يك شاعر تماموقت
سيد عبدالجواد موسوي
كتاب پير پرنيانانديش يكي از خواندنيترين كتابهاي سالهاي اخير است. از جذابترين بخشهاي كتاب توصيف زندگي شاعران همروزگار راوي كتاب يعني استاد هوشنگ ابتهاج است. با خواندن نحوه زيست شاعران موفق معاصر ميفهميد منظور استاد شفيعيكدكني از شاعر تمام وقت چيست. به اعتقاد استاد كدكني سالهاست كه ديگر در سرزمين ما چيزي به نام شاعر تمام وقت وجود ندارد و اصلا شايد يكي از دلايل كسادي شعر و شاعري همين باشد. شاعري كه مجبور باشد براي گذران امور روزمرهاش تن به هر كاري بدهد و براي شاعرانه زيستن وقت كافي نداشته باشد لاجرم شعرش چنان كه شايد و بايد شعر از آب در نميآيد و در عقول و نفوس تصرف نميكند و به خلوت ما راه نمييابد. يكي از آخرين شاعران تمام وقت اين سرزمين حسين منزوي بود كه نه تنها به اجبار زمانه براي گذران امور روزمرهاش تن نداد بلكه خودش و زندگياش را فداي شعر كرد و همين است كه شعرش با همه پستي و بلنديهايش سخت به دل مينشيند. منزوي بارها به كساني كه سوداي شاعري در سر داشتند گفته بود: در كنار زندگي نميتوان شاعري كرد، اگر ميخواهيد حقيقتا شاعر شويد شعر بايد همه زندگيتان بشود. كمتر كسي جرات چنين مواجههاي با شعر را دارد. شعر همه زندگيات بشود يعني بايد همهچيزت را به پاي كلمات بريزي كه اگر نشود حاصل شوخطبعيهايت ميشود همين شعرهاي يكبارمصرفي كه فقط به كار زينت المجالس شدن ميآيد و ديگر هيچ. زندگي حسين منزوي سراسر درد و دريغ بود. حافظان و معلمان رسمي اخلاق، منزوي را بابت بيقيدياش به مناسبات روزمره نكوهش ميكردند. منزوي يك بار به يكي از اين بزرگواران گفته بود: ظاهرا تو خيلي آدم موفق و محترمي هستي اما هردوي ما ميميريم و آنچه باقي ميماند غزلهاي من است و نه اخلاق پاك و پاستوريزه تو. خدايش بيامرزاد!