدهها، اگر راهي ببينند كه در حوزه مدنظرشان امكان انتقاد و اثرگذاري وجود دارد، قطعا بيش از هر زمان ديگر به جاي كلينگري و ساختارشكني، بر حوزه خود متمركز خواهند شد. نهايتا زماني همه اين طيفها همزمان ساختارشكن ميشوند كه از هيچ سوراخي برايشان باقي نمانده باشد تا اميدوار باشند كه ايدههايشان را به يك سياست قابل اجرا در كشور تبديل كنند. بله! هيچ يك از اين سياستها به شكل مطلق اجرايي نيست، اما «اميدواري» به اينكه كشور روزي به سمت سياست مورد نظر من حركت كند، فقط يك احساس است و نيازمند سياستگذاري قدرتمند. چيزي كه شرايط كنوني كشور كم دارد همين «احساس» است.
تلنگري به صنعت خودرو
در نخستين نگاه به نظر ميرسد كه اعضاي كابينه درباره سياستگذاريهاي صورت گرفته در صنعت خودروي ايران به نقطه مشتركي نرسيدهاند، گروهي هنوز به بهانه اشتغالزايي و كاهش وابستگي از اين صنعت دفاع كرده و هرچه در توان دارند براي حمايت از آن به ميدان سياستگذاري ميآورند و گروهي هم آن را مدلي از ناكارآمدي نظام اقتصادي و توليدي كشور ميدانند. غافل از اينكه وضعيت صنعت خودروي ايران نشات گرفته از سياستگذاريهاي كلان اقتصادي است و همان راهي را ميرود كه نقشه آن را سياستگذاران براي او كشيدهاند. نقدها به صنعت خودرو فقط در محدوده تريبون دولتمردان قرار ندارد و گاه و بيگاه، پليس راهنمايي و رانندگي، رييس سازمان استاندارد، اقتصاددانان، رسانههاي داخلي و خارجي و... به اين صنعت حمله كرده و برخي محصولات توليدي آنان را عامل مرگ و مير مردم ميداند. متوليان صنعت خودروي كشور گويي نسبت به تمام اين نقدها و نظرها واكسينه شده و به راه خود ادامه ميدهند و از نقدها كمتر بهره برده و در جهت اصلاح ساختار خود سخن ميگويند. آنان كمتر از خود دفاع ميكنند، گويي در يك جاده يكطرفه با سرعت غيرمجاز در حال حركت بوده و بدون توجه به علايم راهنمايي و رانندگي به راه خود ادامه ميدهند. سكوت طولاني سياستگذاران و متوليان صنعت خودرو در شرايط كنوني فقط اتهامات را عليه اين صنعت بيپاسخ ميگذارد. به نظر ميرسد وقت آن رسيده كه متوليان صنعت خودرو با بررسي اين نقدها، پاسخي درخور تهيه كرده و افكار عمومي را قانع كنند و بگويند اگر كيفيت محصولات پايين است چه دليلي دارد، اگر قيمت خودروهاي توليديشان بالاست، سبب چيست و اگر در اقتصاد ايران نماد ناكارآمدي هستند، چرا به چنين ورطهاي افتادهاند.
صداوسيما و امنيت ملي
نكته حائز اهميت ديگر اين است كه حتي مردم فارس و ديگر اقوام استان خوزستان نيز نسبت به اين تبعيض به اعراب استان، ناخرسند بوده و مكرر با ما همدلي كردند و اتفاقا همين رويكرد همدلانه مانع از سوءاستفاده بيشتر از اين جو نامتشنج شد.