ما و آموزگاران علم و ادب
سيد علي ميرفتاح
امامان شيعه مظلومند و حتي پيروان ايشان نيز، چنانكه شايد و بايد، معرفتي به آن بزرگواران ندارند. آنها در زمان حيات ظاهريشان بسي ظلم ديدند و سختي كشيدند. هم از جانب ارباب قدرت در مضيقه بودند، هم عوام مردم قدرشان را نميدانستند و شأنشان را رعايت نميكردند. پس از رحلت نيز، جمال نورانيشان در حجاب است و كسي مرتبه و مقام آن بزرگواران را نميداند. از ديد عامه آنها كاري ندارند جز اينكه در شفاي بيماران و اداي قرض مقروضان و رفع گرفتاري دردمندان مداخله و شيعيان را نزد بارگاه احديت شفاعت كنند. در اينكه امامان منبع فيضند ترديدي نيست. پيامبر اكرم رحمهللعالمين بودند، اسباط و اولاد ايشان نيز مهربان و كريمند و خلايق را دست ميگيرند. اميد كه گوشهچشمي هم به ما كنند و به ديده عنايتمان بنگرند. اما نكته در اينجاست كه شان و منزلت ايشان بسي بيش از تلقي عوامانه است و اگر ما تلقيمان را ارتقا ندهيم در حق آن بزرگواران ظلم كردهايم و فردا بايد سرافكنده و شرمسار باشيم. خداوند به مسلمانان گفته است «ولكم في رسولالله اسوه حسنه». اغلب مترجمان امروزي اسوه را الگو ترجمه كردهاند. الگو لفظ روسي است. معني دقيقش روبُر است؛ همان كاغذ يا پارچهاي كه خياطها از روي آن پارچههاي زيردست خود را ميبرند و لباس جديد ميدوزند. الگو را به مدل هم معني كردهاند. با توجه به فاصله زيادي كه ما بندگان خاطي با پيامبر و ائمه معصومين داريم طبيعي است كه از الگو قرار دادن آن بزرگواران خوف كنيم و پا پس بكشيم. كس را چه زور و زهره كه وصف علي كند، چه برسد به اينكه او را سرمشق قرار دهد و از او الگو بگيرد. اما اگر در تعبير اسوه بيشتر دقت كنيم، معني اسوه حسنه را نيز بهتر ميفهميم. قرار نيست ما از آن بزرگواران الگو بگيريم بلكه لازم است به ايشان تاسي كنيم و به راهنمايي و اشارات ايشان پيش برويم. در واقع ايشان آموزگاران دين و اخلاقند و بر ما واجب است كه به اوامر و نواهيشان گوش بدهيم. اتفاقي كه افتاده اين است كه ما دانسته يا ندانسته علي و اولادان علي را از مقام معلمي دور كردهايم و به آنها شان الوهي دادهايم. براي همين روز به روز خود را از ايشان دور كردهايم و نسبتمان را نيز تغيير دادهايم. اتفاقي كه افتاده اين است كه ما براي راه و رسم زندگي، براي انتخاب مسيرهاي درست، براي فهم بايدها و نبايدهاي زندگي به اسوههاي حسنه رجوع نميكنيم و پاي درس ايشان نمينشينيم، بلكه به مواقع گرفتاري و هنگام تنگدستي و مريضي و بيچارگي، روي نياز به آستان ايشان ميساييم. شبيه اين كار را ما با قرآن هم كردهايم. قرآن را كه كتاب زندگي است، غالبا در عزا ميخوانيم و از امامان كه راهنماي زندگياند، توقع تصرف در معاش داريم. امام هشتم، مشهور است كه همواره با غيرمسلمانان بحث ديني ميكردند و با سعه صدر و روي خوش پاسخ شبهات آنها را ميدادند. معذلك ما امروز تنها چيزي كه از ايشان نميآموزيم همين كرسي آزادانديشي است. امام صادق با خوشرويي تمام ابن ابيالعوجي را، كه معروف بود به كافركيشي و ماترياليسم، حتي در خانه خدا ملاقات ميكرد و با او به بحث مينشست و انقلتهاي مكرر او را جواب ميگفت؛ اما ما نهتنها از آن بزرگوار درس علم نياموختهايم، حتي ادب مناظره و گفتوگو را هم رعايت نميكنيم. پيامبر به گواه قرآن مجيد از خداوند زياد شدن علم و حيرت را تمنا ميكند اما ما كه پيرو او هستيم، آنقدر غرق در مادياتيم كه از خدا نيز جز ماديات نميخواهيم. امام هشتم از آنجايي كه پيكر مباركشان در خاك توس دفن شده، ايرانيان ارادت ويژهاي به ايشان دارند و مشهدشان شلوغتر از مشاهد ديگر است. هر وقت به مشهد برويد با انبوهي زاير روبهرو ميشويد كه در آن مكان دست نياز به سوي حقتعالي برداشتهاند و امام را واسطه كردهاند تا خداوند عنايتي در حقشان كند. ائمه كريمند و زايران را دست خالي رد نميكنند اما ادب زيارت هم مهم است. ما از اين امام بزرگوار چيزهاي زيادي ميتوانيم بياموزيم. از دانش ايشان، از مهرباني و ادب و وقار ايشان و از رفتار سياسي ايشان. اما آب در كوزه و ما تشنه لبان ميگرديم. اگر بپرسيم چند كتاب درباره ملاحظات سياسي امام نوشته شده و چند نفر در اين باب پژوهش كردهاند چيزي جز شرمساري نصيبمان نميشود. من نميگويم قرضداران در بارگاه ايشان اظهار نياز نكنند. نميگويم مرضاي خود را به پنجره فولاد نبندند. بگويم هم حرفم اهميتي ندارد. اما ميگويم آيا در مشهد، كرسي آزادانديشي هم برقرار است؟ سنت امام تعامل و گفتوگو بود.
اما آيا در مزار امام كسي هست تا درس گفتوگو بدهد و رمز و راز خوشرويي ايشان را با متكلمان يهود و نصارا بازبگويد؟ آيا جايي هست در مشهد كه جوانان با خيال راحت سوال كنند و در اصل و فرع آموزههاي ديني انقلت بياورند؟ امام با مامون كه بعدا قاتلشان شد مشفقانه گفتوگو ميكردند و حتي گفته شده كه از هر نوع گفتوگويي استقبال ميكردند. اما امروز پيروان ايشان... بگذريم.