هنرمندان را دستهبندي نكنيم
مجيد سعيدي
درگذشت عباس عطار اتفاق ناگوار براي جامعه عكاسي جهان است. اما اين اتفاق براي ما، جامعه عكاسان و هنرمندان ايراني، ناگوارتر است. چون به يادمان ميآورد كه از وجود اين هنرمند، آنچنان كه بايد بهره نبرديم و سالها از حضور او در ايران بيبهره بوديم. هنرمندي كه با 50 سال سابقه حرفهاي در عكاسي و جمعآوري مجموعههايي بينظير، احترام بزرگان هنري جهان را براي خود داشت، در سرزمين مادرياش با برچسبهايي، غيرخودي محسوب شد و از هموطنهايش بسيار دلآزرده بود.
اما عباس عطار تنها هنرمند مهجور جامعه عكاسي نبود؛ كمي قبل از رسيدن خبر درگذشت او، نمايشگاه آلفرد يعقوبزاده هم بدون حضورش در ايران برگزار شد. اتفاقي كه يادآور انواع اتهامها و برچسبهايي است كه به اين هنرمند زده شد؛ اتهامهايي كه هيچگاه به درستي اثبات نشدند، اما سبب دور نگه داشتن او از فضاي هنري كشورش شدند.
وقتي نمايشگاه آلفرد يعقوبزاده در ايران با موضوع «انتفاضه فلسطين» برگزار شد و بحثهايي پيرامون عدم حضور اين هنرمند بينالمللي در محافل عكاسي شروع شد، ترغيب شدم با سرچي كوتاه در گوگل، نظرات دوستان و همكاران را در مورد او بخوانم. در كمال تاسف اتهاماتي را به ياد آوردم كه چند سالي است از سوي يك نفر مدام به اين هنرمند وارد شده؛ عكاسي كه چند سالي است ميان خاطرهگويي از جنگهايي كه عكاسي كرده است، به آلفرد يعقوبزاده هم انتقاد ميكند و اتهامهايي را به او نسبت ميدهد كه هيچوقت ثابت نشده است.
اينكه گفته ميشود «اگر ميخواهي يك شبه بزرگ شوي، با بزرگان باش»، در روزگار ما انگار تعبير ديگري هم دارد و اين است كه « اگر ميخواهي يكشبه بزرگ شوي، از بزرگان انتقاد كن». اين روش براي برخي از افراد در جامعه ايراني يك ترفند بسيار موثر است براي مهم و بزرگ ديده شدن.
ناگوارتر از اين خطكشي خودي و غيرخودي، چنين شيوهاي فضا را براي آن دسته از هنرمنداني باز ميكند كه به جاي تلاش براي حرفهايتر شدن آثارشان، تلاش ميكنند كه به وسيله ارتباطشان و نه توانايي و استعداد هنري، قويتر شوند. چنين هنرمنداني انگار فراموش ميكنند كه بايد در حوزه فعاليت خود قوي و حرفهاي باشند تا ديده شوند و ناكاميهاي ما در جشنوارههاي بينالمللي يا محافل هنري جهاني، هيچ ربطي به تفكرات و ايدئولوژي هنرمندان ندارد.
نه تنها اين دوست عكاس بلكه برخي هنرمندان در شاخههاي ديگر هم هنوز به اين باور نرسيدند كه تنها اثر هنري است كه معرف هنرمند است. اثري كه ديدگاه و نگاه ما را به جهان نشان ميدهد. در آن سوي دنيا كسي دنبالكننده عقايد تك تك هنرمندان نيست و ملاك اثر خلق شده است و نه انديشه هنرمند. با اين توصيفات و در جريان اين روال نادرست توصيهاي كه براي اين دوست عكاس دارم اين است كه از شهيد احسان جهان بزرگي بياموزد. ايشان عكاسي مذهبي و بسيار معتقد بود، اما نهتنها كسي از او دروغ نشنيد كه حتي زماني كه عكاسي را از مرحوم كاوه گلستان آموخت، با همه اختلاف عقيدهاي كه با استادش داشت، هميشه احترام استادي گلستان را نگه داشت.
اميدوارم اين رويه خودي و غيرخودي دانستن هنرمندان روزي از فضاي هنري كشور از بين برود تا پيش از اينكه سخنگوي وزارت امور خارجه براي درگذشت هنرمندي بزرگ پيام تسليت بفرستد، وزارت ارشاد بتواند شرايط را براي حضور اين هنرمندان در كشور فراهم كند تا در موج تندرويها و اتهامزنيها، اين بزرگان از كشور خود دور نمانند.