• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4057 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۶ فروردين

سرزمين توپ‌هاي رنگي

علي خدايي

بهار امسال براي من زودتر از نوروز تقويمي شروع شد. دهم بهمن نشسته بودم توي آزمايشگاه و مشغول كار. آزمايشگاه در زيرزمين ساختمان بيمارستان است. پنجره و ديدي به بيرون ندارد. اما ناگهان احساس كردم كه از بالاي سرم، صداي به هم خوردن شاخ و برگ درخت‌ها مي‌آيد. صداي بادي كه نرم بود و همه‌چيز را با خودش آرام و ملايم به حركت درمي‌آورد. نتوانستم تحمل كنم. به رييسم گفتم كه نمي‌توانم فضاي آزمايشگاه را تاب بياورم و بايد بروم بيرون. بيرون ديدم كه بهار در راه است و عيد نزديك. چند روز بعد آذر، همسرم راه‌پله‌هاي خانه را پر از گلدان‌هاي گل كرد. گفته بود باغباني بيايد و در گلدان‌هاي پله‌ها گل بكارد. راه‌پله ساختمان ما درفضاي باز است. پر شده بود از گل. گل‌هاي شب‌بويي كه وقتي از پله‌ها پايين مي‌رفتي، عطرش مي‌پيچيد و آدم را ديوانه مي‌كرد. شب‌بو و عطرش در اصفهان گل بهار است و يادآور نوروز. دو سه هفته بعد از رسيدن شب‌بوها به ساختمان مغازه‌ها هم ساعت كاري‌شان را از ۱۱شب بيشتر كردند و تا ۱ بامداد باز بودند. صف آجيل، شيريني و لباس و خريد مردم مقابل مغازه‌ها شروع شد و در خيابان رسيدن بهار را مي‌ديدم...

اما نوروز من چطور شروع شد؟! در عالي‌قاپو بودم كه رامبد خانلري به من زنگ زد. مي‌خواست براي ويژه‌نامه داستان «كرگدن» داستان نوروزي بنويسم. نور لطيفي به ديوار عالي‌قاپو مي‌تابيد. قصه «برادران اميدوار» را نوشتم؛ از گنجشك‌هايي كه در نوروز از عالي‌قاپو پرواز مي‌كنند و اصفهان را مي‌گردند. داستان ديگري هم براي «همشهري داستان» نوشتم. داستاني درباره معني فرح و شعف و پاكيزه شدن به اين بهانه. اسمش را «سينوزيت» گذاشتم و درباره آدم‌هايي نوشتم كه مبتلا به سينوزيت هستند و طريقه درمانش در چهار دهه قبل. بعد از درمان، بيمار احساس مي‌كند به جواني بازگشته و زندگي‌اش تغيير مي‌كند. با اين داستان‌ها و آن نشانه‌ها نوروز امسال براي من زودتر از نوروز تقويمي شروع شد. خيلي قبل‌تر از سال تحويل، من دو نوروز داشتم. اما نوروز سوم براي من، اصفهان زيبا و خواستني بود. براي من شب‌گرد در اصفهان، نوروز تصوير مردمي را دارد كه در غرفه‌هاي سي‌وسه‌پل جمع مي‌شوند. سال‌هاي دورتر در نوروز و سي‌وسه‌پل، بساط فروش فانوس‌هاي كوچك قرمز رنگ پهن مي‌شد. مردم اين فانوس‌ها را مي‌خريدند و در غرفه‌ها روشن مي‌كردند و تصوير زاينده‌رود را درخشان‌تر. چند سال بعد فشفشه‌هايي جاي اين فانوس‌ها آمد كه وقتي روشن مي‌شدند 10 رنگ مختلف نور داشتند و غرفه‌ها را نوراني مي‌كردند. بعدتر فشفشه‌ها تبديل به تل‌هاي نئوني با شكل پروانه شدند كه كودكان روي سرشان مي‌گذاشتند و اين‌طرف و آن‌طرف سي‌وسه‌پل مي‌دويدند. اين سال‌هاي آخرهم ميله‌هاي شمشيرمانند رونق گرفت. اما امسال زيباترين سال اين بساطي‌ها بود. ميله‌هاي دراز با بادكنك‌هاي شيشه‌اي كه چراغ نئوني داشتند، دست بچه‌ها بود. انگار در سرزميني از توپ‌هاي رنگي راه مي‌رفتم. توپ‌هاي رنگي كه دست بچه‌ها بود در امتداد زاينده‌رود خشك تا چشم كار مي‌كرد، ديده مي‌شد. شب بود و روز بود و نوروز بود كه در بوي شب‌بو از اصفهان گذشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون