• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 21 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۳ مرداد

فجر 44

گذري بر دوران مبارزه 58 - 1340

محسن  هاشمي ‌رفسنجاني

فعال سیاسی

انقلاب‌ها را نمي‌توان يك حادثه ناگهاني فرض كرد. مجموعه عوامل و عمدتا عوامل ساختاري در داخل هر نظام باعث آن مي‌شود. مهم‌ترين عامل عدم اصلاح دروني نظام و برخورد سخت با خيرانديشان است. به تغيير و تحول اهميت داده نمي‌شود و اين گونه بود كه انقلاب اسلامي كم‌كم بر رژيم شاه مسلط شد. چرا كه به ديكتاتوري، استبداد رأي و خودكامگي كه مسير اصلاح را مسدود مي‌كند، رسيده بود.

2 آبان 1340 در قم به دنيا آمدم. مادرم تعريف مي‌كند كه 40 روز بعد از تولدم حاج ميرزا علي هاشمي بهرماني پدربزرگم فوت كردند. امام خميني بر پيكر ايشان نماز خواندند. در «قبرستان نو» قم دفن شدند. چند ماه قبل رحلت آيت‌الله‌العظمي بروجردي را داشتيم و پدر با مديريت مجله مكتب تشيع براي مرجعيت آيت‌الله خميني سفرهاي تبليغي زيادي مي‌رفتند. شروعي بود براي مبارزه دائمي ايشان و همفكرانش با استكبار و استعمار و ترويج انقلاب اسلامي و مديريت مبارزه.

ريشه‌هاي نهضت را بايد در روحيه اسلام‌خواهي، عدالت‌جويي، آزاديخواهي و استقلال‌طلبي ملت ايران و رهبري نهضت، از يك‌سو و خودكامگي، اسلام‌ستيزي، مردم‌گريزي و استعمارزدگي رژيم پهلوي از سوي ديگر، جست‌وجو كرد. اين روحيه رژيم با رهبري روحانيت شيعه، در تقابل با چنين رژيمي كه تحت‌الحمايه قدرت‌هاي خارجي به ويژه امريكا و انگليس بود، حوادث تاريخي بسياري بر جاي گذاشت.

در فاصله سال‌هاي بين شهريور 1320 تا 1340 روحانيت مشغول كارهاي زيربنايي خود بود كه در نتيجه آن، حوزه‌ها قوي و راهكارهاي مشخص پيدا كرده بودند. مردم آنچنان به جريان‌هاي چپ و ليبرال اعتماد نداشتند، زيرا عملا لمس كرده بودند كه آنها ظرفيت اداره نهضت را در حد مطلوب، در مقابل رژيم و اربابانش ندارند. به همين دليل از روحانيت انتظار تحرك و اقدام واضح‌تري داشتند.

طلبه‌هاي جوان حوزه از جمله آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني در سينه احساس تنگي مي‌كردند كه چرا روحانيت وارد ميدان نمي‌شود؟ قانع نبودند كه حوزه با اين همه ظرفيت و توانايي، حضور موثري در اجتماع ندارد. در آن زمان ايشان نويسنده، مترجم، واعظ و منبري بودند و بين مردم مي‌رفتند و با جريان‌هاي ديني و روشنفكري، ارتباط‌هاي قابل توجهي داشتند. تشنگي فوق‌العاده‌اي در مردم مي‌ديدند كه مي‌بايست روحانيت و حوزه جوابگو باشد.

تحولات سال‌هاي 41 و 42 به اين انتظار طولاني كه در توده‌هاي مردم وجود داشت، پايان داد، البته عملکرد سوء رژيم پهلوي هم، به گسترش نارضايتي‌ها كمك كرد و زمينه ساز اعتراضات مردمي شد. به هر حال روحانيت توانست توده‌هاي مردم را جذب كند و اين سرمايه را با توجه به اعتماد و اطميناني كه مردم به آنها داشتند، به كار بگيرد.

رژيم در سنگر شعارهای مترقی پنهان شده بود و به‌رغم هويت ضدمردمی، ضددينی و ضدملی، همه سنگرهای مختلف را تصرف كرده بود. اما با تدبير امام و با كمك نيروهای علاقه‌مندي كه از طلبه‌ها و ديگر شخصيت‌ها داشتند، تصميم گرفتند چهره واقعی رژيم را فاش و رسوا كنند و نشان بدهند كه اينها صداقت ندارند و كارهای آنها و حرفهاي‌شان دروغ و فريب است. به اين ترتيب مبارزه به صورت جدی شروع شد و شاه خود مستقيم درگير مبارزه شد و ساواك خشن‌تر چون مبارزه خطرناك‌تر شد، خيلی‌ها درگيری با قواي سركوب شاه را تحمل نمی‌كردند.

در دوران تبعيد امام، شخصيت، اسم و نظر ايشان برای تداوم مبارزه كافی بود. اگر چنين پشتيبانی نبود، نمي‌شد كار زيادی كرد. نيازی نبود كه امام خيلی درگير مسائل باشند و اعلاميه و بيانيه بدهند و سخنرانی كنند. همان نيروهايی كه در خدمت امام‌خميني بودند، مبارزه را ادامه و اداره مي‌كردند.

از سال 43 به بعد، كم‌كم گروه‌های مسلحی نيز پيدا شدند كه به پيشبرد نهضت كمك كردند؛ البته نيروی زياد و موثري نداشتند، ولی كافی بود كه عملياتی انجام شود و تبليغاتی در ارتباط با آن شكل بگيرد. نيروهای مبارز، چنين كارهايی را تبليغ مسلحانه می‌گفتند، زيرا فرض بر اين بود كه اگر اعلاميه‌ای داده می‌شد، نهايتا جمع محدودی می‌خواندند يا خبر آن را می‌شنيدند. ولی اگر بمبی منفجر می‌شد، یا تروري شكل مي‌گرفت همه ايران و جهان می‌فهميدند و رژيم نمی‌توانست آن را مخفی سازد. البته مبارزه مسلحانه دچار انحرافاتي شد. به صورتي كه بهرام آرام از اپورتونيست‌هاي سازمان مجاهدين خلق در آخرين ملاقات تهديد گونه همراه با اسلحه با هاشمي‌رفسنجاني از او سوال مي‌كند كه چرا كمك مالي خود را به سازمان قطع كرده است و پاسخ مي‌شنود كه نمي‌خواهد حكومت ديكتاتوري كمونيستي را جايگزين محمدرضا پهلوي کند.

هر چند كه از حدود سال 1350 تا 1356، به علت قدرت گرفتن ساواك خفقان شديدی بر مبارزات حاكم شد و رژيم با دستگيری اكثر مبارزان و به زندان يا تبعيد محكوم كردن آنها، اميد به نتيجه مبارزه را ضعيف كرد. ولي مبارزاني بودند كه بدون ترس فعال بودند.

پرونده آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني در ساواك از سال 1337 و در حالی كه به قول آنها، «تا اندازه‌ای خردسال» بودند، گشوده شد و بعدها با شروع نهضت اسلامی روحانيت و سپس در حادثه قيام 15 خرداد 1342 و سخنان صريح و روشن ايشان در دفاع از امام خمينی، و تلاش بعدي ادامه پيدا كرد. و به بيش از 1000 صفحه رسيد. (اسناد و كتاب هاشمي‌رفسنجاني دوران مبارزه)

امام خمينی در سال 1348 مساله ولايت فقيه را در درس خود در نجف‌اشرف مطرح كردند كه نقطه عطفی در مبارزه شد. در اين درس حضرت امام، مبانی نظری حكومت و ولايت خداوند سپس انبيا و ائمه و نهايتا فقها را كه حاوی زيربنای فكری و فلسفه برپايی حكومت اسلامی بود از ديدگاه فقها ارايه كردند و عملا شكل حكومت مورد نظرشان را مشخص و راه آينده را برای شاگردان‌شان روشن‌تر کردند و اين در زمانی بود كه همان موقع ميان مبارزان در مورد هدف‌های مبارزه و آينده آن، اختلاف وجود داشت.

آيت‌الله هاشمي در مسير اهداف مبارزه، دو سفر نسبتا طولانی و پی‌درپی به خارج داشتند. يكی در سال 53 و ديگری در سال 54. انگيزه اين سفرها فراهم آوردن امكاناتی برای مقابله با فشار شديد رژيم در داخل و بررسی وضع مبارزات در خارج و حل مشكلات سياسی، جناحی و مالی و ارتباطی مبارزان بود.

در سفر دوم وقتی به سوريه رسيدند برنامه سفر به عراق و ديدار با امام جدی‌تر شد. سال‌ها بود كه امام را نديده بودند و علاقه به ديدار و هم برای گفت‌وگو پيرامون مسائل مربوط به مبارزه، ملاقات با ايشان ضروری بود. البته انجام اين سفر به صورت عادی و با استفاده از گذرنامه خودشان كار خطرناكی بود. لذا با گذرنامه جعلی صورت گرفت. شهيد محمد منتظری كه در سوريه بود، اين كار را انجام داد. با هواپيما عازم بغداد شدند. سفر جسورانه‌اي بود، اما عشق ايشان به امام و نياز به زيارت ايشان و شنيدن نظرات‌شان در شرايط جديد مبارزه و اطلاع از شرايط همرزمان‌مان در عراق، اين بی‌پروايی را توجيه می‌كرد.

در هر دو سفری كه به خارج از كشور داشتند، به اين نتيجه رسيدند كه مبارزه اصلی، در داخل كشور است و در حالی كه بعضی‌ها برای مبارزه، خارج را انتخاب كرده بودند، ارزيابی ايشان اين بود كه مبارزه در خارج تابعی است از داخل. اگر در داخل كشور خبری باشد، زمينه انعكاس مخالفت‌ها در خارج و استفاده از امكانات تبليغی و سياسی آنجا، وجود دارد، ولی اگر در داخل حركتی و مبارزه‌اي نشود و همه تكيه‌ها به حركت‌های خارج از كشور باشد، كار ارزشمندی در خارج نمی‌توان انجام داد. به همين دليل بود كه وقتی احتمال دستگيری‌ ايشان در بازگشت به ايران مطرح مي‌شد و توصيه جدي مي‌شد كه در اين شرايط رفتن به ايران مصلحت نيست، خطاب به آنها گفتند زندانی بودن در ايران، از جهت امكان تلاش برای مبارزه، از آزادی بی‌حاصل در خارج مفيدتر است.

همان طور كه انتظار بود سرانجام عوامل ساواك در تاريخ يكم آذر 1354، شبانه آمدند و ايشان را دستگير كردند و يكسره به زندان كميته مشترك بردند و از صبح روز بعد با بی‌ادبی، تهديد و ارعاب، بازجويی را شروع كردند. بازجوی ايشان ابتدا عضدی و بعد رسولي نام داشت كه در سال 43 نيز از بازجويانی بود كه به سختی ايشان را شكنجه كرده بود. خودشان تعريف مي‌كردند كه مقداری مقاومت كردند، آيت‌الله لاهوتی را برای مواجهه با ايشان آوردند. منظره وحشتناكی داشت. در اثر شكنجه و كتك، سرش بزرگ شده بود، صورتش كج و خونين و عجيب. او را در مقابل ايشان روی صندلی نشاندند و بازجو، برای تحقير و شكستن شخصيت آيت‌الله هاشمي با بی‌ادبی اين شعر را خواند كه: جايی كه شتر بود به يك غاز، خر قيمت واقعی ندارد. و بعد به قيافه آقای لاهوتی اشاره كرده و در واقع می‌خواسته بگويد: «وقتی با او چنين می‌كنند، تكليف ايشان ديگر روشن است».

با روي كار آمدن حزب دموكرات در امريكا و آغاز دوران رياست‌جمهوري جيمي كارتر در 12 آبان 1355، شاه كه هزينه زيادي براي كمك به پيروزي حزب جمهوري‌خواه كرده بود، خود را بازنده انتخابات امريكا ديد، به همين علت به سرعت در جهت ترميم روابط خود با رييس‌جمهور جديد برآمد. آن گونه كه در 17 دی ماه، به دستور دربار و احتمالا با امر مستقيم شخص شاه، مقاله‌ای به نام ايران و استعمار سرخ و سياه، با لحنی سراسر توهين به روحانيت و حضرت امام خمينی در روزنامه اطلاعات به چاپ رسيد. به دنبال انتشار اين مقاله، موجی از خشم و نفرت سراسر شهر قم را فراگرفت و دو روز بعد قيام خونين 19 دی 1356، در اثر حركت گسترده طلبه‌ها و مردم قم در اعتراض به چاپ اين مقاله و برخورد شديد رژيم با معترضان، به وقوع پيوست و در نتيجه آن ده‌ها كشته و مجروح برجای ماند.

در چهلم شهدای وقايع خونين 19 دی در شهر قم، مجالس ختم و سوگواری بسياری در اغلب شهرها برگزار شد. اين مراسم در برخی از مناطق با سركوب وحشيانه عوامل رژيم روبرو و حوادث خونين ديگری را رقم زد. مهم‌ترين حادثه در 29 بهمن در شهر تبريز روی داد و كم و بيش ادامه داشت.

شروع مرحله جديد، راهپيمايی مهمي بود كه بعد از نماز عيد فطر، در 13 شهريور 1357، در قيطريه آغاز شد. پيشنهاد برگزاری اين نماز در تپه‌های قيطريه - كه آن روزها زمين صافی بود - از سوی شهيد دكتر محمد مفتح انجام شد. يكی از مهم‌ترين شعارها، شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود كه مردم آن را از ميان سخنان امام گرفته بودند.

در اين شرايط، روز 17 شهريور، فرا رسيد. برای اين روز، تظاهرات عظيمی به صورت خودجوش در ميدان ژاله تهران اعلام شد، اما رژيم ديگر قدرت تحمل چنين حركت گسترده‌ای را نداشت، بنابراين با اعلام حكومت نظامی به مقابله با آن پرداخت. صدها نيروی نظامی و كماندو با وسايل مدرن ضدشورش به دستور مقامات بالا بی‌رحمانه به جان مردم بی‌اطلاع از اعلام حكومت نظامی، افتادند و تظاهر‌كنندگان را به رگبار گلوله بستند. در نتيجه اين عمليات سبعانه، به گفته مقامات رسمی رژيم 87 نفر شهيد و 205 نفر زخمی شدند؛ اين در حالی بود خبرهايی كه می‌رسيد، تعداد شهدا و مجروحان اين روز را بسيار بيش از اينها نشان می‌داد.

با حضور امام در فرانسه، در داخل ايران هم هوای جديدی به وجود آمد و همه نگاه‌ها به سوی پاريس رفت و اين در حالی بود كه دولت اين كشور با در نظر گرفتن شور و هيجان مردم ايران و بسياری از آزاديخواهان دنيا كه توجه‌شان به اين مساله جلب شده بود نتوانستند آن گونه كه به رژيم شاه، وعده كرده بودند، امام را محدود سازند.

آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني روز سوم آبان سال 1357، به همراه جمعی ديگر از زندانيان سياسی، آزاد شدند. چند روز بعد آيات منتظری، طالقانی و جمعی ديگر از زندانيان سياسی را نيز، با مبارزات مردمی، از زندان آزاد كردند. اين آخرين زندان ايشان بود كه از سال 1354 شروع شده بود و از تشنگی دوران غربت مبارزه، ناگهان به دريای جمعيت رسيده بودند و اكنون تمام آرزوهای 20 ساله گذشته را يكجا عملی می‌ديدند. تشكيلات جديد روحانيت مبارز تهران با حضور آيات مطهری، بهشتی، باهنر، موسوی اردبيلی، مفتح، رفسنجاني در هسته مركزی و جمع ديگری از روحانيون بازآفريني شد و تهران به چند منطقه تقسيم شد.

آقای مطهری پيغام پيشنهاد تشكيل شورای انقلاب را براي امام به پاريس بردند. امام تشكيل شوراي انقلاب را در اين مرحله از مبارزات پذيرفتند و پنج نفر را انتخاب كردند شهيد بهشتی، شهيد مطهری، شهيد باهنر، آقای موسوی اردبيلی و هاشمي‌رفسنجاني بودند.

محرم ‌رسيد و انقلاب يك گام ديگر به جلو رفت. كميته‌های كاری فعالی برای بخش‌های گوناگون نيازهای انقلاب تشكيل شده بود كه يكی از آنها، كميته هدايت و پشتيبانی راهپيمايی‌های مردمي بود. آيات هاشمي‌رفسنجاني و شهيد مفتح و جمعی از دوستان عضو اين كميته بودند. اين كميته نقش مهم و اساسی در راهپيمايی‌های روزهای تاسوعا و عاشورا عهده‌دار شد. اين راهپيمايی‌ها نقطه عطفی در سلسله راهپيمايی‌های انقلاب بود.

به دنبال اوج‌گيری اعتصاب كاركنان شركت نفت، علاوه بر آنكه خارك ـ مهم‌ترين بندر نفتی ايران ـ از كار باز ماند و صادرات نفت به‌ طور كامل قطع شد، برای مصارف داخلی مردم نيز مشكلات بسياری ايجاد شد ورود هيات منتخب امام به اهواز، با استقبال گرم كاركنان اعتصابی صنعت نفت همراه شد.

در اين ميان كاركنان و كارگران اعتصابی با اجرای كامل ابلاغيه‌های هيات اعزامی امام - كه با حضور مهندس بازرگان و هاشمي‌رفسنجاني صادر می‌شد و با ابراز اعتماد و اطمينان نسبت به هيات اعزامی - بيشترين نقش را در حل مشكلات و موفقيت‌آميز بودن اين سفر، به خود اختصاص دادند.

حدود يك هفته پس از اعلام نخست وزيری شاپور بختيار، سران چهار كشور امريكا، جيمی كارتر، انگليس جيمز كالاهان، فرانسه، ژيسكاردستن، و آلمان هلموت اشميت، كه هر كدام بنا به دلايلی خاص حامی رژيم شاه بودند، برای بحث و بررسی پيرامون وضعيت رژيم سلطنتی شاه در جزيره كوچك گوادلوپ در تاريخ 14 دی 1357، گرد هم آمدند. و در حول و حوش كنفرانس گوادلوپ، سياست امريكايی‌ها در ارتباط با ايران با نااميدی قطعی از شخص شاه، وضع غريبي پيدا كرد. به‌طوری كه با اعزام مخفيانه ژنرال هايزر به ايران در تاريخ 14 دی 1357، رودررويی مستقيم با مخالفان رژيم را ازطريق ترغيب آنها به حمايت از بختيار و همزمان تهديد آنها به امكان وقوع كودتای نظامی به آزمايش گذاشت.

پس از گذشت مدتی از فعاليت غيرعلنی و تقريب غيررسمی شورای انقلاب، امام خمينی، تشكيل شورای انقلاب را درتاريخ 22 دی 1357، اعلام رسمي نمودند. سرانجام روز فرار شاه - 26 دی ـ فرا رسيد. شاه در حالی كه از حمايت ارتش و مجلس از نخست‌وزيری بختيار، مطمئن شده و شورای سلطنت را هم تعيين كرده بود شايد به اميد تكرار واقعه 28 مرداد و بازگشت پيروزمندانه ديگر، به بهانه بيماری و معالجه راهی سفر شد.

چند روز بعد از رفتن شاه، راهپيمايی عظيم اربعين در تاريخ 29 دی ماه 1357، انجام و امام در پيامی خطاب به مردم اعلام كردند: به زودی به شما می‌پيوندم، تا در خدمت شما باشم با اعلام بستن فرودگاه مهرآباد و به تأخير افتادن بازگشت امام به وطن، موج تازه‌ای از تظاهرات و اعتصاب‌های گسترده از جمله راهپيمايی شكوهمند و پرجوش و خروش 28 صفر را به همراه آورد و به‌رغم تلاش و كوششی كه ما برای حل و فصل مسالمت‌آميز مسائل شد، امام وارد تهران شدند.

مهم‌ترين لحظه‌ای كه در اين روز شوراي انقلاب را در اوج شادمانی نگران كرد، اين بود كه امام بعد از سخنرانی مهم‌ در بهشت زهرا و اعلان تصميم به تعيين دولت، از هنگام ترك آنجا، ديگر ديده نشده‌اند. حدس می‌زدند رژيم اقدامی كرده است، از هر جا و هر كس كه به نظر می‌رسيد، پرس‌وجو شد تا اينكه خبر رسيد كه امام سالم در منزل يكی از بستگان‌شان هستند. بعد به مدرسه رفاه و در مدرسه علوي مستقر شدند.

مهم‌ترين بحث در اين بين تعيين نخست‌وزير و اعضای دولت موقت انقلاب بود و چون از ابتدا تصميم بر اين بود كه روحانيت در امور اجرايی دخالت نكند، شوراي انقلاب به اين نتيجه رسيدند كه از نيروهای نهضت آزادی و جبهه ملی استفاده بشود. بنابراين پس از بحث و بررسی 14 بهمن 1357، مهندس مهدی بازرگان را پيشنهاد دادند.

روز 21 بهمن 1357، واقعا برای ملت ايران روز سرنوشت بود. تقريبا همه مطمئن بودند كه رژيم پس از ناكامی در مذاكرات، قصد انجام دستگيري تعداد زيادي را دارد؛ كاری كه آتش آن با يك اتفاق به ظاهر ساده شعله‌ور شد. ناگهان شهر حالت عادی خود را از دست داد و اضطراب و نگرانی بر مردم شهر تهران حكمفرما شد.

همزمان با مساله آمدن امام به ايران، افتتاح كانال خبری انقلاب مطرح شد. پيش‌بينی می‌شد با تسلط رژيم بر راديو و تلويزيون و فشاری كه هر لحظه بر مطبوعات وارد می‌شد، پخش پيام‌های امام و نظرات انقلاب با مشكل مواجه شود، بنابراين استفاده از يك كانال تلويزيونی خبری خاص كه هر چند برد كوتاهی داشت، ولی وسيله خوبی برای پخش پيام‌ها و اخبار انقلاب بود، ضروری به نظر می‌رسيد. مركز پخش اين كانال، مدرسه علوی انقلاب بود. و حكم مهندس بازرگان توسط آيت‌الله هاشمي در حضور امام خوانده شد و از اين تلويزيون مداربسته پخش شد.

هنوز غروب 22 بهمن نشده بود كه راديو و تلويزيون ايران به دست مردم تصرف شد و كمی بعد «صادق قطب‌زاده» به عنوان اولين مسوول دولت انقلاب، در آنجا منصوب شد. امام از همان آغاز به برنامه‌های راديو و تلويزيون توجه داشتند و بعضی از برنامه‌ها و موسيقی‌ها را نمی‌پسنديدند و از آنها راضی نبودند. موسيقی حماسی و سرود را قبول داشتند و انتظار تعبيرات و ادبيات خاصی را مي‌پسنديدند مثلا مايل بودند گويندگان راديو و تلويزيون، بگويند «انقلاب اسلامی»، ولی آنها اين كار را نمی‌كردند. ايشان، فردای پيروزی انقلاب آيات شهيد مطهری و هاشمي‌رفسنجاني را خواستند و گفتند: «نبايد اين جور باشد؛ برويد وضع راديو و تلويزيون را درست كنيد.»

به فوريت و سرعت در اسفند ماه كميته‌ها و دادگاه‌هاي انقلاب شكل گرفت، هيات دولت موقت و اعضاي شوراي انقلاب تكميل و با توطئه انحلال ارتش مبارزه و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و جهاد سازندگي تشكيل شد. تأسيس حزب جمهوري اسلامي رسما اعلام شد. احزاب ديگر هم فعال شدند، امام در تهران نماندند و به قم رفتند.

در ابتداي سال 1358 رفراندوم برگزار شد و مردم به جمهوري اسلامي رأي دادند. ولي منازعات قومي قبيلگي و جنجال‌هاي سياسي و حزبي و ترور مقامات بلند پايه انقلاب در بهار 58 مهم تلقي مي‌شد. عاملان كنترل و دستگير و مجازات شدند.

مجلس خبرگان شكل ‌گرفت، قانون اساسي به رفراندوم گذاشته شد و ولايت فقيه در قانون اساسي آمد. شوراي انقلاب و دولت موقت ادغام و نمازهاي جمعه برپا شد. در پاييز 1358 سفارت امريكا اشغال شد و دولت موقت استعفا داد. هر چند سال 68 هاشمي‌رفسنجاني معتقد بود كه مشكلات رابطه ايران و امريكا همان طور كه زمان امام دچار بحران شد. بهتر بود كه در زمان امام خميني قبل از فوت‌شان مانند جنگ و تغييرات قانون اساسي حل مي‌شد.

در زمستان فراخوان انتخابات رياست‌جمهوري داده شد. بني‌صدر در اواخر 58 رييس‌جمهور ايران و با فراهم شدن شرايط انتخابات مجلس شوراي اسلامي در آخر سال، عفو عمومي نيز از طرف امام اعلام شد.

چند عامل، پيروزی انقلاب اسلامی را به ارمغان آورد. وضع نابهنجار رژيم، يعنی شرايط بسيار بدی كه از نظر اقتصادی و سياسی در اجتماع ايجاد كرده بود، بستر گسترش مخالفت با او شد. اكثريت قوی مردم با روحيات مذهبی از اوضاع اجتماعی كشور، ناراحت و علاقه‌مند به اسلام بودند. به ويژه آن روزها كه رژيم با اسلام مبارزه می‌كرد، تعصب مذهبی مردم و عشق و علاقه آنها به اسلام قوی‌تر هم شده بود. در واقع اين عواطف مذهبی، آن قدرت عظيم مردمی را در صحنه انقلاب متجلی ساخت. نبود استقلال رأي نسبت به استكبار و نبود آزادي بيان در كشور از عوامل بعدي بود.

امام به تهران باز گشتند و در آذرماه فرمودند خوف دارم اسلامي را كه از چنگ محمدرضا درآورديم، در چنگ ما بلايي بدتر از محمد رضا بر سر او بيايد.

كم‌كم روحاني كه با قبول كار اجرايي مخالف بودند، مسووليت‌هايي را به عهده گرفتند و امروز سمت‌هاي اجرايي روحانيت در اوج است. به صورتي از كار ارشادي به كار اجرايي جدي دارد و ديده نوشته نشده غلط دارد لذا حال دچار توصيه اشتباهات فراوان اجرايي و تصميم‌گيري هم شده‌اند كه انقلاب اسلامي و حتي اسلام شيعي را هدف قرار داده است، چرا كه روحانيت به صورتي براي حفظ نظام توسعه و دموكراسي ناديده بگيرد و حقيقت در مقابل مصلحت ذبح كند و لذا به اقتدارگرايي منجر شده است. هر چند در ميان آنها عقلاني بودند و هستند كه رشد و توسعه راحتي به توسعه سياسي ترجيح داده و مي‌دهند، چرا كه معتقدند. توسعه سياسي بدون رشد اقتصادي به پوپوليسم منجر مي‌شود متأسفانه انقلاب اسلامي نتوانست يكي از سه مساله مطرح توسط هاشمي‌رفسنجاني با امام را كه تنظيم رابطه با غرب و مخصوصا با امريكا بود را حل كند و از مسير نيز مورد حمله قرار گرفته است.

در هر صورت كساني كه از متن دين آمدند. تمام سعي خود را مي‌كردند كه كشوري آبادتر، آزادتر، بهتر از رژيم قبل بسازند و رنج زيادي در اين مسير كشيدند. به اميد آن روز؟! حال اعضاي حزب رانده‌شدگان جمهوري اسلامي كه هنوز دوستدار حفظ نظام هستند خود را برانداز و سرنگون طلب نمي‌دانند و البته طرفدار وضع موجود هم نيستند، قصد ندارند كه فروپاشي را هم هل بدهند، ولي نگرانند كه با رفتار افراطيون انقلاب در اين مسير قرار بگيرد. خدا نكند؟! دنبال سياست‌ورزي براي خود هم نيستند بلكه سياست‌ورزي را براي حفظ انقلاب دنبال مي‌كنند. مي‌دانيم كه نبايد مشكلات ما را از پاي در آورد، بايد مسير اصلاح را دنبال كنيم. فقط مشي ميانه‌روي از همه نظر حتي ميان جناح‌هاي سياسي مي‌تواند تعادل را به كشور بازگرداند. افراط و تفريط مشكلات زيادي براي سياست‌ورزي منطقي در جامعه ايجاد مي‌كند. 


چند عامل، پيروزی انقلاب اسلامی را به ارمغان آورد. وضع نابهنجار رژيم، يعنی شرايط بسيار بدی كه از نظر اقتصادی و سياسی در اجتماع ايجاد كرده بود، بستر گسترش مخالفت با او شد. اكثريت قوی مردم با روحيات مذهبی از اوضاع اجتماعی كشور، ناراحت و علاقه‌مند به اسلام بودند. به ويژه آن روزها كه رژيم با اسلام مبارزه می‌كرد، تعصب مذهبی مردم و عشق و علاقه آنها به اسلام قوی‌تر هم شده بود



حدود يك هفته پس از اعلام نخست وزيری شاپور بختيار، سران چهار كشور امريكا، كارتر، انگليس كالاهان، فرانسه، ژيسكاردستن، و آلمان هلموت اشميت، كه هر كدام بنا به دلايلی خاص حامی رژيم شاه بودند، برای بحث و بررسی پيرامون وضعيت رژيم سلطنتی شاه در جزيره كوچك گوادلوپ در تاريخ 14 دی 1357، گرد هم آمدند. و در حول و حوش كنفرانس گوادلوپ، سياست امريكايی‌ها در ارتباط با ايران با نااميدی قطعی از شخص شاه، وضع غريبي پيدا كرد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
تیتر خبرها