چنانچه بخواهم اندكي با خود روراست بوده و باصداي بلند تفكر كنم، بايد بگويم متاسفانه موجي از احساس نارضايتي و احساس بيعدالتي و نتيجتا احساس نااميدي بر كشور سايه افكنده است و مانند يك بيماري واگيردار به سرعت در حال رشد است. اينكه چه ميزان از اين احساسات برخاسته از عدم برآورده شدن نيازهاي واقعي مردم هستند و چه ميزانشان تحت تاثير اتمسفر تخريبي داخلي و خارجي تشديد ميشود، مورد بحث كنوني نيست. آنچه در اين يادداشت براي من مساله است تبيين برخي علل مهمِ نارضايتي و بيعدالتي از ديدگاه يك دانشجوي جامعهشناسي گرايش رفاه است. قبل از آن لازم است سه نكته را يادآور شوم؛ اول اينكه دو متغير (نارضايتي و بيعدالتي) بيترديد تابعِ مجموعه علتهايي هستند كه خودِ آن علتها نيز با يكديگر همبستگي دارند و بنابراين ما با مجموعه پيچيدهاي از علتها و معلولها مواجه هستيم؛ دوم اينكه؛ در مباحث تحليلي اينچنيني خطر تقليلگرايي همواره كنار شماست، بدين صورت كه شما علتهاي چندگانه را به زعم خودتان به يك يا چند علت مهمتر تقليل ميدهيد.
سوم اينكه؛ در علم آمار هر متغيري (نارضايتي و بيعدالتي) داراي ۱۰۰ درصد واريانس يا تغييرپذيري است كه ميتواند ناشي از n علت باشد، وظيفه محقق اين است كه از اين ميزان تغييرپذيري بسته به امكانات و توانش درصدي از آن را تبيين كند، اين در حالي است كه در علومي مانند جامعهشناسي شما به ندرت ميتوانيد واريانس ۱۰۰ درصدي متغيري را تبيين كنيد و دليل آن هم ساده است: علتهاي چندگانه و موضوع انساني تحقيق كه قدرت پيشبيني كامل را از تحليلگر ميگيرد. ضمن آگاهي از محدوديتهاي مذكور، در زير سعي شده است در حد توان فهم و بضاعت فكري به تبيين يك بعد از ريشههاي نارضايتي در جامعه پرداخته شود.
اگر از بنده بپرسند مهمترين مساله بنياني كه در ۴۰ سال اخير و در همه دولتها وجود داشته است و ريشه بسياري از مسائل امروز است چيست به زبان ساده ميگويم ايرادات فني و تخصصي حكومتداري است. به عبارت ديگر ضعفهاي استراتژيكي كه نه برخاسته از آرمانها و اهداف جمهوري اسلامي ايران و نه برخاسته از اشخاص خاصي بودهاند و نه جرياني به صورت هدفمند در پي ايجاد نارضايتي عمومي بوده است، بلكه ضعف تكنيكي و تخصصي اشخاص و ساختار، در حكومتداري منجر به ايجاد مشكلات بسياري شده است. مساله نياز به شفافيت بيشتري دارد. توجه بفرماييد، تفاوتي نميكند كه شما حاكم يا قانونگذار حكومت سوسيال دموكراتي مانند سوئد هستيد يا نظام بازارياي مثل ايالات متحده، تفاوتي نميكند شما حاكميت جامعه پساكمونيستي مجارستان را داريد يا حكومت جمهوري اسلامي ايران را. به هر حال شما بايد تكليفتان با چند شاه كليد را روشن كرده باشيد، تا بتوانيد همواره و فراتر از افراد و دولتها و شرايط متنوع بر مبناي آنها حركت و حكومت داري كنيد.
يكي از اين ايرادات تكنيكي و تخصصي كه ابهام و مشكلات زيادي از آن برخاسته اين است كه شما بالاخره ميخواهيد «كيك رفاه» را در جامعه برچه اساسي تقسيم كنيد؟! آيا سهم بيشتر كيك به نيازمندان ميرسد؟ يا نه براساس شايستگي است كه افراد تامين ميشوند؟ يا اينكه همه كيك به طور مساوي و با فرض تساوي همگان تقسيم ميشود؟ گونه ديگري نيز هست و آن اينكه افراد برحسب دوري و نزديكي از حاكميت و پذيرفتن قالبهاي درست و غلط آن به غنايم ميرسند؟
به هر صورت داشتن يك نظام رفاهي مبتني بر ارزشها و زمينه اجتماعي ايران و شفاف ترسيم شده كه البته قدرت انعطاف براي شرايط خاص را نيز داشته باشد از اهم واجبات سياستگذاري است.
نكته ديگر اينكه تفاوتي نميكند شما در راس قدرتِ كدام كشور هستيد، شما موظف هستيد نظام ارتقا و پيشرفت و رشد فردي افراد را تنظيم كنيد. بدين معني كه افراد بايد بدانند كه در چه جهتي بايد تلاش كنند تا به مقصد برسند. آيا نظام شايسته سالار باثبات و با معيارهاي مشخص توانستهايد عرضه كنيد؟ بالاخره معيار رشد و تحرك افراد چيست؟ آيا تقوا است؟ آيا علم است؟ آيا داشتن خانوادهاي از سرآمدان قدرت است؟آيا زيبايي است؟ آيا زرنگي است؟ آيا هوش است؟ شما نميتوانيد برحسب شرايط و مصلحتانديشي، معيارها را جابهجا كنيد. به طور مثال در كشوري مانند كره جنوبي معيار رشد افراد در پلكان اجتماعي تنها علم است، افرادي كه در دانشگاههاي برتر تحصيل كردهاند و علم بالاتري كسب كردهاند فارغ از ديگر ويژگيهايشان بالاتر قرار ميگيرند. كاري به درست و غلط بودن ايده ندارم، مساله اين است كه تكليف همه روشن است و ميدانند بايد به چه سمتي بدوند. نداشتن نظام شايستهسالار و نااميدي از معيارهاي تحرك اجتماعي بسيار در ايجاد نارضايتي، متغير قدرتمندي است.
ايراد فني سوم، ضعف قانوننويسي و سندنويسي در ايران است. قانونگذار بايد تكليف خودش را بداند كه آيا دارد براي تمام كره زمين قانون و سند تنظيم ميكند يا فقط براي ايران؟ بايد نهتنها مختصات جغرافيايي و فرهنگي كشور را بداند بلكه آنها را از نزديك ديده و شناخته باشد. بايد امكانات و محدوديتها برايش تبيين شده باشد. نميتوان سندي نوشت كه دربردارنده همه خوبيها و براي همه كائنات باشد، چون با واقعيت تطابقي ندارد و به تبع هر چه ميزان كليگرايي آن افزايش يابد امكان اجرايي شدن آن با مشكل مواجه شده و ابهام زا بوده و برداشتهاي گوناگون از آن ميشود. يك قانون بد يا مبهم و غيرقابل اجرا ميتواند يك كشور را سالها در يك باتلاق نگهدارد. اين ضعفها كه من نام آنها را نقصان تخصص و تكنيك حكومتداري ناميدهام شايد تا عدد صد هم قابل شمارش باشند. نكته من اينجاست كه تجميع اين ايراداتِ گاه ناخواسته در بلندمدت ميتواند ريشه هر حكومتي را بخشكاند، توجه كنيد اگر اينها با بحرانهاي مقطعي (تحريم، فسادگسترده، كمبود آب، مشكلات ارزي و...) هم همراه شوند سيل وحشتناكي ممكن است به راه بيندازند، در حالي كه شايد بتوان با تفكر انتقادي اصيل و دلسوزانه در يك بازه زماني كوتاه (شايد ۵ساله) آنها را برطرف كرد. امابد نيست اشاره كوتاهي هم به اين داشته باشم كه ريشه اين ايرادات بيش از همه در كجاست؟
ضمن پذيرش خطر سادهگويي بايد گفت كه يكي از مهمترين دلايل ضعفها و معضلات مذكور در فقدان يك فلسفه سياسي منسجم و محكم نهفته است. بسيار مهم است كه بدانيم، داشتن فلسفه سياسي شعار نيست، بلكه نداشتن آن و نيمه و ناتمام بودن آن مشكل آفرين است. شما بايد ديدگاه شفاف و تصوري روشن از ماهيت انسان، ماهيت جامعه، سرشت دولت، عدالت اجتماعي و دامنه تغييرات اجتماعي ترسيم كنيد. شما بايد فلسفه خاص خودتان را ترسيم كنيد و با مكانيسمها و روشهاي خاص آن را به دكترين، استراتژي، سياست و برنامه تبديل كنيد و به تمام جامعه تزريق كنيد. شما نميتوانيد بگوييد من فلسفه اسلامي دارم اما نئوليبرال عمل كنيد، شما نميتوانيد بگوييد من فلسفه اسلامي دارم اما شيفته علايق كشورهاي كمونيستي باشيد، شما نميتوانيد فلسفه اسلامي داشته باشيد و رسانه اصلي تان (تلويزيون) بويي از آن نبرده باشد، شما نميتوانيد فقط با زبان و احكام، اسلامي باشيد. شما بايد فلسفه اسلامي را در پوست و گوشت و خون و نفسِ قانونگذاران و دولتها و مديران جاري كرده باشيد، تا آنها هم آن را براي مردم جاري و ساري كنند. براي درك واقعيتر اهميت نبود فلسفه سياسي در بين سران كشور، شما را ارجاع ميدهم به مناظرات انتخاباتي سال ۹۶. در آن مناظرات، هر يك از ۶ نامزد، بالقوه يك رييسجمهور محسوب ميشدند، سخنان و افكار كدام يك، از يك زنجيره فكري منظم كه برخاسته از بينش عميق فلسفي بود برخاسته بود؟! شما در لباس اسلامي هستيد، به شيوه و ادب اسلامي تكلم ميكنيد و حتي جايگاه تان را هم به خاطر اسلام كسب كردهايد، اما حتي يك برنامه كه برخاسته از تفكر اسلامي باشد هيچكدامتان ارايه نداديد. ببينيد در ميدان سياسي، فهم عميق تاريخ و مباني فكري نظامهاي ايدئولوژيك و سياسي يك ضرورت است. بنده به عنوان يك دانشآموز ميخواستم از روي برنامههاي ارايه شده نامزدها، به استراتژيها، سياستها، دكترين و در نهايت فلسفه سياسيشان پي ببرم اما متاسفانه نميشد خط فكري مشخصي پيدا كرد.
فلسفه سياسي مربوط به آن مفاهيم پايهاي و نظامهاي باور است كه در قالب دكترين به شما ميگويد وظيفه هر بخش جامعه چيست و شما هر چيزي را بايد چگونه ببينيد، شما چه چيزي را بايد ببينيد و چه چيزي را نبينيد، اولويتهايتان و حدودتان را معلوم ميكند.
فلسفه سياسي بخش نرمافزاري داستان است، يا به نوعي جريان اعصاب و روان ِ يك سيستم است. بايد نه تنها نرم افزار در اختيار همگان باشد، بلكه قابليت ارتقا و بهروزرساني هم در درونش تعبيه شده باشد.
صرفِ ادعاي فلسفه اسلامي كافي نيست، شما بايد بسيار بسيار قويتر و دقيقتر اين فلسفه را ساخته و پرداخته ميكرديد.
اينجا يكي از همان جاهايي است كه صدمات كنار گذاشتن علوم انساني و عدم اعتقاد به توانمندي آنها آشكار ميشود. هيچ انسان متفكري نميتواند اهميت شخصيتهاي مهمي چون دكارت، هگل، كانت، فويرباخ، ماركس، نيچه، هايدگر... و حتي هانتينگتون، فوكوياما و فريدمن را در پيش بردن و هدايت تمدن غربي انكار كند، آنها غولهاي انديشهاي بودند كه تمدن غربي روي آنها ساخته شد.
اجازه دهيم علوم انساني و حوزه علميه با يكديگر تعامل كنند، تبادل آرا كنند و حتي تضارب آرا داشته باشند، نظريههاي رقيب را اجازه رشد بدهيم، بالاخره جريان اصلي خودبهخود نمايان خواهد شد. وقتي توانستيم فلسفه سياسي اسلامي استخراج كنيم، آنگاه از دل آن ميتوان دكترين بيرون كشيد و بر مبناي آن سياست و برنامه تدوين كرد. آن وقت قانونگذار بهتر ميتواند قانون بنويسد، نامزد رياستجمهوري بيشتر ميفهمد كه نبايد مدام سياستهاي بيرحمانه نئوليبرالها را در يك كشور كه بويي از ليبراليسم نبرده تكرار كند، سياستگذار بهتر جامعه هدفش را درك ميكند و بهتر ميداند دامنه عدالت را بايد تا كجا بگستراند، دانشگاه بهتر ميتواند متفكر توليد كند، خانواده، مدرسه... همه و همه بسيار همسوتر از الان و اكنون خواهند بود و باور كنيد آن وقت هيچكس نميتواند تنها با ظاهر اسلامي داشتن پلههاي ترقي را طي كند.
دانشجوي دكتري جامعهشناسي رفاه