• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4188 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۳۱ شهريور

قاضي، آستورياس و ديگران

يك كتاب با ترجمه محمد قاضي و طرح‌هايي از مرتضي مميز و پرويز كلانتري، خود به خود توجه خواننده را به سوي خود جلب مي‌كند، خاصه آنكه در اين ميان نام نويسندگان بزرگي چون«آستورياس، موراويا، دلدا، ميريمه، هايتوف و...در ميان باشد. مجموعه داستان«بي‌ريشه»، كتابي پرو پيمان است كه از هر زاويه مي‌شود به آن اعتماد كرد چون كساني كه پيش از اين، ترجمه‌هاي قاضي را مطالعه كرده‌اند، به قول معروف پشيمان نشده‌اند.

غلامرضا امامي در مقدمه اين كتاب، به مواردي اشاره كرده است كه پيش از اين درباره قاضي نشنيده‌ايم. امامي در بخشي از اين مقدمه نوشته است: «قاضي پيش ازآمدن به كانون مترجمي شهره بود. زمان زيادي براي برگردان«جزيره پنگوئن‌ها»ي آناتول فرانتس گذاشته بود، نويسنده‌اي كه مرتضي كيوان اورا پادشاه نثر فرانسه خوانده بود. قاضي مي‌گفت پس از سه سال زحمت ناشري يافتم و اين كتاب را به چاپ سپردم اما به دليل شيوايي و رواني ترجمه‌اش، كتاب گل كرد و نجف دريابندري در ستايشش نوشت: «مترجمي كه آناتول فرانتس را نجات داد».

پير ما بر كلام چيره بود و آنچنان ترجمه مي‌كرد كه زنده‌ياد رضا سيد حسيني، مترجم بنام گفت: «برگردان قاضي از شازده كوچولو در اوج امانت‌داري و مفهوم‌رساني بسيار ساده و روان است» و زباني كه در برگردان دن‌كيشوت به كار گرفته بود چنان شيوا و رساست كه محمد علي جمال‌زاده نوشت: «اگر سروانتس فارسي هم مي‌دانست، نمي‌توانست اين كتاب را به خوبي قاضي بنويسد»...

قاضي در اين كتاب به سراغ مطرح‌ترين نويسندگان جهان رفته است و با سخت‌گيري منحصر به فردش، بهترين داستان‌هاي‌شان را انتخاب كرده. داستان‌هايي كه بعضا براي اولين‌بار در ايران ترجمه شده‌اند. اولين داستان اين مجموعه متعلق به «ميگل آنخل آستورياس»، نويسنده اهل كشور گواتمالا و برنده جايزه ادبي نوبل است. آستورياس در داستان«افسانه آتش‌فشان»، مانند ديگر آثارش، نگاهي تاريخي و روانشناختي به وضعيت كشورخود دارد. كشوري كه مانند ديگر كشورهاي منطقه امريكاي لاتين، در وضعيتي از ندانم‌كاري‌هاي سياسي و اجتماعي غوطه ور‌است. آستورياس با علاقه ذاتي‌اش به گذشته و اسطوره‌هاي گواتمالا، پيش از اقدام ديگر، دست به انتشار كتابي به نام«افسانه‌هاي گواتمالا» زد. كتابي كه سعي داشت در خلال افسانه‌هاي كودكي، روحيه مردم زادگاه نويسنده را به جهانيان معرفي كند. ديگر كتاب اين نويسنده كه به فارسي هم ترجمه شده «آقاي رييس‌جمهور» نام دارد. رماني كه تصوير دهشتناك سياسي دوران حكومت «استرادا كابررا» را به تصوير مي‌كشيد گرچه در داخل كشور با ممنوعيت روبه‌رو شد اما با انتشارش در كشورهاي مكزيك و فرانسه و آرژانتين توانست نام نويسنده‌اش را بر سر زبان‌ها بيندازد.

داستان كوتاه«افسانه آتش‌فشان» را مي‌توان ادامه ذهنيت نگراني‌هاي نويسنده پيرامون وضعيت كشوري دانست كه با تمام وجود به آن عشق مي‌ورزيد.

نويسنده ديگر‌ي كه در اين كتاب بيشتر به خواننده فارسي زبان معرفي شده، «آندره موروا» است. نويسنده‌ اهل كشور فرانسه كه بيشتر به نويسنده ضدجنگ معروف است. موروا در داستان«يك قطعه بي‌عنوان» يك‌بار ديگربه مساله هويت باختگي انسان در جهان مدرن توجه نشان داده است. داستاني كه يادآور همان ذهنيت هميشگي نويسنده در كتابي چون «خاطرات موروا» است. آندره موروا با نام اصلي«اميل هرزوگ» در خلال جنگ جهاني اول از طرف ارتش فرانسه به سمت رابط و مترجم بين نيروهاي فرانسه و انگليس انتخاب شد. در اين كار با انگليسي‌ها از نزديك آشنايي يافت و اين آشنايي سبب شد طي 30سال آثار ادبي، تاريخي و تحقيقي گوناگون درباره شاعران و نويسندگان انگلستان بنويسد. آثاري كه از ميان آنها مي‌توان به«خاموشي‌هاي سرهنگ برامبل، گفت‌وگوهاي دكتر اگريدي» اشاره كرد.

در بخشي از داستان« يك قطعه بي‌عنوان» مي‌خوانيم: «مگر نه اين است كه ما براي يكديگر مانند نت‌هاي مختلف موسيقي شناخته شده‌ايم؟ اگر همه نت‌ها يكسان ساخته شده بودند نه آهنگي وجود مي‌داشت و نه نغمه‌اي. اگر زن و شوهر يا همه افراد اجتماع به هم شبيه بودند، زندگي چنان كسل‌كننده مي‌شد كه قابل تحمل نبود...»

خوانندگان ايراني به مدد سعي و تلاش مترجمي چون بهمن فرزانه، با نام نويسنده ايتاليايي يعني«گراتزيا دلدا» آشنا هستند. نويسنده‌اي كه قاضي سومين داستان از مجموعه را به او اختصاص داده است. دلدا زندگي بسيار سختي داشت و معمولا در آثارش نمايي از اين سختي‌ها را شاهد هستيم. بخشي از جهان ذهني نويسنده كه مي‌توان رگه‌هايش را در داستان «الياس» هم مشاهده كرد.اين داستان هم مانند ديگر آثار دلدا، به نوعي وادادگي انساني در برابر رشد تكنولوژي اشاره دارد. داستان خانواده‌اي كه ظاهرا در صلح و آرامش به سر مي‌برد اما در پس پرده خطراتي كمين كرده‌اند: «آن روز صبح هوا بسيار مفرح و منظره درختان دل‌انگيز بود. الياس در خود احساس شادي بچگانه‌اي مي‌كرد، مي‌خواست بدود و فرياد بزند ولي دست‌هاي لاغر پيرزن كمر او را چسبيده و از قافله بازش داشته بود...»

چهره ديگري كه در اين كتاب، به خواننده فارسي‌زبان معرفي شده، يكي از نويسندگان اروپاي شرقي و از كشور بلغارستان است. هايتوف كه بيشتر به خاطر نمايشنامه‌هايش معروف است، در داستان كوتاه«بي‌ريشه»، نوعي از نگرش ضد سياست را به نمايش گذاشته است. اهميت ساختاري و نوع نگاه هايتوف به حدي است كه مترجم تصميم گرفته نام كتاب را بر اساس داستان او نامگذاري كند. هايتوف كه علاوه بر نوشتن داستان، دستي هم در فيلمنامه‌نويسي و كارگرداني دارد، موفق به دريافت چندين جايزه معتبر ادبي در سطح جهان نيز شده است. در بخشي از داستان بي‌ريشه مي‌خوانيم: «همه‌اش مي‌گويند بخور!...ولي من ديگر نمي‌خواهم هي كنسرو بخورم. نمي‌خواهم گوشت سرخ‌كرده كنسرو بخورم، دلمه كنسرو بخورم، سوسيس كنسرو بخورم. اينها هي دايم در قوطي كنسرو است كه باز مي‌كنند و عروسم هي مرتبا سس مايونز به غذاهاي كنسرو مي‌زند...»

مجموعه داستان بي‌ريشه توسط انتشارات پنجره منتشر شده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون