• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3203 -
  • ۱۳۹۳ پنج شنبه ۲۱ اسفند

كافه‌- رستوراني با حس و حال دهه 40

پاتوق فروغ فرخزاد و صادق هدايت پشت ميز كنار پنجره

 

  نازنين مهرانديش  / كافه در پس‌زمينه‌اي از رنگ‌هاي قرمز و سبز و آبي غرق شده است. ميزهاي كوتاه و روميزي‌هاي چهارخانه دارد. همه جا بوي عود مي‌دهد. گرامافونش به راه است و آهنگ‌هاي فرانسوي‌اش هر تازه‌واردي را مي‌برد به دهه 40؛ به سال‌هايي كه هنوز جوجه كباب 110 ريال بود و ماست و خيار 15 ريال. به سال‌هايي كه عزيزالله، خواست كافه رستوراني در خيابان سي‌تير راه‌اندازي كند. عزيزالله سال‌ها با محمد ارباب در «شكوفه نو» و
«مولن روژ» شريك بود.
كافه - رستوراني كه در سي تير ‌زد اما حكايت ديگري داشت، اين كافه- رستوران همان شكل و شمايلي را داشت كه او مي‌خواست؛ كوچك و خودماني. كافه‌اي كه بعدها به پسرش علي رسيد. علي بود كه كافه -رستوران را حيات امروزي داد. عكس‌ نويسندگان را به در و ديوارش زد و آن را كرد همين كافه‌- رستوراني كه براي رفتن به آن بايد امروز جا رزرو كرد و در صف ايستاد.
«عزيزالله كارهاي خودش را داشت و در كنار آنها اين كافه - رستوران را زد اما كار اصلي اين رستوران را پدرم انجام داد. او بود كه رستوران را به اين شكلي كه امروز مي‌بينيد، در آورد. منو غذا و همه‌چيزهايي كه آن را از رستوران‌هاي ديگر متمايز كرده كار او بود. » شروين اينها را مي‌گويد. او پسر علي است؛ «زماني كه پدرم فوت كرد، از خارج به ايران آمدم تا اين رستوران را سر پا نگه دارم. من عاشق اينجام. با اينكه 18 سال خارج از كشور بودم و كار و كاسبي‌ام هم رو به راه بود، آمدم ايران تا اين كافه را زنده نگه دارم.»
شروين بعد از مرگ پدرش به ايران آمد و حالا چند‌سالي است كه كافه - رستوران گل رضاييه را مي‌چرخاند. او حتي يك سوزن را از زمان پدرش جابه‌جا نكرده، مي‌گويد: « اين كافه - رستوران را مشتري‌ها همان‌طوري كه از دهه 40 بود دوست دارند، من هم هيچ چيز را عوض نكردم. حتي تابلو همان است كه از قديم بود، قصدي هم
 براي ايجاد تغيير در آن ندارم.»
كافه هنوز حس تاريخ دارد. حس روزهايي كه تهران پر از درخت بود و ساختمان‌هاي كج و معوج از هر طرفش بيرون نزده بودند. حس روزهايي كه صداي آب و پرنده در شهر مي‌آمد و خيابان سي‌تير اين همه بار ترافيك نداشت. آلودگي صوتي، تصويري همه‌چيزها را در ذهن‌ها مخدوش نكرده بود، هنوز خراباتي‌ها در شب شهر مي‌خواندند.
شهر با ترانه‌هاي جديد رشد مي‌كرد و پوست مي‌انداخت ولي انتخاب موزيك علي براي كافه بلوز بود و جاز. هنوز هم همان آهنگ‌ها را شروين براي مشتري‌ها مي‌گذارد: « نوع آهنگ‌ها را براي نخستين‌بار پدرم انتخاب كرد و همان‌ها هم شد انتخاب مشتري‌ها. ممكن است كه راك و متال هم دوست داشته باشم ولي بهترين‌ها
 انتخاب پدرم است.»
غذاهاي كافه - رستوران هم اگر در زمانه خود پيشرو بود، حالا جزو نوستالژي تهراني‌هاست: « كتلت و سوپ روسي براي نخستين بار در اين كافه و كافه نادري سرو شد. هنوز هم اين دو تا از پر فروش‌ترين غذاهاي مااست اما مهم‌ترين ويژگي‌ غذاهاي اينجا خانگي بودن آن است. تا زماني كه پدرم زنده بود، خودش غذاها را درست مي‌كرد، حالا هم خودم آشپزي مي‌كنم. مي‌خواهم غذاها طعم و بوي غذاهاي خانگي ايراني را داشته باشد.»
راست مي‌گويد، شروين در قرمه‌سبزي‌اش هنوز قوره مي‌ريزد. قيمه‌اش با سيب‌زميني سرو مي‌شود. خورشت چاغاله خوش طعم جلوي مشتري‌ها مي‌گذارد. شايد براي همين است كه خيلي از راهنماهاي تور هم توريست‌هاي خارجي را به اين كافه مي‌آورند. روزهاي پنجشنبه و جمعه كه جلوي كافه – رستوران غوغاست. اين رستوران از معدود رستوران‌هايي است كه صبحانه هم سرو مي‌شود. مرباهاي خانگي آن معروف است.
شروين مي‌گويد كه ما هميشه مشتري‌هاي خاص خودمان داشتيم، چه زمان قديم و چه حالا. زماني ميز كنار پنجره فروغ فرخزاد و صادق هدايت و مينوي مي‌نشستند. عكس‌هاي آن هم موجود است. حالا هم خيلي‌ها مثل مسعود كيميايي، محيط طباطبايي و خيلي‌هاي ديگر مي‌آيند و پشت ميز كنار پنجره مي‌نشينند. اين ميز پر از هزاران خاطره است.
ميز كنار پنجره معمولا رزرو است. مشتري‌هاي خاص خودش را دارد. شايد همه كساني كه از دهه 40 تا امروز به اين كافه مي‌آمدند، مي‌خواستند از پشت پنجره خيره به خيابان سي‌تير شوند. خياباني كه فرازو نشيب‌هاي تاريخي را پشت سر گذاشته و هنوز توانسته در برابر خيلي از تغييرها و ساخت و سازهاي افراطي و خاطره شكن مبارزه كند. از اين پنجره چه چشم‌ها كه به خانه رو به رو كه حالا بسته و
متروك است، خيره نمانده.
«وقتي بچه بودم در كافه كار مي‌كردم. 18 سالم بود كه براي تحصيل ترك وطن كردم ولي اين خيابان با همه خاطره‌هايش در ذهن و روح من ماند. وقتي برگشتم با خودم فكر مي‌كردم كه اگر اين كافه در خيابان ديگري بود، ديگر اين كافه نمي‌شد. اين خيابان است كه به آن حس متفاوتي داده است.»
خياباني كه پر از نوستالژي‌هاست. گوشه به گوشه آن. از سر خيابان كه موزه ايران – باستان است تا ته خيابان كه به خانه قوام السلطنه يعني موزه آبگينه ختم مي‌شود. خياباني كه به خيابان اديان مشهور است و در آن كليسا، كنيسه، مسجد و عبادتگاه زرتشتي‌ها بنا شده است. گل رضاييه هنوز حياتش را از اين
 خيابان پر خاطره مي‌گيرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون