سردي انتخابات سيزدهم...
احمدرضا قليپور
درحاليكه كمتر از دو هفته به انتخابات رياستجمهوري سيزدهم مانده است، به گواه نظرسنجيها و جو حاكم بر جامعه فضاي سردي بر آن حاكم است، انتخاباتي سرد و بيروح كه اولين مناظره (كه البته به مصاحبه بيشتر شبيه بود) تلويزيوني هم هنوز نتوانست يخ آن را آب كند. در تجربه انتخابات گذشته كه بالغ بر دوازده تاي آن را در سابقه ذهني خويش داريم، گفتوگوهاي انتخاباتي از مهرماه سال قبل آغاز و تا روز رايگيري با هيجان تمام ادامه پيدا ميكرد؛ به گونهاي كه فعاليتهاي روزمره دولت و مردم را دچار كندي ميكرد، اما سرشار بود از شور و شوق انتخاب. حال سوال اين است اين شور و شوق برگزيدن رييسجمهور چرا به محاق رفت و مشهود نيست...
چرا انتخاب شخص دوم كشور اهميت خويش را از دست داده و از دغدعه مردم خارج شده است؟
در اينجا ميخواهم از منظر روانشناسي به ويژه روانشناسي اجتماعي به موضوع پيش رو يعني انتخابات رياستجمهوري سيزدهم بپردازم و تا حدي تبيين نمايم كه چرا مردم تاكنون با آن تا اين حد سرد برخورد كردهاند. اميد است ساير روانشناسان كاستيهاي اين كار را تكميل و به غناي نگاه مسوولان جامعه ياري رسانند تا آنان را به چارهانديشي وادار نمايند.
در ابتداي بحث به نظريه درماندگي آموختهشده سليگمن اشاره ميكنم، آنگاه نظريه شرطيسازي كنشگر اسكينر را مبناي تبيين قرار ميدهم و سپس نظريه روانشناسي اميد اسنايدر را، تا بتوانم به كمك آنها تبيين دقيقتري را ارايه نمايم.
۱- جمع زيادي از مردم باورمند شدهاند كه انتخابات رياستجمهوري نميتواند مشكلاتشان را حل كند:
نظريه درماندگي آموختهشده ميگويد: وقتي كه شخصي باور كند نميتواند كاري انجام دهد تا موقعيت آزارنده را برطرف سازد يا از آن اجتناب كند آن «باور» را به موقعيتهاي ديگري تعميم ميدهد. بنابراين درماندگي آموختهشده از يك تجربه ناگوار به خودي خود ايجاد نميشود بلكه از ناتواني ذهني فرد ناشي ميشود كه كاري از او ساخته نيست. به عبارتي ديگر فرد ياد ميگيرد كه نميتواند موقعيت آزارنده را كنترل كند بنابراين بهطوركلي به حالت منفعل درميآيد. از آنجاييكه فرد از جامعهاش ناراضي است خشم تمام وجودش را فرا ميگيرد، آشكارا پرخاشگر ميشود و ضرايب جرم و بزه علنياش افزايش مييابد يا اينكه چون شهامت پرخاشگري علني را ندارد پرخاشگر منفعل ميشود و دست به خرابكاري ريزتر ميزند و نارضايتي عمومي را افزايش ميدهد.
۲- توضيح انطباقي آن اين است كه دو، سه دهه هست كه مردم با دشواريهاي فراواني در همه حوزههاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي درگيرند. در اين دوران باور داشتند با كنشگري فعال سياسي ميتوانند بر آن دشواريها پيروز شوند. از دوم خرداد ۷۶ تاكنون آنها هر انتخابات رياستجمهوري را به يك حماسه سياسي- اجتماعي تبديل كردند تا حضور حداكثري آنان بتواند پشتوانه دولتها براي حل مسائلشان باشد، اما آنچه واقع شد اين است كه نه تنها مشكلاتشان حل نشد بلكه هرروز پيچيدهتر شد و حالا هركدامشان به بحران و به تعبير برخي صاحبنظران به ابرچالش تبديل شدند. متاسفانه بعد از سالها انتخابات، اعم از مجلس و رياستجمهوري، حالا اين باور منفي در جمع زيادي از افراد درحال شكلگيري است كه رفتار انتخاباتي آنان ديگر ثمري ندارد و نميتواند مسائلشان را حل نمايد. نظريه درماندگي آموختهشده ميگويد هر يك از اين جمع كثير به تجربه دريافتند رياستجمهوري نميتواند موقعيتهاي آزارنده مردم را از پيش روي آنها بردارد. تكرار تجربه انتخابات هم نتوانست مطالبات مردم را پاسخ دهد، هر انتخابات ناكارآمد به خشمي دامن زد و انتخابات مكرر منجر به خشم و عصبيت متراكمي گرديد كه ميتوانست و ميتواند بسيار مخاطرهآميز باشد اما چون مردم نميخواهند دست به پرخاشگري سياسي بزنند به حالت خفيفتر آن روي ميآورند كه پرخاشگري منفعلانه است و ظهور آن را در انتخابات مجلس پيشين شاهد بوديم كه حدود 42 درصد مردم در آن شركت كردند. در پرخاشگري منفعلانه فرد عصباني دست به كنشهاي منفعلانه ميزند مثلا شخص در حالت خفيفش در انتخابات شركت نميكند، در حالت شديدش ديگران را به عدم شركت تشويق ميكند؛ رويدادي كه در اين دوره شاهديم.
