• 1404 سه‌شنبه 31 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3204 -
  • 1393 شنبه 23 اسفند

فريد مرجايي در گفت‌وگو با «اعتماد»:

مخاطب اين نامه، دولتمردان ايران نبودند

گروه ديپلماسي| نامه‌نگاري 47 سناتور جمهوريخواه امريكا براي دولتمردان ايران به تير به خودي بدل شده است. چند روز از نگارش اين نامه و هشدار به ايران در خصوص ابعاد حقوقي توافق هسته‌اي كه باراك اوباما رييس‌جمهور كنوني ايالات متحده در قالب مذاكرات هسته‌اي 1+5 با ايران امضا خواهد كرد، مي‌گذرد؛ اما واكنش‌هاي منفي به اين اقدام خودسرانه و خارج از عرف ديپلماتيك جمهوريخواهان امريكا ادامه دارد. فريد مرجايي، پژوهشگر و نويسنده مقيم امريكا در گفت‌وگو با «اعتماد» ضمن ناشيانه خواندن اين نامه و اقدام بي‌سابقه جمهوريخواهان در زير سوال بردن جايگاه حقوقي رييس‌جمهور امريكا، تاكيد مي‌كند كه اقدام‌هاي تخريبي از اين دست مانند دعوت كردن از نتانياهو براي حضور در كنگره و همچنين نگارش نامه به رهبران ايران برخلاف انتظار تندروها به نفع مذاكرات ايران و 1+5 تمام شده است. متن كامل اين گفت‌وگو به شرح زير است:

  دليل نگارش نامه 47 سناتور امريكايي به دولتمردان كشورمان چيست؟

نگارش اين نامه، كار خام و نپخته‌اي بود كه از سوي سناتورهاي امريكايي صورت گرفت ولي دليل اصلي نگارش آن تلاش براي بحراني كردن فضا بود.
در امريكا، يك طبقه سياسي وجود دارد كه شامل نخبگان سياسي است و طبقه ديگر، افكار عمومي است كه نسبت به مسائل مختلف اطلاعات چنداني ندارند و اطلاعات‌شان را از آن طبقه سياسي و نخبگان مي‌گيرند. آنها مي‌خواستند فضا و جو سياسي را عليه مذاكرات جهت بدهند و يك تشنج ايجاد كنند. البته اين قدم اول نبود. در قدم اول، بنيامين نتانياهو را براي سخنراني به كنگره آوردند. در قدم بعدي، اين 47 سناتور نامه‌نگاري كردند. به نظر مي‌رسد برنامه‌اي دارند كه براي اجراي آن هم بسيار شتابزده عمل كرده و مي‌كنند.
فرداي روز سخنراني نتانياهو، بي.‌بي.سي فارسي مصاحبه‌اي با او كرد كه در آن نتانياهو مجددا مذاكرات هسته‌اي را مورد حمله قرار داد و خطاب به مردم ايران گفت كه صلح و مذاكره به نفع‌تان نيست. پس بايد اين نامه را در يك روند براي به حاشيه كشاندن مذاكرات هسته‌اي ارزيابي كرد.
جامعه مدني امريكا هم تا به حال چنين چيزي را به خود نديده بود كه 47 نفر به رهبران يك كشور خارجي نامه‌اي بنويسند و بگويند حواس‌تان به رييس‌جمهور ما كه با شما در حال مذاكره است، باشد. در داخل امريكا هم هيچ كسي نمي‌تواند از اين اقدام 47 سناتور فوق دفاع كند و بسياري از اين رفتار انتقاد كردند. اين حركت سناتورها نشانه يك اضطراب است؛ اضطراب جمهوريخواهان و رژيم اسراييل از حصول توافق كه حاضرند براي به تعويق انداختن آن چنين نامه خام و احمقانه‌اي را نوشته و منتشر كنند.
سوالي كه اينجا مطرح مي‌شود اين است كه چرا اين گروه‌ها نگران هستند؟ به اين دليل است كه اگر مذاكرات موفق شود، پس از 35 سال از پيروزي انقلاب، امريكا و غرب، ايران را به رسميت مي‌شناسند و سياست تغييرنظام به شكل رسمي عوض مي‌شود. پس مي‌توان گفت هدف نامه ايجاد التهاب در جامعه امريكا نسبت به مذاكرات بود.
از سوي ديگر، در روند بحران‌سازي و برهم زدن و التهاب در مذاكرات اقداماتي ديگر هم انجام شد. مثلا چندي پيش در آرژانتين، دادستان اين كشورNisman  ترور شد. من اين مساله را جزيي از سناريوي امنيتي كردن پرونده ايران توسط اسراييل مي‌دانم كه قصد دارد در روند مذاكرات اخلال ايجاد كند. دادستان فوق قرار بود عليه رييس‌جمهور آرژانتين شهادت بدهد ولي يك روز قبل از آن، ترور شد يا خودكشي كرد. پس از اين اتفاق گفته شد كه Antonio Stiuso يكي از مقامات ارشد سازمان اطلاعات آرژانتين، رابط ميان اسراييل و دادستان فوق بوده است. از طرف ديگر، Damian Pachter اولين خبرنگاري كه خبر مرگ يا ترور شدن دادستان را داد، پس از آنكه چند روز وانمود مي‌كرد تحت تعقيب افراد ناشناس قرار دارد به اسراييل فرار كرد. سوالي كه در اين ميان ايجاد مي‌شود اين است كه چرا او فرار كرد و به اسراييل رفت؟ اين مسائل حاكي از سناريويي عليه ايران است.
 در 18 فوريه نيز خانم كوشنر، رييس‌جمهور آرژانتين مطرح كرد كه وزير خارجه اين كشور Hector Timerman كه از قضا يهودي هم است، به امريكا و اسراييل گفته است كه در اين باره در امور داخلي كشورمان دخالت كنند. در مجموع اين مسائل مي‌تواند قطعاتي از يك پازل باشد و از نظر زماني هم در همان راستاي برهم‌زدن مذاكرات قابل ارزيابي است.

  بحث مخاطب‌شناسي نامه از اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار است. برخي منابع حتي امريكايي در تحليل‌هاي خود ادعا مي‌كنند كه دولتمردان ايران مخاطب اصلي نبودند و مخاطب اصلي‌ اين نامه، رييس‌جمهور امريكا و حزب دموكرات است. چقدر با اين نگاه موافق هستيد؟

صددرصد با اين گزاره موافق هستم. در هيچ كجاي دنيا و در هيچ نهاد بين‌المللي، دو گروه از يك كشور با كشوري ديگر مذاكره نمي‌كنند. هميشه يك نهاد و گروه رسمي وجود دارد كه قوه مجريه است. در دويست سال گذشته سابقه‌ نداشته است كه گروه و فردي خارج از قوه مجريه به كشوري ديگر به نمايندگي از كشور خود پيام بدهد. من نيز موافق هستم كه مخاطب اين نامه ايران نيست و هدف اصلي سبك كردن باراك اوباما، برهم زدن معامله وي و ناتوان جلوه دادن او در عرصه داخلي و خارجي است. جالب است بدانيد كه جامعه سياسي و تحليلي امريكا نسبت به اين نامه، واكنش نشان داد. بسياري از مخالفان سخنراني نخست‌وزير اسراييل يا مخالفان نامه سناتورها، روزنامه‌نگاران و سياستمداران يهودي هستند. طرفداران اسراييل و يهودي‌هاي امريكا دو بخش شده‌اند؛ يك بخش از مذاكره با ايران و اوباما حمايت مي‌كند و ديگري، مخالف مذاكره و خواهان حمايت از اسراييل است. معمولا لابي حامي اسراييل در امريكا، طرفدار جناح راست اسراييل است و هيچ‌وقت جناح ليبرال اسراييل در امريكا انعكاسي نداشته است. مثلا سناتور Bernie Sanders از ايالت ورمانت قويا عليه نتانياهو سخنراني كرده است يا نماينده مجلس Earl Blumenauer  از ايالت اورگان هم از نخست‌وزير رژيم اسراييل انتقاد كرده است. هر دو اين دو نفر، يهودي هستند اما مي‌گويند ما مي‌خواهيم با ايران مذاكره كنيم و به توافق برسيم و نمي‌خواهيم جنگ كنيم.

 به نظرتان اين نامه به چه ميزان از سخنراني نتانياهو در كنگره امريكا تاثير گرفته است؟

تاثيرپذيري‌اش را نه مفهومي و نه محتوايي نگاه نكنيد. به نظرم اين نامه را بايد در زنجيره‌اي از اقدامات و برنامه‌ها براي تخريب روند مذاكرات ديد. در اين زنجيره اول نتانياهو در كنگره امريكا سخنراني مي‌كند، بعد او با بي‌.بي.سي فارسي مصاحبه مي‌كند تا با مردم ايران صحبت كند و سپس نامه اين سناتورها مطرح شد. اين برنامه و اقدامات بي‌ترديد تا پايان زمان رسمي مذاكرات ادامه خواهد يافت. تعادل قوا براي اولين بار در امريكا عوض شده است. براي اولين بار تنشي ميان يك رهبر دست راستي اسراييل و رييس‌جمهور امريكا ايجاد شده است و در رسانه‌ها، از رييس‌جمهور حمايت مي‌شود. در گذشته، هيچ رييس‌جمهوري جرات نداشت عليه اسراييل موضع بگيرد زيرا اين موضع‌گيري، موجب اتخاد مواضعي ضد او از سوي هم‌حزبي‌هايش مي‌شد.
 از طرف ديگر، چون نامه ضعيف و بي‌محتوا است، نشان مي‌دهد اين مخالفان بسيار شتابزده عمل كرده‌اند و آبروي امريكا در عرصه بين‌الملل و حتي در امريكا رفته است. از طرفي اين را هم در نظر داشته باشيد، در تمام اين سال‌هايي كه ايران با غرب مذاكره مي‌كرد، انگليس و فرانسه از امريكا دستور مي‌گرفتند و اين كار ايران را مشكل مي‌كرد. وقتي اين 47 نفر نامه نوشتند، انتظار بود كه پس از اين نامه، اين كشورها موضع بگيرند و بگويند مگر فقط امريكا با ايران مذاكره مي‌كند 1+5 است كه با ايران در حال مذاكره است ولي اين دو كشور موضع خاصي اتخاذ نكردند.

 دليل اين ميزان مخالفت با مذاكرات هسته‌اي چيست؟ آيا ايران به‌خودي‌خود مساله است يا آنكه مذاكرات حربه‌اي از سوي جمهوريخواهان براي كوبيدن دموكرات‌ها در سال‌هاي منتهي به انتخابات رياست‌جمهوري است؟

اين مساله چند بعدي است. يك بعد اين است كه از زمان روي كار آمدن اوباما و آمدن وي به كاخ سفيد، جناح مخالف او با وقاحت مي‌خواهند برنامه‌هاي او را بهم بريزند و اين فقط مختص به ايران نيست. چه برنامه او در خصوص قانون مهاجرت، چه قانون بهداشت و چه قانون‌هاي ديگر هم با واكنش‌هايي مشابه از سوي جمهوريخواهان روبه‌رو شد. درباره كوبا نيز، اوباما اين كار را به شكل محرمانه و مخفيانه انجام داد و در زماني كه اين كار به نتيجه رسيد، عادي‌سازي روابط دو كشور را اعلام كرد كه دستاوردي براي او محسوب مي‌شود. رييس‌جمهور امريكا مي‌خواهد يك دستاورد ديگر هم داشته باشد و آن، اين است كه اوباما مي‌خواهد مساله هسته‌اي را حل و فصل كند كه اين دستاورد بسيار بزرگي است و جمهوريخواهان نمي‌خواهند كه اوباما و حزب دموكرات اين دستاورد را به دست آورند. از سوي ديگر، فقط مساله هسته‌اي نيست. مساله ايران به اسراييل نيز بازمي‌گردد و از آنجايي كه اسراييل در فضاي سياسي امريكا نفوذ و قدرت فوق‌العاده‌اي دارد، پس مذاكرات هسته‌اي مساله بسيار مهمي است و اگر ايران و امريكا به يك توافقي دست يابند، ديگر رييس‌جمهور بعدي يا كنگره نمي‌توانند توافق فوق را لغو كنند. آقاي ظريف نيز در نامه‌اش به اين مساله اشاره كرد كه توافق احتمالي، معاهده نيست كه كنگره حق دخالت داشته باشد بلكه اين يك توافق بين‌المللي است. اگر كنگره اين توافق را قبول كند پس ساير توافق‌هاي ديگر اين كشور هم بي‌معنا است. بنابراين توافق احتمالي، موجب تغيير شكل ژئوپولتيك منطقه هم خواهد شد. سياست‌هاي تهاجمي اسراييل كه هر دو، سه سال يك‌بار به فلسطين يا لبنان حمله مي‌كند يا توسعه شهرك‌سازي‌ها به اين دليل است كه جو تبليغاتي را بسازد كه هميشه در خطر است و در گوشه و كنارش، ايران و حزب‌الله است و با شلوغ‌بازي بتواند برنامه‌ها و خواسته‌هايش را به پيش ببرد. با اين وجود، اگر اين ايران‌هراسي و هيولاسازي از ايران نابود شود و ايران به رسميت شناخته شود، ژئوپولتيك منطقه چه براي ايران، چه براي عربستان و تركيه و... عوض خواهد شد و بسياري هم چه در امريكا و چه در اروپا معتقد هستند كه بايد با ايران مذاكره كرد و به توافق دست يافت تا منطقه به آرامش و ثبات بيشتري دست يابد.

 در سخنراني نتانياهو يا در موضع‌گيري‌هاي جمهوريخواهان عليه مذاكرات هسته‌اي، مسائل غيرهسته‌اي نظير نقش ايران در منطقه هم مورد اشاره قرار مي‌گيرد. دليل طرح مسائل غيرهسته‌اي در حالي كه ايران از ابتدا تاكيد داشته تنها در خصوص پرونده هسته‌اي خود با 1+5 گفت‌وگو مي‌كند، چيست؟

30 سال است كه يك فضاي تند عليه كشورمان درست كرده‌اند. بخشي از اين بستر تبليغاتي عليه ايران، دروغ و اتهام‌زني و ايران‌هراسي است. مذاكراتي هم كه هم‌اينك در جريان است مذاكراتي در خصوص پرونده هسته‌اي ايران است؛ يعني طبق معاهده منع تكثير سلاح‌هاي هسته‌اي، ايران از حقوق و مسووليت‌هايي برخوردار است. برخورداري از حق غني‌سازي يكي از حقوق ايران است ولي غرب از بهانه‌هايي استفاده كرده است تا ايران را ذيل فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد قرار دهد. بر اساس اين فصل، هر كشوري كه خطري براي امنيت جهان ايجاد كند، مورد تحريم قرار مي‌گيرد. من نمي‌دانم كه ايران را بر چه اساسي زير اين فصل آورده‌اند و ايران را تحريم‌ كرده‌اند. در كل، ايران حقوقي دارد مانند غني‌سازي و مسووليت‌ها و تكليف‌هايي نظير بازرسي بر عهده آن است و بازرسي‌ها هم به شكل حداكثري بوده است، پس مذاكره، مذاكره هسته‌اي است. تاريخي دارد كه شروعش قرارداد سعدآباد است كه ايران به تكاليفش پايبند بود ولي سه كشور اروپايي زير تعهدشان زدند. بعد توافقنامه‌ مشترك ايران، تركيه و برزيل بود كه ايران قبول كرد ولي امريكا زير بار پذيرش آن نرفت. اين پرونده‌، تاريخي دارد و غرب با تقلب‌هايي، پرونده هسته‌اي ايران را از وين به نيويورك برد. ولي در جو پروپاگاندايي كه غربي‌ها ايجاد كرده‌اند درباره مسائل ديگري نيز صحبت مي‌شود تا افكار عمومي دنيا را منحرف كنند. مثلا مي‌گويند چرا ايران با سوريه رابطه دارد؟ چرا ايران با حزب‌الله لبنان رابطه دارد؟ از طرف ديگر، ايران هم مي‌تواند بگويد چرا امريكا فراتر از قطعنامه 1973 ليبي را بمباران كرد؟ چرا در سوريه بستري را ايجاد كردند كه اكولوژي منطقه برهم بخورد، داعشي از آن بيرون بيايد كه خطرناك‌ترين عامل تهديدكننده امنيت منطقه‌ است؟ اين هم سوالاتي است كه ايران مي‌تواند بپرسد و بگويد وقتي به اين سوالات جواب داديد، ما مذاكره مي‌كنيم. ايران مي‌تواند بگويد چرا امريكا تلفن رييس‌جمهور برزيل يا صدراعظم آلمان را گوش مي‌كند؟ ولي مي‌بينيم كه ايران درباره آنها صحبت نمي‌كند. البته برخي‌ها مي‌خواهند يكسري قرينه‌سازي‌هاي ميان دست راستي‌ها و محافظه‌كاران ايراني و امريكا ايجاد كنند. دست راستي‌هاي امريكا مي‌خواهند مذاكرات را بهم بريزند ولي محافظه‌كاران ايران مي‌دانند كه سياست نظام بر مذاكره است و فقط در خصوص نحوه مذاكره سوالاتي را مي‌كنند كه مثلا سوئيفت برداشته مي‌شود؟ با مذاكرات چه ميزان از تحريم‌ها برداشته مي‌شود؟

 منظور شما اين است كه محافظه‌كاران ايراني با ذات مذاكرات مخالف نيستند.

بله. از طرف ديگر، كشور ما هم براي امريكا و غرب كه تحريمي ايجاد نكرده است و دانشمندان آنها را كه ترور نكرده است.

 فكر مي‌كنيد روندي كه تندروها از سخنراني نتانياهو تا نامه 47 سناتور آغاز كرده‌اند، مي‌تواند بر روند مذاكرات اثري داشته است؟

خير، از قضا مي‌توان اين مسائل را قضاياي مثبت دانست و در نهايت، موجب شد تا جامعه امريكا با خود گفت‌وگويي داشته باشد. اين اتفاقات موجب شتاب دادن به اين گفت‌وگو شد. نتانياهو به امريكا آمد و موجب پديد آمدن سوالاتي شد و جامعه امريكا مجبور به پاسخ دادن به آنها شد. سپس نامه‌نگاري 47 سناتور موجب شد تا جامعه امريكا مسائلي را براي خود طرح كند و به آنها جواب بدهد. نامه ظريف هم به اين نامه بازتاب بسيار مثبتي داشت و منجر به اين شد تا جامعه سياسي خواستار رسيدن به توافق شوند. همانطور كه گفتم تاثير مثبتي هم در روند مذاكرات داشته است و موجب آگاه شدن افكار عمومي امريكا شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها