نگاهي به مجموعه داستان «يك منهاي يك»
برشهايي از هستي
يك منهاي يك
ترجمه سيروس قهرماني
نشر مرواريد
چاپ 1393
متاسفانه در سالهاي اخير ناشران در كشور ما رغبت چنداني به چاپ داستان كوتاه از خود نشان نميدهند و اين گونه ادبي به نحوي در حاشيه قرار گرفته است. دليل آن هرچه باشد- اعم از بيميلي ناشران، اجتناب مخاطبان وطني از تجربههاي خوانشي و حسي كوتاه يا آن طور كه عدهاي ميگويند: تمايل نداشتن آنان به تفكر زياد به لحاظ ايجاز اين گونه ادبي- بايد اذعان كرد كه خوانندگان ما خود را از يك امكان خوانشي محروم ميكنند. داستان كوتاه شايد تداوم رمان را نداشته باشد اما اين حسن را دارد كه با خصوصيات ژنريك خود برشي از هستي را از زاويهاي منحصر به فرد در برابر ديدگان ما قرار ميدهد، يا به عبارتي، در كوتاهترين زمان ممكن ما را با وضعيت و تجربهاي صاعقهوار مواجه و درگير ميسازد. مثل آن است كه يكدفعه وسط اقيانوس رها شويم، تك و تنها. حسي سريع و آني دارد كه در تجربه خوانش رمان يافت نميشود.
در چند دهه اخير يكي از منابع قابل اعتنا و اتكاي داستان كوتاه همواره نشريه نيويوركر بوده است و بدون آنكه نقش نشريات ديگر را ناديده بگيرم بايد گفت كه اين هفتهنامه ادبي اساسا سنگ محكي شده است براي سنجش عيار كار نويسندگان. به همين جهت، اگر مجموعهاي از داستانهاي منتشر شده در اين نشريه فراهم شده باشد ميتوان به آن اعتماد كرد.
«يك منهاي يك» مجموعهاي است از داستانهاي چاپ شده در نيويوركر كه سيروس قهرماني انتخاب و ترجمه كرده است و نخستين تفاوتش با مجموعههايي از اين دست آن است كه از چند تن از نويسندگان بيش از يك داستان كار شده است تا به اين ترتيب شناخت بيشتري از طرز كار آنان حاصل شود. براي نمونه، ما در اين كتاب با خواندن چهار داستان از استيون ميلهاوزر ميتوانيم شناختي نسبي از سبك و فضاي ذهني اين نويسنده به دست آوريم. در ميان نويسندگان كتاب هم به نامهايي آشنا برميخوريم، نظير جيجي بالارد، بن لوري يا كالم توبين و هم
داستان نويساني كه اسمشان كمتر به گوشمان خورده است، همچون ديويد مينز، ريوكا گالكن يا هلن سيمپسون و ديگران. اتفاقا يكي از خوبيهاي چنين مجموعههايي آشناكردن مخاطبان با چهرههاي تازهوارد عرصه ادبيات و نوع نگاه آنان به مسائل روز جوامعشان است. از طرفي، همين آشنايي ميتواند مترجمان ديگر را به ترجمه آثار آنان راغب سازد؛ اتفاقي كه پيشتر هم افتاده است.
حال و هواي داستانها متنوع است اما به قول مترجم كتاب درونمايه بيشتر آنها چالش ذهن انسان امروز در مقابل شرايط زندگي مدرن است. در يكي، شخصيت داستان از حرف زدن دست ميكشد و به سكوت پناه ميبرد چراكه اعتقاد دارد واژهها جهان واقعي را از نظر پنهان ميكنند، در ديگري همراه با مردي درون يك كانال تجربهاي منحصر به فرد را از سر ميگذرانيم و در داستاني ديگر مردي از خواب بيدار ميشود و ميبيند شهر متروكه شده، آب و برق قطع است و در نتيجه تك و تنها شروع ميكند به پرسه زدن در شهر، بيآنكه بهدرستي بداند جريان از چه قرار است. به هر حال، خواندن، يا به عبارت صحيحتر: ديدن جهانوارهاي كه نويسندگان معاصر خلق ميكنند همواره تاثيرگذار، تلنگرزن و تماشايي است.