• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4133 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۲۳ تير

انتظار جامعه مقصد از بعضي نويسندگان مهاجر

چند نفر از نويسندگاني كه به هر شكل از ايران رفته‌اند معمولا تلاش مي‌كنند به هر شكل ممكن، زمينه ترجمه كارهاي‌شان به زبان‌هاي ديگر را فراهم كنند چون ظرفيت زبان فارسي را براي رسيدن به افق‌هاي جهاني كافي نمي‌دانند. تو تاكنون تلاشي دراين باره نكرده‌اي؟

ترجمه شدن داستان‌ها حتما به نويسنده كمك مي‌كند. پيدا كردن مخاطب جديد. البته گاهي در اين كار زياده‌روي هم مي‌كنيم. مثلا ممكن است قبل از اينكه يك داستان يا رمان ظرفيتش را بين مخاطب فارسي زبان نشان داده باشد به دنبال پيدا كردن مترجم براي ترجمه‌اش باشيم. قبل از اينكه داستان خوبي نوشته باشيم به دنبال جهاني شدنيم. از من هم چند داستان كوتاه ترجمه شده به زبان انگليسي. آخرين ترجمه هم مربوط به داستان دنياي آب از مجموعه «همين امشب برگرديم» است كه به زودي در يك مجله ادبي انگليسي زبان منتشر مي‌شود. مشكل اينجاست كه ترجمه و چاپ داستان به زباني ديگر در نهايت زماني موثر است كه درست و حرفه‌اي ترجمه شده باشد، درست بازاريابي شده باشد تا ناشر مناسبي براي كتاب پيدا شود و مخاطب در نهايت امكان خواندن داستان‌ها را پيدا كند. اين چرخه در حال حاضر در ترجمه داستان‌هاي ايراني معيوب است يا ترجمه، ترجمه خوبي نيست كه كل امكان موفقيت كار را از بين مي‌برد يا بازاري در جامعه مقصد ندارد و هيچ ناشر معتبري چاپ آن را قبول نمي‌كند. نويسنده هم در نهايت به چاپ كار در يك نشر كوچك و محلي رضايت مي‌دهد و نتيجه هم در حد يك دورهمي چندنفره براي داستان‌خواني باقي مي‌ماند.

شايد اين سوال كمي تكراري باشد و ما ايراني‌ها مجبوريم از خودمان بپرسيم چرا با اين همه صداي نو، هنوز سقف ادبيات داستاني ما در جهان، نويسنده‌اي به نام صادق هدايت است. به نظرت اين نبود مراوده با جهان را چگونه بايد مهار كرد و چگونه بايد اعلام كرد كه ما به غير از اين نويسنده و چند نويسنده ديگر كه بد يا خوب، كارهاي‌شان ترجمه شده. داراي صداهاي ديگري هم هستيم؟

صادق هدايت هنوز شناخته‌شده‌ترين نويسنده ايراني است. نه فقط در خارج از ايران كه در داخل ايران هم. دلايل اين قضيه خيلي زياد است كه البته به بزرگ بودن هدايت به عنوان يك نويسنده هم برمي‌گردد و همچنين به روزگار و زمانه‌اي كه در آن مي‌زيسته. نبود مراوده با جهان متاسفانه مساله‌اي بزرگ‌تر از ادبيات است. مساله‌اي تاريخي و ملي است. در حوزه ادبيات ولي هميشه يك مشكل جدي وجود داشته. آن هم زاويه‌دار بودن سياستگذاران با نويسندگان است. اين مساله از ابتداي كار وجود داشته. نگاهي به تاريخچه شكل‌گيري نهادهايي مانند كانون نويسندگان تاييده‌كننده همين مساله است. يعني هميشه جريان ادبيات پويا در ايران به عنوان يك آلترناتيو گفتمان‌هاي غالب سياسي و حكومتي عمل كرده و با كم‌دردسرترين حالت به يك همزيستي از سر ناچاري با اين نهادها رسيده است. اين به معني نداشتن پشتيباني نهادهاي قدرت است. نويسنده در ايران هميشه تك و تنها بوده است. وابسته به خود. بي‌هيچ پشتيباني. بار اين مراوده با جهان فقط و فقط بر دوش خود نويسنده است. بر دوش نويسنده‌اي كه به زباني كم‌مخاطب در مقياس جهاني مي‌نويسد. ولي چاره چيست؟ الان نويسنده‌اي مانند زويا پيرزاد نويسنده‌اي شناخته شده در فرانسه است كه به زبان فارسي داستان مي‌نويسد و داستان‌هايش ترجمه مي‌شود. پيرزاد از معدود نويسندگاني است كه در ارتباط با مخاطب غير فارسي زبان موفق عمل كرده است. ادبيات ما هميشه به همين تك‌ستاره‌ها دلخوش بوده. راه ديگري هم براي ارتباط پويا با ادبيات جهان فعلا متصور نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون