چگونه بايد خبر خوب را
پيروز كنيم؟
علي گرانمايهپور
موضوع اعتراض كارگران كارخانه نيشكر هفتتپه با آنكه موضوعي بود مهم و اثرگذار، با وجود اين روزنامههاي اندكي مانند «اعتماد» كه بدان پرداخته و گزارشهاي مفصلي در طول 9 ماه از آن تهيه كرده بودند، چندان با واكنش مردم و خوانندگان مواجه نشد. به نظر ميرسد عملكرد آنها نتوانست اثرگذاري كافي را داشته باشد. اما دليل اين واكنش عجيب خوانندگان چيست؟ بخشي از اين رخداد به بدبيني شهروندان در پوشش اخبار و تصاوير برميگردد. در شرايط كنوني هر يك از رسانهها بر اساس سياست، نوع مديريت، گرايشهاي سياسي، نگرشهاي فكري و.... خود از منظري به اخبار و رخدادها ميپردازند. به همين دليل هم هست كه گاهي رخدادي از سوي رسانهاي رنگ مثبت به خود ميگيرد ولي همان واقعه، از منظر رسانهاي ديگر جلوه منفي پيدا ميكند! اما اينكه چرا اينچنين است و چرا رسانهها و جامعه بيشتر به دنبال تيترهاي منفي هستند تا تيترهاي مثبت، به چند دليل اصلي است. اول اينكه: در جامعه كنوني كه رسانهها در ركود كامل به سر ميبرند، برخي روزنامهها و رسانهها به دنبال تيراژ و جذب مخاطب هستند. براي همين ترجيح ميدهند از روش ساز مخالف زدن براي جلب توجه مشتري استفاده كنند. درست مثل روشي كه برخي روزنامههاي اصولگرا در پيش گرفتهاند. دومين عامل به شرايط اجتماعي و اقتصادي جامعه برميگردد. در برخي مواقع رخدادهايي مانند گراني، زلزله يا همين اعتصابها در فضاهاي اندوهبار و حزنانگيز حاكم در جامعه رخ ميدهند. يعني در شرايطي كه جامعه آماده است تا با شعله كبريتي، شعلهور شود. مسلم است كه در چنين شرايطي مردم علاقهمند هستند كه بيشتر از گلايهها و دردها و مشكلات ساير هموطنانشان بشنوند تا اينكه گزارشي را بخوانند كه در ظاهر به فكر دفاع از مردم است ولي در عمل ....
سومين عامل هم رفتار و كردار سياسيون و رهبران سياسي ماست. وقتي كه مردم وعدهها و اخباري را از زبان مسوولان ميشنوند كه خلافش را در جامعه ميبينند، هم به آنها بياعتماد ميشوند و هم به رسانهها. مصداق اين ادعا، همين موضوع گراني است. در كشور ما مردم عادت كردهاند كه هر وقت دولتمردان از مبارزه با گراني و مهار تورم سخن گفتهاند، بلافاصله شاهد گراني بيشتر باشند. در چنين شرايطي چندان عجيب نيست كه مردم به وعدههاي مسوولان در مورد فلان اعتصاب و فلان رخداد، بيتوجه باشند. در حقيقت شهروندان در اين وضعيت، هر گونه كه رسانهها به حادثهاي بپردازند باز هم آن را باور ندارند.
موضوع بعدي و چهارمين دليل، به اعتماد يا سرمايه اجتماعي به مسوولان و رسانهها برميگردد. در اين وضعيت مردم حتي گاهي اخبار منفي را نيز باور ندارند و توجهي به آنها نميكنند و معتقدند كه واقعيت چيز ديگري است. در واقع مسوولان هر كاري هم كه بكنند باز مردم به دليل همان بياعتمادي ميگويند كه اينها درست نميگويند. از ديد جامعهشناسي هم اگر بخواهيم به مساله نگاه كنيم، بايد بگوييم، اخبار خوب هميشه با اخبار بد و منفي در جنگ هستند. در اين كارزار هرگاه كه شرايط اجتماعي و رواني و اقتصادي جامعه مناسب باشد، اخبار خوب برنده هستند و برعكس، هرگاه كه وضعيت جامعه نابسامان باشد، اخبار منفي پيروز ميشود. در اين شرايط به هر شكلي كه به يك رخداد پرداخته شود، منفي ديده ميشود و مردم برعكس آن عمل ميكنند. مثلا هر وقت كه مسوولان ميگويند كه 41 قلم كالاي اساسي با ارز ۴هزار و ۲۰۰ تومان تامين ميشود، روز بعد مردم به فروشگاهها هجوم ميبرند. در كنار اين موارد بايد به سندروم سانسور و خودسانسوري در رسانهها هم نگاهي ويژه داشت. در دنياي رسانه؛ سانسور به معناي رعايت يكسري از موارد كه به دستور نهادهاي رسمي بايد رعايت شود و خودسانسوري به معناي حذف كردن به دليل برداشتهاي غلط نويسنده يا رسانه و ترس آنهاست. از سويي ما با پديدهاي به نام نظريه برجستهسازي مواجه هستيم. در اين نظريه آمده است كه رسانهها هستند كه اولويتهاي فكري جامعه را تعيين ميكنند. اما از آنجايي كه مردم به رسانهها اعتماد ندارند يا اولويتهاي فكريشان چيز ديگري است و همچنين از آنجاييكه قبل از هر رسانهاي مردم اخبار و تحليلهاي مختلف را از طريق فضاي مجازي ميگيرند نه از مطبوعات، در نتيجه اخبار و گزارشهاي مربوط به مواردي چون: اعتراض كاميوندارها يا اعتراض كاركنان نيشكر هفتتپه چندان نمود و واكنشي ندارد.