• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4181 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۰ شهريور

هر چهار ساعت يك خواننده پاپ وارد بازار موسيقي مي‌شود

چو بيشه تهي ماند از نره شير...

محمدجواد صحافي

موسيقي پاپِ اين روزهاي ما به فكاهي تبديل شده است كه مطايبه‌گر از فرط بي‌مز‌گي سخنانش قادر نيست خنده را بر لب مخاطب طنزشناس بنشاند. مصداقِ او مصداقِ هنرمندپنداري است كه خود مي‌گويد و خود مي‌خندد، خوانندگان فعال در اين حوزه جداي از آنكه از كمترين استعداد در آواز برخوردارند، حتي از اندك سواد موسيقايي نيز بي‌بهره‌اند. همين اتفاق باعث مي‌شود تا ملاك محبوبيت در موسيقي پاپيولار امروز ما، نه صداي خوش، نه استعداد خدادادي و نه دانش خوانندگي كه صور ظاهري خواننده باشد. گرچه از گذشته تاكنون خوش بودن ظاهر خوانندگان پاپ از مهم‌ترين شاخصه‌هاي آنها بود و از تاثير‌گذارترين موارد تعيين‌كننده در علايق مخاطبان قلمداد مي‌شد اما با نگاهي كوتاه و گذرا به توليد‌كنندگان دهه 50 موسيقي عامه پسند در ايران- اعم از تهيه‌كننده، خواننده، آهنگساز و ترانه‌سرا- كه بسياري از آنان در قيد حيات نيستند و بازماندگان نيز در خارج از كشور حضور دارند، از مقايسه آنان با فعالان كنوني حوزه موسيقي پاپ، مي‌توان به تفاوت فاحش اين دو نسل پي برد. اين تفاوت در مقايسه با نسل دوم خوانندگان موسيقي پاپ كه خود از وارثان سال‌هاي گذشته‌اند و مي‌توان از آنها به عنوان نسل طلايي خوانندگان قبل از انقلاب نيز نام برد، بسيار آشكار است. نبود خلاقيت در آهنگسازي، نداشتن كمترين استعدادي در خوانندگي و خلأ محتوا و مفهوم در ترانه‌هاي سروده شده جملگي نشانه‌هاي روشني بر اضمحلال موسيقي پاپيولار ايرانند.

رويش قارچ‌گونه خواننده در هر لحظه به اندازه‌اي است كه بررسي تك‌ترانه‌ها و آلبوم‌هاي آپلود شده موسيقي در عرض 20 روز گذشته حكايت از آن دارد كه تنها در يك سايت دانلود موسيقي 180 قطعه ترانه مختلف از خوانندگان مختلف توليد و عرضه شده است. سهم خوانندگان كهنه‌كار ساكن در خارج از كشور از اين تعداد ترانه‌ها، حدود 4 قطعه است. از ميان خوانندگان موج دوم موسيقي پاپ ايران همچون عصار، افشار، اصفهاني و رهنما نيز تنها يك قطعه يافت مي‌شود و باقي اين مقدار متعلق به خوانندگاني است كه در آغاز راه ورود خود به اين حوزه هستند.

بايد اين مهم را در نظر داشت كه آمار مورد اشاره تنها متعلق به ترانه‌هاي منتشر شده در يك وب‌سايت است و با كنار هم قرار دادن آمار ساير سايت‌ها و حذف موارد مشابه، به تعدادي بسيار شگفت‌انگيز و بالاتر از اين عدد نيز خواهيم رسيد. تدقيق در آمار اشاره شده نشان مي‌دهد كه روزانه حداقل 6 قطعه جديد موسيقي وارد ماركت موسيقي شده و به عبارتي ديگر هر 4 ساعت يك خواننده و يا ترانه جديد در بازار موسيقي ايران متولد مي‌شود. بديهي است كه اين آمار با نزديك شدن به مناسبت‌هاي مختلف به طرز شگفت‌آوري افزايش يافته و به سهل‌ترين شكل ممكن در اختيار مردم قرار مي‌گيرد. به عنوان نمونه طي هفده روز پاياني سال 96 (دهم تا بيست و هفتم اسفند)، 245 ترانه جديد موسيقي پاپ تنها در يك وب‌سايت آپلود شده كه معادل روزانه 14 ترانه است؛ به عبارت ديگر هر 2 ساعت يك ترانه جديد به جمع ميليون‌ها ترانه توليد شده موسيقي پاپ اضافه مي‌شود كه خود نشان‌دهنده آشفتگي بي‌حد ومرز در دنياي ترانه و موسيقي پاپ ايران است. ترانه‌هاي بي‌سروته، موسيقي سطحي بسيار بي‌كيفيت، ملودي‌هايي كه اكثريت قريب به اتفاق‌شان به كمك نرم‌افزارهاي كامپيوتري توليد مي‌شود و با استفاده از سمپل‌هاي آماده، صدايي غيرواقعي و مصنوعي را ايجاد مي‌كنند؛ در كنار صداي غيرقابل تحمل و سراسر ايرادي كه به لطف برنامه‌هاي كامپيوتري پالايش صدا، منجر به رويش قارچ‌گونه ترانه‌هاي پاپ شده و تحويل مخاطبي داده مي‌شود كه نگاهي صرفا تفنني به موسيقي داشته و از ميزان آگاهي‌شان نيز روز‌به‌روز كاسته مي‌شود.

اينها جملگي نشانه‌هاي ابتذال هنري است كه سابقا از شخصيت و احترام خاصي برخوردار بود. عوامل بسياري در بروز وضعيت اسفبار كنوني نقش دارند؛ تهي ماندن بيشه از نره شير و خروج موج عظيمي از هنرمندان ارزشمند پاپ از كشور، باعث شد تا عده‌اي از اين موقعيت سواستفاده كرده و بدون داشتن هرگونه پيشينه هنري، دليران بيشه موسيقي پاپ ايران شوند. در اين بين تهيه‌كنندگان نيز با نگاهي مادي، به موضوع هنر ورود كرده و با جست‌وجوي خوانندگاني كه بتوانند سود مالي بيشتري را در جيب‌شان سرازير كنند، بدون توجه به سابقه هنري، استعداد و تحصيلات افراد و با حمايت خود از خوانندگان نه‌چندان مطرح، آنها را وارد ماركتينگ موسيقي كرده و با سرمايه‌گذاري و مطرح كردن نام‌شان در ميان مردم، منافع مالي بسياري را نصيب خود مي‌كنند.

در كنار آن، صدا و سيما كه مي‌توان از آن به عنوان فراگيرترين و پرقدرت‌ترين رسانه كشور نام برد، نقش بسيار پررنگي در شهرت و محبوبيت خوانندگاني دارد كه شايستگي رسيدن به چنين درجاتي را ندارند. گرچه از رسانه‌اي كه به جاي بهره‌گيري از خوانندگان درجه يك موسيقي و ترويج هنر فاخر و ماندگار از امثال بهنام باني براي اجراي مهم‌ترين برنامه‌هاي خود بهره مي‌برد و در معدود برنامه‌هاي موسيقي‌اش به جاي شناساندن موسيقي درست از خوانندگان ناشي استفاده مي‌كند، نبايد انتظاري جز اين داشت.

بي‌توجهي دولتمردان و متوليان حوزه موسيقي، نبود نظارت كافي بر عملكرد خوانندگان پاپ و نبود عزمي جدي براي ساماندهي اين گروه افراد باعث شده است تا به جاي بهبود كيفيت موسيقي پاپ، شاهد پسرفت عميقي در تمام ابعاد اين نوع موسيقي نسبت به دهه 50 باشيم. در كنار موارد اشاره شده مخاطبان نيز به دليل عدم توانايي در درك درست از موسيقي به شارلاتانيزم و مافياي موسيقي كمك مي‌كنند. آگاه‌سازي اين گروه از مخاطبان موسيقي در كنار آنكه مي‌تواند باعث شكوفايي هنر شود، سبب خواهد شد تا به عنوان مخاطبان موسيقي‌شناس، آثار مورد علاقه خود را به صورت گزينشي و با دقت تمام انتخاب كنند.

متاسفانه به دليل سياست‌هاي غلط و فقدان يك مكانيزم فرهنگي مشخص در كشورمان، متوليان امر نتوانسته‌اند، فرهنگ مخاطب‌سازي را اجرا كرده و به تربيت مخاطبي با قدرت درك هنري بالا اقدام كنند؛ از اين رو و در نبود سياست درست در اجراي اين مهم، جايگاه ارزشمند «مخاطب‌سازي» به «مخاطب‌سوزي» تغيير پيدا مي‌كند.

الگوهاي مشابه بهنام باني، حامد همايون، حميد هيراد و نمونه‌هاي بسيار قبل و بعد آنها كه به لطف شمايل و حركات ژانگولر روي صحنه و با تلفظ عجيب واژه‌ها نامي براي خود دست و پا كرده‌اند، نتيجه «مخاطب‌سوزي» و نبود نگاهي درست در حوزه «فرهنگ‌سازي» هستند.

با اين تفاسير بايد قبول كرد كه آنچه امروزه، از آن به عنوان «موسيقي پاپ» ياد مي‌كنيم، با بيماري مرگ‌آوري دست و پنجه نرم مي‌كند كه مسببين اصلي آن نااهلاني بوده‌اند كه بدون داشتن هرگونه پيشينه هنري در اين حوزه وارد شده و موسيقي پاپ متشخص و قابل احترام سال‌هاي گذشته را به كام مرگ كشانده‌اند. اين هنر كه سال‌ها قبل در اختيار بزرگاني چون واروژان و چشم‌آذر بود و ترانه‌سراياني چون سرفراز و ترقي با صداي بزرگان موسيقي پاپ، خاطرات نابي را براي مخاطبان خود خلق كرده بودند آنچنان آلوده شده است كه گريبان موسيقي كلاسيك ايراني را نيز گرفته و دامان آن را نيز به خود آلوده كرده است.

در انتها، چند سوالي كه لازم است متوليان امر پاسخگو باشند آن است كه چه سازوكاري براي صدور مجوز و آغاز فعاليت (شامل اجراي كنسرت و انتشار ترانه) براي اين گروه از افراد در نظر گرفته شده است؟ آيا بهتر نيست به جاي سنگ‌اندازي در صدور مجوز هنرمندان واقعي و يا تلاش براي ممنوع‌الكاري آنها، از اشاعه شارلاتيزم هنري در جامعه جلوگيري شود؟ با وجود نبود خلاقيت در آهنگسازان، از بين رفتن شخصيت ترانه‌ها و ضعف شديد خوانندگان، آيا مي‌توان به شيوه كنوني اين هنر مردم‌پسند را همچون گذشته در اوج نگاه داشت يا براي جبران ضعف‌هاي شديد بايد متوسل به ابزاري چون رسانه شد تا سطح ذائقه هنري مردم را به اندازه ميزان استعداد و توانايي فعالان اين حوزه تقليل دهند؟

شايد كمتر نقطه‌اي از اين كره خاكي را مي‌توان يافت كه تا اين ميزان خواننده بي‌سواد و بي‌دانش را در حوزه موسيقي پاپ دارد. به راستي چه نيازي به داشتن اين مقدار فعال موسيقي پاپ در جامعه احساس مي‌شود؟ و سوال پاياني را از فعالان اين حوزه بايد پرسيد كه تا چه ميزان توانسته‌ايد به رسالت اصلي هنر در جامعه، جامه عمل بپوشانيد؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون