• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4132 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۱ تير

از سركوب‌هاي استبداد تا عافيت‌طلبي و بي‌تفاوتي در عراق

روشنفكران مقصرند

علي موسوي خلخالي

هنگامي كه اروپا، به ويژه اروپاي مركزي، دستخوش خشونت و سركوب گسترده فاشيسم و نازيسم در ايتاليا و آلمان و اتريش شد طبقه‌اي كه به‌شدت با آنها برخورد و تلاش شد تا از روند اجتماعي و فرهنگي كشور كنار گذاشته شوند، انديشمندان، صاحب‌نظران، دانشمندان علوم اجتماعي و علوم انساني و استادان دانشگاه‌ها بودند. در پي اين قلع و قمع بسياري از آنها مجبور به مهاجرت از كشورهاي‌شان به سمت ايالات متحده امريكا و تا اندازه كمتري بريتانيا شدند. دانشمندان و فرهيختگان بسياري به ويژه از آلمان، ايتاليا، اتريش، لهستان، چك، مجارستان و لهستان مجبور به مهاجرت شدند كه از جمله آنها مي‌توان به هرمان هسه، لودوويگ ويتگنشتاين، زيگموند فرويد، فرانتس نويمان، اريك فروم، توماس مان، گائتانو سال وه ميني، هربرت ماركوزه، ماكس هوركهيامر، تئودور آدورنو و بسياري ديگر اشاره كرد. اگر چه بسياري از آنها به دليل يهودي بودن مجبور به ترك ديارشان شدند اما در ميان آنها كساني هم بودند كه يهودي نبودند و به واسطه فشارهاي حكومت‌هاي فاشيسم و نازيسم مجبور به مهاجرت شدند. بسياري از آنها يا حاضر به قبول نظام حاكم بر كشورشان نشدند و ترجيح دادند مهاجرت كنند تا به افشاگري عليه حكومت‌هاي استبدادي حاكم بر كشورشان مبادرت ورزند، مثل سال وه ميني يا فضا را آنقدر سخت ديدند كه احساس كردند ديگر مجالي براي تنفس فرهنگي و علمي وجود ندارد، مثل لودوويگ ويتگنشتاين يا توماس مان. نكته بارز اقدام آنها در اين بود كه تقريبا تمامي اين افراد با مهاجرت خود هويت خود را حفظ كردند و رسالت خود را به تقويت فرهنگ كشورشان و تربيت نيروهاي انساني با هدف بازگشت به كشور و خدمت به كشورشان تعريف كردند. اكثر آنها هنگامي كه به ايالات متحده- كشوري كه از تمامي آنها به خوبي استقبال كرد و فضا را براي فعاليت آزادانه آنها در تمامي سطوح اجتماعي فراهم كرد و از توانايي‌هاي آنها تقدير فراوان به عمل آورد و از آنها براي تقويت بنيه فرهنگي خود استفاده كرد و آنها هم هميشه به واسطه اين موقعيتي كه امريكا در اختيارشان گذاشته بود قدردان آن بودند - مهاجرت كردند هويت خود را از دست ندادند و دچار خودباختگي نشدند و حتي يك روز هم فراموش نكردند كه بايد روزي به كشورشان برگردند و تجربيات خود را در اختيار جامعه خود قرار دهند و به مردمان كشور خود خدمت كنند. آنها هيچگاه شيفته و باخته امريكا نشدند و با تربيت نيروي انساني ورزيده و پويا تلاش كردند آنها را براي احياي اروپاي جنگ‌زده فارغ از ديدگاه و تمايلات مذهبي و سياسي‌شان، ترغيب كنند. نتيجه آن را هم ديديم، وقتي كه آنها بعد از پايان جنگ جهاني دوم به كشورهاي خود بازگشتند چنان شأن و منزلتي داشتند كه به راحتي توانستند جايگاه اصلي خود را در بدنه اجتماعي و فرهنگي كشورشان بيابند و تبديل به حلقه‌اي مستحكم ميان جامعه خود با حاكمان جديد شدند. اگرچه بسياري از آنها ترجيح دادند در دوران جديد اروپا وارد قدرت نشوند و تنها روشنفكر يا استاد دانشگاه يا نهايتا مشاور باقي بمانند اما نفوذ اجتماعي و فرهنگي و سياسي آنها دست‌كمي از سياستمداران نداشت. تشكيل اتاق‌هاي فكر و مكاتبي نظير مكتب فرانكفورت يا حلقه وين ماحصل همين دوران است. اين حلقه واسطه سبب شد تا آنها بتوانند از يك سو به خوبي خواسته‌هاي مردم را به هيات حاكمه منتقل كنند و از سوي ديگر در شكل‌گيري حكومت‌هاي جديد بعد از فروپاشي حكومت‌هاي فاشيستي و نازيسم در اروپا نقش‌آفريني كنند. بي‌شك شكل‌گيري دموكراسي‌هاي اروپايي مدرن و موفق بعد از جنگ جهاني دوم مرهون وجود چنين نخبه‌هايي است.

اين مقدمه را نوشتيم كه شاهدي داشته باشيم تا بتوانيم به بررسي وضعيت كشوري مثل عراق كه بعد از فروپاشي حكومت استبدادي آن به آزادي رسيد، بپردازيم. با سرنگوني حكومت به‌شدت پليسي حزب بعث، در عراق گشايش فضاي باز سياسي و فرهنگي و اجتماعي‌اي را شاهد بوديم كه تا آن موقع در عراق سابقه نداشت. بلافاصله بعد از سقوط حكومت صدام حسين فضاي باز رسانه‌اي به‌شدت در عراق شكل گرفت و خيلي سريع به سمتي رفت تا هدايت افكار عمومي عراق را به دست گيرد. سرعت اخبار بسيار زياد بود و فضاي كاملا باز رسانه‌اي به عراقي‌ها كمك مي‌كرد به هر نوع خبري در هر سطحي دسترسي داشته باشند. در چنين فضايي كه سيلي از اخبار به مخاطب بحران‌زده عراقي مي‌رسيد، حتي اخبار دروغ به جاي اخبار حقيقي به خورد مخاطب داده مي‌شد. اما اين فضا يك عنصر مهم را نداشت، نخبگاني كه نبض افكار عمومي را به دست گيرند و چنان جايگاه رفيعي داشته باشند كه مورد احترام تمامي طرف‌ها، از جامعه تا سياستمداران باشند. تا اندازه بسياري حوزه علميه نجف و مراجع عظام تلاش كردند كه اين مسووليت را بر عهده بگيرند و انصافا هم تا اندازه‌اي موفق عمل كردند اما تحمل تمامي بار اين مسووليت كه ابعاد گسترده‌اي دارد، بر دوش حوزه امكان‌پذير نيست. براي همين شاهديم كه حلقه مفقوده‌اي ميان جامعه با حاكميت پديد آمده است. نبود اين حلقه حتي باعث شده تا حتي شكل‌گيري حكومت در بعد از زمامداري صدام حسين پر از اشكال باشد و نتواند آنچه مطلوب كشور پيچيده‌اي مثل عراق است، شكل بگيرد. اين مساله دو دليل عمده دارد. يك؛ سركوب شديد دوران صدام حسين و دو؛ عافيت طلبي و شيفتگي و ذوب روشنفكران و متفكران عراقي در فرهنگ غربي و كشورهايي كه به آنها مهاجرت كرده‌اند.

سركوب شديد حكومت بعثي و شخص صدام حسين كه از اوايل دهه هفتاد ميلادي آغاز شد و تا ابتداي هزاره جديد حدود 30 سال را در بر مي‌گرفت، آن قدر شديد بود كه دانشگاه‌هاي عراق را از هر متفكر و انديشمندي تهي كرد. دانشگاه بغداد كه تا قبل از روي كار آمدن حكومت بعثي از دانشگاه‌هاي معتبر آسيا بود چنان افتي كرد كه حتي در ميان هزار و پانصد دانشگاه دنيا ردي از آن ديده نمي‌شد. اهالي فكر و نخبگان فرهنگي و علمي همگي يا اعدام شدند يا خانه‌نشين و مهجور يا مجبور به مهاجرت. دستگاه سركوب صدام حسين، به خصوص در دهه هشتاد ميلادي، حتي در قلب پاريس و لندن فضاي جامعه مهاجر عراقي را رصد مي‌كرد و به تصفيه و ترور مخالفان صدام حسين مي‌پرداخت. سكوت كشورهاي اروپايي در قبال اين نوع برخورد و در بعضي حالت‌ها حتي باز گذاشتن دست عوامل بعثي در انجام چنين عملياتي، خود به نوعي القاي همدستي غرب با صدام حسين براي تهي ساختن جامعه فرهنگي عراق از هرگونه عنصر مطلوبي را مي‌كرد.

از سوي ديگر خود نخبگان عراقي نيز در اين جمود و ركود فكري و اجتماعي و فرهنگي موثر بودند. بسياري از كساني كه از حكومت بعثي فرار كردند و راهي اروپا و امريكا شدند بعد از سقوط صدام حسين در حالي كه جامعه عراقي به‌شدت انتظار بازگشت آنها را مي‌كشيد از بازگشت خودداري كردند و عافيت‌طلبي را بر خدمت به كشور ترجيح دادند. البته بسياري از آنها هم، چنان ذوب در فضاي جامعه غربي شدند كه با جامعه عراق به‌شدت احساس بيگانگي مي‌كردند و در بسياري موارد به جامعه‌اي كه به آن مهاجرت كرده بودند وابستگي بيشتري تا جامعه مادري خود احساس مي‌كردند. براي همين شاهديم روشنفكران و انديشمندان عراقي بسياري هستند كه مي‌توانند در فضاي فرهنگي و اجتماعي كشورشان بسيار اثرگذار باشند اما اثري از آنها ديده نمي‌شود. افرادي مثل كنعان مكيه، احمد مطر، ليث كبه و بسياري ديگر كه از اعضاي گروه‌هاي سياسي مخالف حكومت بعث بودند و از چهره‌هاي فرهنگي بارز اپوزيسيون محسوب مي‌شدند، بعد از سقوط صدام حسين حاضر به نقش‌آفريني در جامعه خود نشدند و ترجيح دادند در هجرت بمانند و در فضايي كه حضور آنها را پذيرفته بود به سر ببرند و به كشورشان بازنگردند. اگر بخواهيم در مقام مقايسه كشوري عربي را براي عراق مثال بزنيم، تونس و مصر مثال‌هاي روشني هستند. در هر دو كشور در دوره زين‌العابدين‌بن‌علي و محمد حسني مبارك استبداد آهنين حاكم بود اما جامعه روشنفكر و فرهنگي آنها چنان جايگاه رفيعي داشتند كه در برهه بعد از سرنگوني آنها به خوبي توانستند نبض اجتماعي و فرهنگي را به دست بگيرند و فضا را به سويي ببرند كه كمترين هزينه‌ها مترتب كشورشان شود. بزرگ‌ترين نويسنده‌ها و متفكران جهان عرب در مصر هستند، اين جامعه هميشه پويا بوده و با وجود اينكه مصر با مشكلات عديده اقتصادي و اجتماعي و سياسي دست به گريبان بوده، عرصه را خالي نكرده‌اند. روشنفكران مصري همواره با جامعه خود در ارتباط بودند و اگر هم دست به مهاجرت زدند هيچگاه خانه پدري و جامعه خود را فراموش نكردند و ارتباط خود را با آنها حفظ كردند. در حالي كه چنين رابطه‌اي براي اهل فكر عراق با خانه پدري در حداقل سطح ممكن بوده است. بي‌شك روشنفكران و نخبگان فرهنگي عراقي با بي‌تفاوتي‌اي كه نسبت به جامعه خود داشته‌اند در شكل‌گيري فضاي نامطلوب فعلي عراق بسيار مقصرند. نبود آنها سبب شده است تا صداي ملت نتواند براي هيات حاكمه ترجمه شود و حكومت نتواند به شكل مطلوبي سامان بگيرد. تداوم اين وضعيت مي‌تواند حتي عواقبي از اين شديدتر به دنبال داشته باشد.

 


اگر بخواهيم در مقام مقايسه كشوري عربي را براي عراق مثال بزنيم، تونس و مصر مثال‌هاي روشني هستند. در هر دو كشور در دوره زين‌العابدين بن علي و محمد حسني مبارك استبداد آهنين حاكم بود اما جامعه روشنفكر و فرهنگي آنها چنان جايگاه رفيعي داشتند كه در برهه بعد از سرنگوني، آنها به خوبي توانستند نبض اجتماعي و فرهنگي را به دست بگيرند و فضا را به سويي ببرند كه كمترين هزينه‌ها مترتب كشورشان شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون