• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4620 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۵ فروردين

مناقشه‌اي كه خواننده پاپ با انتشار شعرهايي به نام خود برانگيخت

سوءتفاهم چاوشي و دوستانش

بهمن فاطمي

موضوع انتشار شعرهايي كه نام محسن چاوشي، خواننده پاپ را به عنوان شاعر پاي خود دارند، بسياري را به واكنش واداشت. در ميان كساني كه به اين شعر- ‌ در هر سطحي از موضع‌گيري انتقادي- نقد دارند، بيشترين سهم از آن كساني است كه خود يا شاعرند و بي‌واسطه با جهان شعر سرو كار دارند يا به واسطه كارهايي كه در حوزه ادبيات انتقادي انجام مي‌‎دهند، با اين هنر محشورند.

چاوشي و مساله جايگاه
پيش از آنكه بخواهيم به اين مساله مناقشه‌برانگيز يعني ايستادن آوازه‌خوان پاپِ اتفاقا محبوبِ اين سال‌ها پشت اثري -‌ به اصطلاح- ادبي، ورود و دقايقي بر آن درنگ كنيم، حسب اقتضاي انصاف، بجاست به جايگاهي اشاره كنيم كه او طي اين ساليان توانسته با پيوند تعدادي از قطعات قابل‌دفاع و نيز سلوك شخصي خود نزد اهالي موسيقي پاپ در ايران به دست آورد.
بي‌شك هر مرور اجمالي بر شاخص‌ترين خوانندگان موسيقي پاپ داخل ايران در سال‌هاي بعد از انقلاب، حفره بزرگي خواهد داشت اگر نام و آثار چاوشي را از قلم بيندازد و در اولين‌هاي فهرست خود نبيند. در گذري تلويحي به عوامل برسازنده اين جايگاه بايد به برآيندي از هنر و سلوك شخصي چاوشي اشاره كرد. در صدر رفتارهاي ناشي از اين سلوك شخصي بي‌شك بايد به مقاومت او در برابر تمايل نهادهاي رسمي و از جمله تلويزيون اشاره كرد كه هميشه براي جذب و مصادره هنرمندان محبوب تلاش كرده‌اند. تلاشي كه البته در بسياري از مواقع و در مورد نام‌هايي پرآوازه در هنرهاي مختلف -‌ از سينما و تئاتر گرفته تا تجسمي و موسيقي- كارگر افتاده و بعضي از هنرمندان را چنان وسوسه كرده است كه عطاي استقلال شخصي را به لقاي آن بخشيده‌اند. نام بردن از همكاران هم‌نسل و غيرهم‌نسل چاوشي كه اينگونه بر بازدارنده‌هايي -‌ چنان كه افتد و داني- غلبه كرده و سر از تلويزيون درآورده‌اند، چيز بيشتري به اين نوشته نمي‌افزايد. چاووشي در تمام اين سال‌ها توانست اين سلوك شخصي را حفظ كند و بي‌آنكه به كيسه شهرت‌بخش تلويزيون چنگ بيندازد، به هنرش اكتفا كند و مصداق آن برادر در حكايت سعدي شود كه «به زور بازو نان خوردي». خصلتي كه صداي پسر پنجاه و هشتي كرد‌ تبار‌زاده خرمشهر را در مقابل بي‌شماراني از -‌ به اصطلاح- همكاران او قابل‌احترام مي‌كند. همان‌ها كه نه به رفتن روي صحنه «دورهمي»هاي سيما نه گفتند و نه ابايي ديدند در اينكه نام و قامت‎شان زير لوگوي هندوانه‌اي فلان برنامه بشكن بالابنداز تلويزيون قرار بگيرد.
وسوسه شعر، عليه جايگاه
با اين حال و با وجود اين جايگاه مستقل و نيز خاطر‌اتي كه چاوشي زير و روي زمين با صداي خود براي قوه شنيدار بخش قابل‌ملاحظه‌اي از ايرانيان ساخته، نمي‌توان مساله شاعري پرجنجال اخيرش را ناديده گرفت. شعري كه اخيرا از او منتشر شده، تو بخوان نوشتاري كه خواسته بدل مولوي باشد! اما از آنچه مراد كرده تنها بخشي از دايره واژگاني غزليات شمس را طوري در وزن عروضي مفتعلن فاعلن‌ سرريز كرده كه نتيجه كار شوخي نه چندان با نمكي از كار درآمده است كه جز به هجو زبان و شعريت جاري در آثار غزل‌هاي مولوي راه نبرده. كافي است به كلمات و افعال متاثر از غزل مولوي در شعري كه به نام چاووشي منتشر شده دقيق شويم و آنها را در كنار نمونه‌هايي از شعر مولوي بگذاريم. آن وقت متوجه عمق مزاحي خواهيم شد كه اين شعرها نه فقط با مولوي با شعر كلاسيك و موسع‌تر از آن با مديوم شعر كرده‎اند. مزاحي كه حاصل وسوسه شاعري يا بهتر است بنويسم وسوسه شاعر خوانده شدن خواننده موسيقي پاپ است و آن را به چه چيز جز «رفتاري عليه جايگاه خود» مي‌توان تعبير كرد؟
نگاهي گذرا به آنچه به عنوان شعر به نام چاوشي الصاق شده، خيلي زود عمق فاجعه را نشان‌مان مي‌دهد. سعي مي‌كنم در نهايت اجمال، لحظاتي كنار اين سوءتفاهم بايستم.
مثال‌ها براي آشكار كردن تلقي سوءتفاهم ‌آميزي كه از شعر پشت اين پاره‌هاي منظوم-‌ نامنظوم مستتر است، لابه‌لاي –‌ ‌به اصطلاح- ابيات آن بي‌شمار است. سوءتفاهمي كه مقام آثار منظوم –‌ تو بخوان غزل‌هاي- شاعري مانند جلال‌الدين محمد بلخي را در حد مشق‌هاي آهنگين و فكاهه‌هاي هجوآميزي پايين مي‌آورد كه تو گويي «هر آنكه سر بتراشد قلندري داند».

«زنده» و «مرده» ما و شاعر قرن هفتم
تقابل «زنده» و «مرده» كه مولوي بارها در غزل‌هايش آورده، مثل مطلعِ آن غزل كه مي‌گويد «مرده بُدم زنده شدم، گريه بُدم خنده شدم/ دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم» را بگذاريد كنار مطلعِ به اصطلاحِ غزل چاوشي:
«زنده كني جان من جان چو تفتان من/ روح دهي مرده‌ام مُرده گريان من»
مي‌بينيم كه موضوع فقط تاثير‌پذيري نيست بلكه اصلا اشتباه گرفتن صورت مساله است. مساله اين نيست كه چرا شاعر دست به تجربه‌اي دست چندم از شعر مولوي زده؛ كه نمونه‌هاي آن را در طول اين حد فاصل چند صد ساله بين ما و مولوي كم نداريم. مساله بر سر سوءتفاهمي است كه به جاي شعر نوشته و عرضه شده است. كه نمونه به دست داده شده كه نام چاوشي را به عنوان شاعر پاي خود دارد، در بهترين حالت مي‌تواند مصداق اين تمثيل باشد كه خواننده پاپ ما كاريكاتوري از نمونه شعرهاي شاعر سده هفتم به دست داده است. استفاده از تركيب‌هاي وصفي مانند «مرده گريان» و «جانِ چو تفتان» يا در بيتي ديگر «رخ سوزان» كه صرفا جنبه پركردن اقتضاي وزني و در واقع خورندِ عروضي دارد و به لحاظ ساختار ابيات جز وصله‌اي ناجور و بي‌ربط و با قدري تندي لحن و بيان «مبتذل»، هيچ چيز نيست. يعني هم فاقد نقش ساختاري در بيت است و هم عاري از تاثير محتوايي.

فتح اراضي در جايي كه قافيه تنگ آيد
كسي كه كمترين ارتباطِ بي ‌يا با واسطه با شعر كلاسيك فارسي داشته باشد، مي‌داند كه «قافيه» در شعر كلاسيك و به‌طور مشخص غزل ركنيت دارد. يعني همان نقشي را كه نيما به «زنگ مطلب» از آن نام مي‌برد، در شعر كلاسيك قافيه بر عهده دارد. در حالي كه در نمونه‌شعرهاي چاوشي ملاك گويا تنها برآوردن نياز سماعي بدون توجه به تداعي ذهني و عيني كلمات است كه آنها را در جايگاه قافيه مي‌نشاند. به عبارتي كلمه به صرف اينكه بتواند با قافيه اوليه هماهنگ مقفا باشد، قافيه شده است؛ بي‌‎آنكه به اتمسفري كه اين كلمه پس از آمدن در جايي از شعر ايجاد مي‌كند كمترين توجهي شده باشد. اين است كه مي‌بينيم در دو بيت مجزا و هركدام فاقد نسبت محتوايي و ساختاري با قافيه، يك بار «بنده‌نوازي» و بار ديگر «فتح اراضي» قافيه گرفته شده است.
بگذريم كه در اين غزل يا شبه‌غزل يا هر چه نامش را بگذاريم، قواعد اوليه وزن و عروض هم در جاهايي در هم شكسته؛ آن هم نه در حد لنگ يا شكست وزني بلكه به صورتي مضحك و به تمامي فاقد شناخت از وزن. مثل آنجا كه وزن «مفتعلن فاعلن، مفتعلن فاعلن» در مصرعي به يك‌باره مي‌شود «مفتعلن فاعلن، مفتعلن مفتعلن»:
«ريح شما را فقط خود بدهي رايحه‌ها»
و در مصرع بعدي از همان بيت دوباره به همان «مفتعلن فاعلن، مفتعلن فاعلن» برمي‌گردد:
«هيچ شبم بي‌تو نيست رايح و ريحان من»

عليه سوءتفاهم
اينها را نياوردم كه في‌المثل آنچه را به عنوان شعر و به نام خواننده موسيقي پاپ‌‌مان منتشر شده، نقد كنم. با همه احترامي كه براي آن استقلال و آن سلوك محترم قائلم، بايد گفت آنچه به نام صاحب آن صدا به عنوان شعر منتشر شده، فاقد حتي كمترين ارزش‌هايي است كه مي‌تواند يك اثر را به عنوان شعر در كانون موضع‌گيري انتقادي قرار دهد. مساله واكنش نشان دادن به سوءتفاهمي است كه ممكن است بعضي از طرفداران او را كه شايد كمتر با شعر و ملاحظات شاعري آشنا هستند، به اشتباه بيندازد كه با فيگوري كاشفانه به صرافت توصيه‌اي بيفتند از اين قرار كه «# مولاناي زمانت را بشناس».
دريغ و افسوسم بيش از آنكه از هواداران و كامنت‌نويس‌هاي دلداده چاوشي پاي پست‌ها و خبرهاي مربوط به او در فضاي مجازي و نسبت دادن القابي اينچنين هيجان‌زده به او باشد، از دوستان فرهنگي و معاشران اوست كه اولا چطور ضمن حضور آنها در كنارش، چنين اثر موهني به عنوان شعر به نامش الصاق شده و ثانيا حالا كه چنين اتفاقي افتاده، چرا آب در هاون مي‌‎كوبند و با دفاعيات عاري از منطق خود  بر آنند كه آب رفته را به جوي بازگردانند.
محسن چاوشي براي رسيدن به جايگاهي كه از او خواننده‌‎اي محبوب نزد مخاطبان موسيقي پاپ ايران  ساخته، راه دشواري را سپري كرده است. از سال‌ها چشم به راه به رسميت شناخته شدن توسط دستگاه فرهنگ ايران و كساني كه در صدور مجوز آلبوم موسيقي معمولا كمترين و آخرين سهم‌ها را به خود هنر اختصاص مي‌دادند گرفته تا موانع و بازدارنده‌هاي ديگر، چنان كه افتد و داني. او طي اين قريب به دو دهه، حاشيه كم نداشته است. از پيشنهادهاي همكاري كه از سوي بعضي از سينماگران و فيلمسازان سرشناس به او شده و در مواردي به مجادله‌هاي رسانه‌اي انجاميده تا اتهام شبكه‌هاي ماهواره‌اي به او مبني بر صداسازي‌اش و مسائل و موارد متعدد ديگر. او در كوران همه اين حواشي تاكنون توانسته جايگاه مستقل و در عين حال محبوبيت خود نزد كميت قابل‌اعتنايي از مخاطبان را حفظ كند. چاوشي مي‌توانست در برابر آسيب‌هاي اين حواشي شكننده‌تر ظاهر شود اما نشان داد معنا و جوهر كار هنري را درك كرده و قواعد بازي در زمين هنر را بلد است؛ كه اگر نبود در رديف سلبريتي‌ها و از جمله خيلي از همكارانش كه سر و صداي رسانه‌اي‌شان در اين سال‌ها بر كار هنري آنها غلبه كرده قرار مي‌گرفت. همان نام‌هاي معروفي كه بودي به مراتب نازل‌تر از نمودشان دارند. كسي با مختصات محسن چاوشي، روا نيست كه اين‌طور در دام وسوسه شاعر شدن و شاعر خوانده شدن بيفتد. نمي‌توانم چاوشي آلبوم‌هاي «من خود آن سيزدهم» و «امير بي‌گزند» را كه با دست يازيدن به گنجينه ادبيات كلاسيك توانست طيفي جديد را به گستره مخاطبان خود بيفزايد را در كنار اويي قرار دهم كه نامش به اين مشق‌هاي پيشانقدِ منتسب به شعر الصاق شده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون