كودكي كه پس از 3 مرگ فاجعه در خانواده به دنيا آمده باشد بايد كه در دنياي سكوت و خيال و رويا، روزگار بگذراند و در هالهاي كه انبوه حرف هاي درگوشي در آنها موج ميزند، غرق شود. سكوت و پنهان سازي مرگ دو برادر در سالهاي 18 و 19 زندگي و يك خواهر در 7 سالگي همه با يورش بيامان حصبه در قروه كردستان و سرزمين سبز روستاي زرينجو در همان سامان و بعدتر در همدان رفته باشند.
گرداگرد اين كودك كتاب بود. كتابهاي پدر و مادر و روزنامهها و نشريههاي برادر و خواهر بزرگتر.
من آن كودك، غلت زدن در بوي خوش كاغذ را از همان يك دو سالگي دريافتم و در 4 سالگي صاحب كتاب خود شدم. مثل همه داراييهاي كتابخوانهاي اهل خانه.
در 4 سالگي جادوي رقص سحرآميز واژهها را يافتم. به 3 زبان بايد ميآموختم و آموختم. فارسي، آشوري و انگليسي. چه خوشنشينياي بود دنياي سكوت، خيالپردازي و روياپروري و در سينه پنهانسازي بسياري رازها، كه هنوز آنهايي را كه در سينه پدر ومادر بود به كمال نيافتهام. رنگ سياه، چه خوشنشين بود با واژهها، كلام و حرفها. اين دنياي كودكانه من در همدان زادگاهم در دهه 20 خورشيدي بود.
سه زبانه وارد مدرسه فرهنگ آبادان شدم. جايي كه پدر با استخدام در شركت نفت آبادان ما را به آنجا برد و كلاسهاي درس دبستان، زنگ تفريح من شدند. چراكه پيشتر همه درسها را فوت آب بودم. حتي بالاتر از سطح كلاسهاي دبستانيام. شيطنتهاي من اما از دوران دانشگاه آغاز شد. آن هم در فصلهايي كوتاه و پايان دوران دانشجويي. دنياي شادمانه كودكي من بود در دو مدرسه عالي ترجمه و مدرسه عالي پارس كه با سر كردن در ادبيات انگليسي و فرانسه گذشت. اين آغاز شد و گذشت.
در آبادان بخت با من يار شد؛ با من و سياه سوختههاي دبيرستان اميركبير محمود مشرف آزادتهراني با تخلص م.آزاد شاعري كه با پاييز به آبادان آمد. آنكه در هيابانگ توپ و توپخانه پادگان همسايه خانهشان زاده شد. شاعر وارسته و تبعيدي چپگرا كه دبير ادبياتمان بشود و حسن پستا همتاي سياسي او دبير تاريخ و جغرافيا، كه هر دو درس زندگي به ما بدهند. آزاد، ما را به دنياي شعر نو كشاند. ما بچههاي نسل حافظ و سعدي و مولانا و كليله ودمنه و شاهنامه كه نيما بخوانيم و فروغ و شاملو و اخوان و خود م. آزاد را.
آن يك، حسن پستا با تاريخ و جغرافيا، ايستادگي و پايداري و رمز و راز زندگي را درسمان بدهد.
چنين ميشود كه به شوق آنها و هل دادنهايشان، زبان لاتين را و با آن ايتاليايي را ميآموزم و بچه 15- 14 سالهاي ميشوم كه نظريه فلسفي امانوئل كانت را ترجمه ميكند.
اين پيچ و خم فلسفه، كه آن كودك را سرگردان باورها و ناباوريها كند. خداوند، طبيعت، كانت، اسپينوزا و هورا براي باورهاي خدايي كه با من براي هميشه خدا ماندند.
دو دانشكده فقط زبان فرانسه را به من هديه دادند، پس دنياي من از همان سالهاي 4 و 5 زندگي دنياي كتاب شد. كتابهاي زبان و فلسفه پدر، كتابهاي فلسفه دين مادر و دنياي پر سحر و افسون روزنامهها و مجلات خواهر و برادر. گذراندن تعطيلات تابستاني در زادگاهم همدان، بر سينه كوه الوند كه پناه خلوت كتابخوانيام بود، كرايه كتاب با هفتهاي دو ريال را به من آموخت. كتاب در دست تا باغهاي عباسآباد و پاي گنجنامه و كوهپايه الوند، گريز زدن.
اين م. آزاد بود كه جسارت راه يافتن به راديو نفت ملي آبادان و خواندن پرياي شاملو را براي نخستين بار درآن به من آموخت، ستارهاي كه در راديو آبادان، شعر نو ميخواند. نيما را، اخوان را و شاملو را.... و به دنياي مجلات راه يافتن را.
قلمي كه بايد در پهنه فرهنگ در مجلات وزين راه يابد و بس. سپيد و سياه مجله برادر در سالهاي كودكي فقط براي ديدن كميكاستريپهاي روپرت، خرس كوچولو بود كه با دنياي راز آلود كودكيام همخواني داشت. اكنون آن مجله براي من ميشود نگين، خوشه، بامشاد و بعدتر روزنامه آيندگان تا نقدهاي هنرهاي تجسمي و نمايشي بزنم و البته گريزي هم به نقد كتاب داشته باشم و در راديو و تلويزيون همين عرصه را طي كنم.
هنوز هم با بيك مشكي مينويسم، اگرچه برادر، يك پاركر نوك طلا در كودكي به من هديه بدهد. و يك روز بيشتر در كيفام نماند كه سياسنبوهاي آباداني در زنگ تفريح دبيرستان اميركبير ترتيبش را دادند.
سياه و سپيد، همان رنگهاي جادوي با من در دنياي نوشتهها ماندند. كتابهاي رنگي به دلم نمينشينند. كه رنگ سياه را اگرچه بگويند مشكي رنگ عشق است، دنياي جادويي و رازآلودش را به دل و جان ميسپارم. سياهي مرگها، سياهي واژهها، مخلوق حروف سربي چاپخانهها بس نبود كه گلمژههاي روييده بر چشمانم، هميشه خدا تا ساعتها نميگذاشتند از دنياي تاريكي و سياهي بيرون بيايم و اين طنز تلخ روزگار كودكيام بود. سياهي، سكوت، پرواز خيال، جولان رويا. مگر دنياي جادويي كتاب جز اين است؟
كتاب را كه ميبنديد، جولان و پيشتازي خيال و رويا آغاز ميشود. همه سپاسام را نثار خمو، پدر، مريم، مادر گمليل برادر و جني خواهر ميكنم كه قلم به دست گرفتنم را آموختند و با آنها م.آزاد كه بستر راه آينده را رقم زد و همه توشه راه را به فرزندان و نوههايم ميسپارم.