• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4161 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۲۴ مرداد

آن سوي مه

حسن لطفي

وقتي سال 1364 فيلم آن سوي مه ساخته شد، بعضي‌ها خيال مي‌كردند با اين فيلم پاي مفاهيم عميق‌تر، عرفاني‌تر، ديني‌تر و معناگراتر به سينماي ايران باز خواهد شد و اين فيلم تبديل به پيش‌قراول سينمايي مي‌شود كه در روياها و برنامه‌هاي برنامه‌ريزان سينماي پس از انقلاب حضور پررنگي داشت. از قضاي روزگار نويسنده فيلمنامه اين فيلم سيدمحمد بهشتي بود كه آن سال‌ها سكان بنياد سينمايي فارابي را به دست داشت و خودش از برنامه‌ريزان اصلي سينماي پس از انقلاب به حساب مي‌آمد. برخلاف او كارگردان آن سوي مه سينما را حسي و تجربي نياموخته بود. در دانشگاه ميشيگان امريكا مشق سينما كرده و مسلط به فيلمسازي بود. از
بيست و شش سالگي (سال 1341) فيلم‌هاي مستند ساخته بود و وقتي به تصوير كردن دنياي ذهني سيدمحمد بهشتي رسيده بود نزديك به نيم قرن زندگي را پشت سر گذاشته بود. نامش منوچهر عسگري‌نسب بود. شايد وقتي كه فيلم بر پرده افتاد خيلي‌ها منتظر بودند تا بعدها فيلم‌هاي بيشتري از اين تحصيلكرده سينما ببينند. اما چنين نشد و او در ادامه فيلم‌هاي پاييز بلند، هي جو و سريال خانه در انتظار
را ساخت.

فيلم‌ها و سريال‌هايي كه اگر چه بازخوردهاي مثبتي هم داشتند اما باعث نشدند تا اين فيلمساز كهنه‌كار از اوايل دهه هفتاد فيلم ديگري بسازد. دليلش هر چه بود حداقل براي من مشخص نيست. برايم فقط اين مشخص است كه منوچهر عسگري‌نسب به غير از فيلمسازي استاد خوبي هم بود. اين را حدود بيست و هشت سال قبل فهميدم. زماني‌كه در مركز اسلامي فيلمسازي در كلاس‌هايش مباني سينما مي‌آموختم.

البته اگر بخواهم درست‌تر بگويم اين را وقتي فهميدم كه به دنبال استاد راهنمايي براي فيلم پايان دوره‌مان مي‌گشتم. گزينه‌هاي زياد و اساتيد سرشناسي توي ليست ما بود. اما بررسي كه مي‌كرديم هر كدام‌شان ضعفي داشتند؛ ضعفي كه از چشم من و همكلاسي‌هاي هم‌پروژه‌اي‌‌ام مي‌انداخت‌شان. يك‌روز يكي از همكلاسي‌هايم از دفاعيه دانشجوي سينمايي برگشت كه فيلمي به عنوان پايان‌دوره‌اش ساخته بود. با آنچه تعريف كرد تكليف ما را مشخص ساخت. آن‌طور كه مي‌گفت توي آن جلسه بين استاد راهنماي دانشجو و يكي از اساتيد ناظر بحثي در گرفته بود.

استاد راهنما معتقد بوده دانشجو بايد مطيع بي‌چون و چراي استاد باشد و استاد راهنما هرچه مي‌گويد بايد اطاعت كند. اگر هم گوش نكرد بايد گوشش را پيچاند. استاد ناظر نظر ديگري داشته و به گمان او دانشجو بايد خودش به درك و باور برسد و استاد راهنما صرفا راهنما و مشاور و حامي او است. اگر هم حرف استاد راهنما را گوش نكرد مهم نيست. يا نتيجه كارش فيلم خوبي مي‌شود كه مشخص مي‌كند استاد اشتباه كرده يا كار ضعيف مي‌شود كه دانشجو تجربه پيدا مي‌كند. تعريف آن ماجرا خيالم را راحت كرد. استاد راهنماي‌مان را پيدا كرديم. كسي كه سينما را در ميشيگان امريكا آموخته بود.

در كلاس مباني فيلمسازي‌‌اش به ما ياد داده بود تكنيك سينما نظم و دقت مي‌خواهد و تلاش براي ايرانيزه كردن اصطلاحات سينمايي (ديزالو، كرين، زوم، كلوزآپ و...) كار بيهوده‌اي است كه ربطي به ماهيت سينما ندارد و مثل آن مي‌ماند كه جو را جواد بناميم. با انتخاب منوچهر عسگري‌نسب به عنوان استاد راهنما يكي از بهترين انتخاب‌هاي زندگي‌مان را انجام داديم و با آنكه كمتر به پر و پاي‌مان پيچيد بيشتر از او آموختيم.

نمونه اين آموخته‌ها را هر بار كه كلاس يا سخنراني‌‌اي درباره سينما داشته‌ام براي جوان‌تر‌ها تكرار كرده‌ام. در فيلم صحنه‌اي داشتيم كه بايد باران شروع به باريدن مي‌كرد. با افراد مختلف مشورت كرديم. هر كس روشي را پيشنهاد مي‌داد. براي تاييد نهايي به سراغ منوچهر عسگري‌نسب رفتيم. بحث به آنجا كشيد كه مجبور شدم بپرسم اين‌طوري مي‌شود يا نمي‌شود.

آقاي عسگري‌نسب (ببخشيد زنده ياد عسگري‌نسب) گفت: در سينما مي‌شود يا نمي‌شود نداريم. مي‌توانم يا نمي‌توانم داريم. خدا بيامرزدش در سينما و زندگي همين‌طور است. تنها جايي كه مي‌توانم يا نمي‌توانم نداريم جايي است كه مرگ مي‌رسد.

مرگي كه انگار مي‌آيد تا مه بين دنياي زندگان و مردگان را پس بزند. اتفاقي كه براي منوچهر عسگري‌نسب در بيست و يكم مرداد ماه 1397 افتاد. خدانگهدار آقاي عسگري‌نسب. از آن سوي مه چه خبر؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون