امتناع از زمينه، ابتلاي معاصر
سيد محمد بهشتي
بنده در رشته پزشكي صاحبنظر نيستم و قصد اينكه بخواهم پا از حيطه تخصصم فراتر بگذارم ندارم. ليكن گاه از سر كنجكاوي در حوزههاي ديگر سركي ميكشم. تا جايي كه فهميدم «اوتيسم» يا «در خودماندگي» اشكالي در عملكرد سيستم عصبي است كه عوارض و نشانههاي مختلف دارد ولي به طور كلي به صورت اختلال روابط «فرد» با «زمينه» تعريف ميشود؛ به طوري كه مبتلايان حائز مهارتهاي ارتباطي با دنياي پيرامون نبوده و به تدريج از زمينه و مسائل آن جدا ميشوند. برخي از متخصصين علت آن را تنشي كه اطلاعات زمينه بر ادراك اين افراد وارد ميكند دانستهاند.
به بيان ديگر زمينه زندگي روزمره، براي اوتيسميها بيش از حد نابهنجار يا بينظم و در نهايت غيرقابل تحمل است.
لذا مبتلايان به اوتيسم را معمولا منزوي و در حال سرو سامان دادن به دنيايي ميبينيم كه بسيار متفاوت با دنياي واقعي است ولي براي خودشان آرامشبخش است؛ مثلا برخي از آنان ابزارها و وسايلشان را با نظم اغراقآميزي كنار هم قرار ميدهند، برنامه سرسختي را رعايت ميكنند و نسبت به تغيير واكنش نشان ميدهند.
از نشانههاي اوتيسم پيدا شدن مشكل تدريجي در برقراري ارتباط كلامي و محدوديت در دايره واژگان يا استفاده از واژگاني نامفهوم است چرا كه زبان در تعامل با زمينه غنا مييابد و اگر زمينه را از زبان حذف كنيم در واقع با مشتي واژگان يا جملات ظاهرا بامعني ولي بيمسمي سروكار داريم كه به امري در جهان خارج اشاره نميكنند.
افراد اوتيسمي در روابط كاملا يكطرفه عمل ميكنند يعني به آنچه خود ميخواهند ميپردازند و درباره آنچه دلشان ميخواهد سخن ميگويند و به خواستها و مسائل زمينه بياعتنايند؛ مثلا ممكن است ساعتها درباره سيارات سخن بگويند بيآنكه متوجه باشند در موقعيتي بيارتباط با اين موضوع قرار دارند. از اين نظر اوتيسميها با وجود برخورداري از حس شنوايي چون ناشنوايان و با وجود برخورداري از حس بينايي چون نابينايان رفتار ميكنند و گاه با وجود هوش كافي همچون كمتوانان ذهنياند.
برخي مبتلايان به اوتيسم در بعضي رشتهها نبوغ خيرهكنندهاي دارند وليكن اين امور نيز عموما فارغ از زمينه است؛ مثلا رياضيات، نجوم يا موسيقي. ممكن است بيش از يك فيزيكدان، قوانين فيزيك را از بر باشند وليكن نميدانند اين فرمولها چه وضعيتي از جهان خارج را توضيح ميدهد. مشكل مبتلايان به اوتيسم عموما از روي كمهوشي و كمسوادي نيست، بلكه به علت ناتواني از تماس با زمينه است. يعني آنچه ميكنند و ميگويند در پاسخ به موقعيتشان و «بهجا» نيست و براي همين حتي نبوغ خارقالعادهشان دردي از زمينه دوا نميكند. نتيجه اين عدم دادوستد و تفاهم با زمينه، گاهي به صورت پرخاش يا رفتارهاي خودآزارانه ظاهر ميشود.
طبق آمار در ايران از هر ۱۵۰ نفر يك نفر به اوتيسم مبتلاست، ولي آيا نشانهها و عوارض اين بيماري خيلي آشنا نيست! متخصصين احتمال آنكه اوتيسم اختلالي ژنتيكي باشد و نه اكتسابي را بيشتر دانستهاند ليكن به زعم بنده گونهاي اوتيسم نيز هست كه كمابيش همين مشخصات را دارد ولي اكتسابي است و از قضا عرصه ابتلاي به آن نظام آموزشي و دانشگاههاي ماست.
آيا تلاشهاي بسياري از دانشگاهيان، نخبگان و برنامهريزان ما در دهههاي اخير كه ايبسا از روي دلسوزي، خلاقيت و حتي نبوغ، ليكن كاملا بيتوجه به زمينه و مسائل آن بوده به اين اختلال شباهت ندارد. آيا دسترنج بسياري از استادان دانشگاه و دانشجويان كه در اتاقهاي دربسته مشغول توليد مقالات علمي – پژوهشياند آنقدر كه سبب شده جايگاه ايران به لحاظ توليد علم با كشورهايي نظير سوييس و هلند برابري كند، شبيه نبوغ مبتلايان به اوتيسم نيست.
اگر به اوتيسم مبتلا نبوديم و اندكي متوجه زمينه و واكنشهاي آن ميشديم، قاعدتا بايد بسيار پيشتر از اين ناهمخواني الگوهاي غربي برنامهريزي و مديريت كلان كشوري، نظام آموزشي و صنعتي و... را با زمينه موجودمان درك ميكرديم و خيلي زودتر از ادامه اين روند دست برميداشتيم. در حالي كه ما هنوز هم به آمار توليد علم افتخار ميكنيم. همانطور كه با وجود وخامتِ بحران آب، به توليد هندوانه افتخار ميكنيم.
همانطور كه به تعداد سدهايي كه ساختهايم و بسياريشان خشك است افتخار ميكنيم. پس از هر زلزله، مقصرِ خرابي را زلزله و پس از هر سيل مقصر اصلي را سيل ميشمريم. اينكه رويدادهاي طبيعي را «حوادث غيرمترقبه» ميناميم روشن ميكند كه چقدر با زمينه بيگانهايم.
از سوي ديگر آشفتگي زبانِ مقالات و پژوهشهاي علمي شهادت ميدهد كه در حال از دست دادن معدود مستمسكهاي زباني براي ارتباط و فهم زمينه خوديم. در اوتيسمِ بيولوژيك، فرد اوتيسمي توقعي ندارد كه زمينه تابع او شود ولي در اوتيسمِ اكتسابي، مبتلايان توقع دارند كه زمينه را تابع افكار خود كنند. لذا نخبگانمان از اينكه زمينه به راهكارهايشان ركاب نميدهد، آن را سرزنش كرده و قهر ميكنند يا برخوردي پرخاشجويانه
با آن دارند.