• 1404 چهارشنبه 19 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6211 -
  • 1404 چهارشنبه 19 آذر

در ستايشِ كارداني

محمد صادقي

رضا نيازمند (1 فروردين 1300 – 19 آذر 1396) سنِ كمي داشت كه پدرش را از دست داد اما با پشتيباني مادرش (شوكت خانم) كه چرخِ زندگي را با يك چرخِ خياطي مي‌چرخاند راهي دارالفنون شد و ديپلم گرفت و براي كاستن از بارِ مشكلاتِ خانواده و كمك به مادرش براي تامينِ هزينه‌هاي زندگي، در يك دُكان كه پمپ برقي آب مي‌فروخت به شاگردي پذيرفته شد و با شادي اين موضوع را با مادرش در ميان گذاشت: «مادر جان، تو فرسوده شده‌اي مي‌خواهم بارت را كم كنم» اما با واكنشِ محكمِ مادرش مواجه شد: «اول تحصيلات دانشگاهي، بعد كار» و به تعبير خودش: «اگر مادرم با چنان قدرت و صلابت جلوي كار كردن من را نمي‌گرفت الان يك پيرمرد ديپلمه قديم بودم و به اين مقامات و موفقيت‌ها نمي‌رسيدم. آن لحظه بود كه مادرم آتيه من را ساخت.» بنابراين راهي دانشكده صنعتي ايران و آلمان شد و براي ادامه تحصيل هم به امريكا رفت و همزمان با تحصيل در رشته مديريتِ صنعتي، در يك سينما (در سِمتِ بليت پاره‌كن و راهنماي تماشاگران براي هدايت به داخل سالن) مشغول به كار شد بلكه از عهده هزينه‌هاي زندگي برآيد. پس از بازگشت به ايران، در بخش‌هاي مهمِ اداري و صنعتي به كار گرفته شد و در روندِ توسعه كشور نقش‌هاي مهمي را همچون رياستِ سازمانِ مديريتِ صنعتي، معاونتِ وزارت اقتصاد، مديرعامل سازمانِ گسترش و نوسازي صنايعِ ايران، مديرعامل شركتِ مسِ سرچشمه و... را برعهده گرفت و در راه‌اندازي و نوسازي صنايع، خدماتِ فراواني انجام داد. هنگامي كه دكتر علينقي عاليخاني وزير اقتصاد شد، چهار معاونِ كاردان (رضا نيازمند، محمد يگانه، ركن‌الدين سادات تهراني و غلامرضا كيان‌پور) انتخاب كرد و اين گروه توانا، خوش‌فكر و كوشا سرآغازِ دوره‌اي درخشان را در اقتصادِ ايران رقم زدند. نيازمند در گفت‌وگويي (تاريخ شفاهي، بنياد مطالعات ايران) مي‌گويد: «روزي كه عاليخاني آمد صنايع درنهايت بدبختي بود. يك نفر يك قِران سرمايه‌گذاري نمي‌كرد... از تجار يك عده را دوست داشت. اينها را جمع مي‌كرد و مي‌گفت آقاجان ما چكار كنيم كه مردم علاقه‌مند بشوند به سرمايه‌گذاري در هرچه دل‌شان مي‌خواهد. فقط اين را به من بگوييد. براي اينكه به هر كسي مي‌گوييم، پول دارد ولي اصلا حاضر نيست سرمايه‌گذاري بكند هي مي‌خواهد واردات و صادرات بكند. از اين كارها بكند. پول هم دارند، ميليون‌ها دارند. نمي‌آيند توي صنعت، اصلا ما چكار كنيم؟ چندين ماه فقط وقت‌اش اين بود. ولي چون خوب مي‌ديد و بزرگ مي‌ديد بالاخره توانست مجهز كند اين نيرو را و به حركت بيندازد. آن چنان حركتي انداخت كه مملكت صنعتي شد.»
همانطور كه در كتاب «تكنوكراسي و سياست‌گذاري اقتصادي در ايران» مي‌خوانيم، زماني كه عاليخاني وزيرِ اقتصاد شد، دو كارخانه مونتاژِ اتومبيل (شورلت و فيات) در ايران بود. عاليخاني تصميم گرفت براي ساختِ اتومبيل در ايران، به شكلي كه 20درصدِ قطعاتِ آن در سالِ نخست در ايران توليد شود به كسي پروانه داده شود كه سالِ نخست، بدنه اتومبيل را در ايران بسازد. ابتدا، يك آلماني براي ساختِ مرسدس بنز درخواست مي‌دهد ولي چون نمي‌پذيرد كه ضوابطِ صدورِ پروانه را رعايت كند، درخواستِ او توسطِ نيازمند رد مي‌شود. شاه در اين زمينه از عاليخاني توضيح مي‌خواهد و او نيز مي‌گويد چون آن شخص ضوابط را نپذيرفته بود، درخواستي كه داد رد شد. شاه نيز مي‌گويد كه نيازمند شش ماه مهلت دارد كه اتومبيل‌سازي را در ايران راه‌اندازي كند وگرنه بايد برود. نيازمند از معاونِ خود (خسرو شيرزاد) مي‌خواهد كه كسي را بيابد كه توانايي ساختِ بدنه اتومبيل را داشته باشد. سرانجام به سراغِ اصغرآقا (قندچي) در گاراژي در دروازه قزوين مي‌روند. قندچي توضيح مي‌دهد كه آن‌جا كاميون‌هاي ماك را كه براي جاده‌هاي امريكا ساخته شده (و براي جاده‌هاي خاكي و ناهموارِ ايران مناسب نيست) با تقويتِ شاسي و بزرگ‌ كردنِ رادياتور به شكلي درمي‌آورد كه در جاده‌هاي كشور به خوبي حركت كنند. در ضمن، قندچي اطاقكي هم كه براي كاميون ساخته بوده، نشان مي‌دهد و نيازمند از خلاقيت و كوششِ كارگرهاي ايراني مشعوف مي‌شود. نيازمند كه در آن ديدار قندچي را توانا و لايق مي‌بيند، او را به دفترش دعوت مي‌كند و مي‌گويد چند ماه ديگر نمايشگاه صنعت براي نخستين‌بار در تهران برگزار مي‌شود و تو بايد در آن شركت كني. نيازمند مي‌گويد: «تو يك شاسي اتومبيل جيپ بخر و در گاراژت با دست يك بدنه تميز بساز و روي آن شاسي بگذار و آن را قشنگ رنگ كن و همه را در غرفه مخصوصي كه در نمايشگاه برايت درست خواهم كرد بگذار، شاه به غرفه تو خواهد آمد. كاري كن كه مورد توجه قرار بگيري. هر كمكي در اين زمينه مي‌خواهي بگو برايت فراهم مي‌كنم. بعد به او گفتم به پاداش اين زحمات كه خواهي كشيد، من هم امروز اولين پروانه ساخت كاميون در ايران را برايت صادر مي‌كنم و به بانك توسعه صنعت و معدن هم توصيه مي‌كنم كه به تو يك وام صنعتي بدهد تا بتواني فوري زميني بخري و كارخانه‌اي براي ساخت كاميون ماك بسازي.» سرانجام، قندچي كارِ خودش را به خوبي انجام مي‌دهد و شاه نيز از استعداد و توانايي كارگرانِ ايراني شگفت‌زده مي‌شود. به اين ترتيب، نخستين شركتِ سازنده كاميون در ايران شروع به ساختِ كارخانه مي‌كند. در ادامه نيز، نيازمند ماجراي صدورِ مجوزِ ساختِ اتومبيلِ سواري براي احمد خيامي و راه‌اندازي كارخانه ايران‌ناسيونال را شرح مي‌دهد كه بسيار خواندني است. ياد و نامِ نازنينِ او كه همواره در خدمتِ مردم بود، گرامي‌ باد.
روزنامه‌نگار

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون