معجزهگر
حسن لطفي
آرتور پن فيلمي به نام معجزهگر دارد كه شخصيت اصلياش زني است كه براي درمان دختر كر و لال خانوادهاي متمول وارد زندگي آنها ميشود. دختر تواناييهايي دارد كه در پس دلسوزي و ترحمهاي بيمورد مادر و پدرش پنهان شده و از او موجودي غيرقابل تحمل ساخته است. اتفاقي كه انگار فقط مربوط به آن فيلم نيست و در واقعيت نيز در بسياري موارد باعث ميشود تا ترحم مانع از بروز توانايي كساني بشود كه به دليلي معلولند. فيلم كه چند باري از شبكههاي سيما پخش شده، حدود 56 سال قبل ساخته شده است. ته فيلم هم كه مشخص است مربي زن با بازي درخشان آن بنكرافت دختر را به سرانجام خوبي ميرساند. شايد با خواندن اين مقدمه پيش خودتان بگوييد، فيلم است ديگر! هر اتفاقي توش قابل انجام است. حق هم داريد. فيلمساز جماعت دلش بخواهد شخصيتش را عاقبت بخير ميكند. اما توي واقعيت چه؟ گمانم توي واقعيت هم، همه چيز به توان كننده كار برگردد. يكي ميتواند، ديگري نميتواند (شايد هم ميتواند اما اراده و قصدش را ندارد. دنبال عرق ريختن و سختي كشيدن نيست.) يكي ميشود مدير شركتي كه در همين كشور مثل شخصيت فيلم معجزهگر پي به توان آدمهايي با نقص جسمي برده است. به جاي دلسوزي براي آنها آستين همت بالا زده و شرط استخدام در بيشتر پستهاي شركتش را داشتن نقص عضو اعلام كرده است. اگر تصور ميكنيد با اين شرط راندمان شركتش پايين آمده به بيراهه رفتهايد. شركت محصولاتش در سراسر كشور پخش است و شايد شما هم مشتري كالاهايش باشيد. البته از آن مهمتر روشي است كه پيش گرفتهاند. به ديگران اجازه دلسوزي و ترحم هم نميدهند. نتيجه هم گرفته است. كاركنان معلول اين شركت مثل دختر فيلم معجزهگر در انتهاي فيلم شدهاند. خودشان گليم خودشان را از آب بيرون ميكشند. حقيقتش را بخواهيد مدتي بود قصدم گفتن از اين فيلم، اين مدير و اين معلولين بود. نميدانم چرا مدام فراموش ميكردم. آخرين بار قصد كردم روز جهاني معلولين را بهانهاي براي گفتن درباره اين معجزهگران كنم. اگر چه در روز خودش نشد اما هنوز زياد از آن روز دور نشدهايم. گذشته از آن گمانم همه روزها ميتواند روز آدمهايي باشد كه ثابت كردهاند براي معجزه كردن بيش از هر چيز صبوري، ايمان، اراده و قصد ميخواهيم.