فضيلت؛ انگيزه يا آثار؟
سيدعلي طالقاني
هتر باتلي (Heather Battaly) در سال 2000 دكتراي فلسفهاش را گرفته و شاگرد فيلسوفان تحليلي برجستهاي چون ويليام آلستون و ليندا زاگزبسكي است كه هر دو خداباور هستند. كتاب در مجموعهاي براي خوانندگان عمومي نوشته شده است، البته حرفهايها نيز ميتوانند از آن بهره بگيرند. تمركز و هدف كتاب هم فلسفه اخلاق و هم معرفتشناسي، توامان است كه از اين حيث منحصر به فرد و قابلتوجه است. وجه مهم ديگر كتاب، آن است كه بخش قابلتوجهي از آن، بحث از متافيزيك و سرشت و ماهيت فضيلت است. بنابراين كتاب سه حوزه اصلي فلسفه معاصر را پوشش ميدهد. از اين جهت كتاب كمنظيري است. از ديگر امتيازات كتاب خوشخوان بودن آن است، ضمن آنكه ساختار جذابي دارد و فضيلتمندانه طراحي شده است.
كتاب چهار بخش اصلي دارد كه در هفت فصل تقسيم شده است. بخش نخست بر چيستي فضيلت و رذيلت استوار است. در اين بخش سه فصل به فضيلت اختصاص دارد. فصل نخست كليات مساله را با نگاهي از بالا طرح كرده و در فصول دوم و سوم، دو نگاه اصلي به فضيلت را كه در فصل اول مطرح شده، به تفصيل ميپردازد. فصل چهارم نقطه مقابل فضيلت يعني رذيلت را به تفصيل مورد بحث قرار ميدهد. به طور كلي اين چهار فصل در قالب بخش اول متافيزيك فضيلت و رذيلت را تشكيل ميدهد. بخش دوم كتاب شامل فصل پنجم راجع به نقش مولفههاي فضيلت در معرفت و اخلاق است، يعني فضيلتهاي فكري و فضيلتهاي اخلاقي را مطرح ميكند. بنابراين باتوجه به زيرعنوان كتاب، اين بخش قلب كتاب است، زيرا به نقش فضيلت در معرفتشناسي و اخلاق ميپردازد. فصل ششم بخش سوم كتاب است كه به نقش فضيلت در زندگي خوب اختصاص دارد و از اصطلاح يوناني ائودايمونيا بحث ميكند.
ابنسينا به بهترين وجه اين تعبير را به «فيالبهجه و السعاده» در اشارات ترجمه كرده است، زيرا هم وجه شادماني و شادكامي را در واژه بهجت و هم ارتباطش را با سعادت نشان ميدهد. بهجت و سعادت هم دنيا و هم پس از آن را پوشش ميدهد، ضمن آنكه ميتواند خنثي باشد. بخش پاياني يا فصل هفتم راجع به راههاي بافضيلت شدن است كه مترجم فضيلتمندي ترجمه كرده است. او اين راهها را الگوگيري و تقليد
(imitation) ميخواند. اين راهي تربيتي است، يعني يك الگوي خوب داشته باشيم و از او پيروي كنيم.
نويسنده در توضيح چيستي فضيلت روش مصداقگرايانه را در مقابل روش متديستي برگزيده است. چيزم، معرفتشناس مشهور اين ديدگاه را نخست مطرح كرد. او گفت براي پاسخ پرسش از چيستي معرفت دو روش ميتوان مطرح كرد: نخست اينكه ماهيت معرفت را تعريف كنيم و براساس آن مصاديق را مشخص كنيم و دوم اينكه از نمونهها و مصاديق استفاده كنيم، چنانكه مور از اين روش بهره گرفت. هتر باتلي نيز از اين روش بهره گرفته است و ارجاعش به فيلمها و رمانها و سريالها، از اين جهت است. يعني با استفاده از مصاديق فضيلت، آن را تعريف ميكند و با نمونههايي چهار فضيلت فكري و اخلاقي مثل باهوشي، همدلي، گشودگي ذهني (پذيراي حقيقت بودن) و شجاعت را آشكار ميسازد. اين فضايل ميتوانند اكتسابي يا جبلي و فطري باشد، مثل حافظه خوب. او از ارايه مثالها ميخواهد نتيجه بگيرد كه فضايل خصوصياتي هستند كه شخص را به يك مزيت يا برتري (excellence) يا كمال به تعبير مترجم ميرسانند. در مقابل رذايل خصوصياتي هستند كه يك عيب و نقص هستند. به بيان ديگر فضايل خصوصياتي هستند كه شخص را بهتر و رذايل شخص را بدتر ميكنند.
نكته مهم نويسنده اين است كه اين خصوصيات (فضايل و رذايل)، شخص را در يك حوزه خاص برتر يا بدتر نميكنند، بلكه انسان را در مقام انسان، برتر يا بدتر ميكنند. اما اين مساله مبهم است، زيرا مشخص نيست كه انسان در مقام انسان يعني چه! او از اين جمعبندي نتايجي ميگيرد. نخست اينكه اين خصوصيات، اختصاصي به خصوصيات اخلاقي ندارد و شامل خصوصيات فكري نميشود. البته ميتواند گستردهتر از اين هم باشد. البته ميتوان گفت فضايل دو دسته ذهني و رفتاري هستند كه دسته اول معرفتشناختي و دسته دوم اخلاقي هستند. اما نكته مهم اين است كه اين خصوصيات اختصاصي به خصوصيات اكتسابي ندارد و ميتواند به خصوصيات جبلي نيز مربوط باشد، مثل حافظه درخشان يا قواي حسي قوي. مساله مهم اين است كه اين فضايل معرفتي باورها را موجه ميكند. اين نكته يعني نقش فضيلتهاي غيراكتسابي در معرفت را ارنست سوزا معرفتشناس مشهور طرح كرده است. ليندا زاگزبسكي كاملا با اين ديدگاه مخالف است، زيرا معتقد است كه فضايل بايد اكتسابي و تحت كنترل ما باشند. اين تقابل دو سويه برونگرايانه (سوزا) و درونگرايان (زاگزبسكي) در معرفتشناسي معرفت را نشان ميدهد.
بنابراين هتر باتلي بر اين اساس از فضايل چنان بحث ميكند كه هم شامل خصوصيات اكتسابي و هم غيراكتسابي ميشود. اما سوال اين است كه چه خصوصياتي ما را در مقام انسان بهتر ميكنند؟ باتلي دو نظريه را طرح ميكند: نخست اين نظر كه ميگويد خصوصياتي كه ما را بر دست يافتن به غايات يا آثار خوب توانمند ميكنند. غايت خوب همان چيزي است كه نزد افلاطون و ارسطو مطرح ميشود. يعني گويا هر چيزي (بهخصوص چيزهاي طبيعي) كاركرد خاصي دارد و كمال و فضيلت آن شيء، به تحقق اين كاركرد بستگي دارد. اين تعريفي كاركردگرايانه از فضيلت است. اما ديگري بر آثار خوب متمركز است و ميگويد يك چيز زماني فضيلتمند است اگر آثار خوب داشته باشد. ديدگاه دوم در مقابل ميگويد خصوصياتي ما را بهتر ميكنند و فضيلتمند هستند كه پشت آنها انگيزههاي خوب باشد. اين ديدگاه هيچ نقشي براي كاركرد و اثر خوب قائل نيست، بلكه ميگويد انگيزه است كه اين خصوصيت را فضيلتمند ميكند.
پژوهشگر فلسفه تحليلي و فلسفه و كلام اسلامي