۳- مردم انتظار پيامدهاي مطلوب از كنشگري خود در انتخابات رياستجمهوري ندارند:
اسكينر در نظريه شرطيسازي كنشگر ميگويد شخص وقتي رفتار ميكند كه انتظار پيامدهاي مطلوب داشته باشد وگرنه خاموشي اتفاق ميافتد. منظور از خاموشي در اينجا كاهش يا ازبين رفتن ميل مشاركت در كارها است، شخصي كه در انتخابات رياستجمهوري شركت ميكند طيف وسيعي از انتظارات را مطالبه ميكند و ميخواهد انتظارات فردي وي مثل اشتغال، درآمد، رفاه، تفريح، ازدواج، مسكن، آزادي، سبك زندگي تامين گردد و انتظارات اجتماعي وي نيز كه مبارزه با تورم، فساد، رانت، تبعيض است تحقق يابد. اگر فرد ببيند كنشگري وي به پيامد مطلوب منجر نميگردد به ميزان عدم تحقق مطالبات ميل كنشگري اجتماعياش به خاموشي ميگرايد يعني در انتخابات شركت نميكند و به سرنوشت خود بيتفاوت ميشود.
۴- نظريهاي در روانشناسي كه ميتواند مكمل نظريه اسكينر باشد نظريه اميد است كه از روانشناسي مثبتگرا برخاسته است. مطابق اين نظريه يكي از پيامدهاي مطلوب كه ميتواند باعث كنشگري شود و به رفتار سياسي نظير انتخابات منجر گردد اميد مثبت به آينده است؛ مطابق اين نظريه، اميد عبارت است از «توانايي دركشده براي توليد مسيرهايي به سمت اهداف خوشايند، همراه با انگيزه دركشده براي استفاده از آن راهها تا فرد به هدف مورد نظر برسد». در اين نظريه براي اميد سه بعد شامل تفكر هدف، تفكر عامل و تفكر گذرگاه ارايه شد. بر اين اساس، اميد، انتظار مثبت از آينده است، يعني فرد عامل داراي اهداف خوشايند است و بايد در گذرگاهي قرار گيرد كه مسير دستيابي به اهداف را تسهيل كند. اميد انگيزه انسان را در جهت دستيابي به اهداف خوشايند نيرومند ميكند تا به رفتارهاي مطلوب مثل شركت در انتخابات دست بزند.
اميد، انتظار مثبت و آينده؛ سه مفهوم كليدي اين نظريهاند. وقتي چشمانداز فرد از آيندهاش مثبت باشد اميد جوانه ميزند، شور و شوق زندگي، خلاقيت و خوشبيني سر برميآورد و حركت تعاليبخش آغاز ميشود در غير اينصورت ميل به ساختن آينده كمفروغ ميشود.
۵- آحاد مردم وقتي به حافظه تاريخي خود مراجعه و انتخابات چهار دوره اخير را بررسي ميكنند به اين باور ميرسند كه انتخابات گذشته نميتواند چشمانداز مثبتي براي فرد ترسيم كند. در ۲۴ سال گذشته اگر دوره اصلاحات را مستثني كنيم كه به باور كارشناسان تاحدي توانست حل مسائل، پيامدهاي مثبت و اميد به آينده را تقويت كند، اما چهار انتخابات اخير به جاي حل مسائل، ايجاد پيامدهاي مثبت و اميد؛ براي كثيري از مردم يأس، سرخوردگي، اضطراب آينده، افسردگي و ناكامي به همراه آورده است. صرفنظر از دلايل بيشمار آن نظير تقابل رقيب، عدم همراهي بخشهايي از حاكميت، ساختارهاي نامناسب، مناسبات نامطلوب، بحران مديريت، فساد سيستميك بايد گفت اينك آحاد كثيري از مردم به صورت تك به تك انتخابات رياستجمهوري را ديگر قادر به حل مشكلات نميدانند و بر اين باورند كه پيامدهاي مطلوبي را نميتوان از آن انتظار داشت و شركت در آن نميتواند موجد اميد مثبت در آينده باشد از اين رو فكر ميكنند شركت در انتخابات فايدهاي ندارد.
۶- همانگونه كه در ابتداي بحث اشاره كردم ميخواهم تاكيد كنم همكاران ارجمند روانشناس به ويژه روانشناسان اجتماعي وارد بحث شوند و ابعاد مختلف موضوع را مورد بررسي و تبيين دقيق قرار دهند تا از دل تضارب آراي روانشناسان به همراه ساير انديشمندان راهكاري براي حل معضل پيش رو انديشيده شود تا حداقل در دورههاي بعد شاهد گرايش اكثريت مردم به سوي صندوقهاي راي باشيم.