• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4064 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۶ فروردين

هاشمي به روايت هاشمي (49)

اگر از خوانندگان ثابت روزنامه باشيد مي‌دانيد كه از ماه‌هاي پاياني سال گذشته به‌صورت دنباله‌دار، خاطرات ‌آيت‌الله هاشمي را در اين ستون چاپ كرده‌ايم و چاپ و انتشار قسمت‌هاي بعدي‌اش ادامه دارد. ‌آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني در شماره قبلي به ماجراي دستگيري خود در قم و پس از تظاهرات دوم شوال اشاره مي‌كند. همچنين در شماره قبل ماجراي پخش اعلاميه‌ها مطرح شد. در اين شماره ادامه اين گفت‌وگو و ماجراي دستگيري ايشان را مي‌خوانيم.

قرار شد كه اينها را ببريم تهران بدهيم به بعضي سفارتخانه‌ها و خودم هم بروم مشهد. آقاي قمي بنا بود يك اعلاميه‌اي، يك كاري، حركتي ايشان بكنند من مامور شدم از طرف جلسه‌مان بروم مشهد همه اينها هم همراهم بود. شب قبلش من رفته بودم خانه آقاي شريعتمداري براي همين منظور كه با آقاي شريعتمداري صحبت كنيم و آقاياني كه آنجا بودند، فهميدند كه من مي‌خواهم بروم مشهد. كفش من هم آنجا گم شد نمي‌دانم حالا بي‌خود گم شد يا دليلي داشت [يا] برداشتند. با آقاي شريعتمداري صحبت كرديم و آن چيزهايي كه مي‌خواستيم به ايشان گفتيم. صبح زود با يكي از قمي‌ها قرار داشتيم ترانسفورت بليت گرفته بوديم. از خانه حركت كردم كه به ترانسفورت بروم آمدم از كوچه بيرون اين طومارها و اينها دستم بود و زير عبا، سر خيابان مامور شهرباني من را گرفت. آماده شده بود و مي‌دانست كه ما داريم مي‌رويم، بليت گرفتيم. اين مهم است براي من كه ما آن موقع بدبين شديم به خانه آقاي شريعتمداري. بعدا هم در زندان يك خوابي ديديم كه آن خواب براي من يك دلالتي داشت ولي چون خواب است و خيلي روشن نيست من آن منبعي كه احتمال مي‌دهم گفته بود كه من مي‌خواهم بروم مشهد و بليت گرفتم آن را نمي‌گويم مطمئن نيست در آن حدي كه نقل كنم.

خواب‌تان چه بود؟

در آن خواب، مثلا فهميدم كه فلان كس، يك كسي را ديدم كه صورتش، نصفش به قيافه خودش بود نصفش به قيافه نصيري بود. آن خوابي كه ديدم و چيزهاي ديگري هم دارد اگر بيشتر بگويم مساله يك قدري كشف مي‌شود و اين هم حجتي نمي‌شود براي من. به هر حال من احتمال قوي برايم اين طوري شد كه از آن ملاقاتي كه شب آنجا رفتم، سفر من و ماموريت من روشن شد. و به هر حال اينكه صبح در خانه من را بگيرند؛ ما ديديم كه دست‌مان پر از اينهاست و حالا ما را هم گرفتند. من گفتم بگذاريد من به آن بقالي يا يكي از دكان‌ها كه آن طرف باز بود به او بگويم كه خانه ما اطلاع بدهد، رفتم و از جوب كه مي‌خواستم رد بشوم يك آب تندي هم از جوي عبور مي‌كرد يك چيزهايي كه دستم بود ريختم از زير عبايم در جوب، عبايم كه تا پايين بود اين را نفهميدند اينها، - يك كسي- رفته بود پايين‌تر آن قصابي صفاييه ديده بود و اينها را برداشته بود كه البته اينها را بعد داده بودند به خانه. اما بقيه در جيب‌مان بود، نتوانستيم كاري كنيم ما را نشاندند در تاكسي بردند شهرباني. صندلي عقب بوديم همين طور از تو جيبم درآوردم اينها را ريختم كف تاكسي با پايم زدم اينها را كردم زير صندلي و رفتم در شهرباني. بعد معلوم شد آنها را هم آن تاكسي برده يك جا تحويل داده بود به هر حال نرفته بود به شهرباني بدهد.

اين‌ طور كه نقل كردند شما شماره تاكسي را برداشته بوديد بعد در يك ملاقاتي داده بوديد شماره را به اخوي‌تان؟

يادم نيست كه حالا اين ‌طور كرده باشم. به هرحال بعدا فهميديم آن تاكسي چيزهاش را به رژيم نداده بود و جايي رسانده بود. نواري بود و چيزهايي بود، اعلاميه بود. چه بود نمي‌دانم. و حالا چيزي دست ما نبود، دست خالي ما را بردند در ساواك. و آنجا رفتيم ديديم آقاي خلخالي و بهبهاني شيرازي و آقاي انصاري شيرازي را هم همان روز آوردند. يك شب ما را اينجا نگه داشتند و قوم و خويش‌هاي ما به تلاش افتادند ما را اينجا آزاد كنند. گفته بودند كه فلاني را از تهران خواستند ساواك اينجا، حالا نمي‌دانم راست گفتند يا نگفتند. بازجويي‌هايي كه من آنجا مي‌شدم هيچ ربطي به اين تظاهرات قم نداشت. يعني نمي‌شد كه اينجا من را همين طور تصادفا گرفته باشند. البته احتمال هم دارد كه بازداشتم اينجا مربوط به همين‌جا باشد، ولي وقتي كه بردند آنجا، مراجعه بكنند به پرونده و به سوابق، در بازجويي‌هاي جديد، مطالب جديد درمي‌آيد. چون اول كه ما را بردند عمومي، مثل همه. همين طور وارد شديم رفتيم قزل‌قلعه در اتاق عمومي. اينجا هم هيچ سخت نگرفتند، خيلي هم خوب با ما رفتار كردند، در قم محبت كردند. ما هم خب، جسور و تند با اينها برخورد كرديم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون