• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4285 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۲۷ دي

مجتمع مسكوني آبان قسمت دوم؛ اسم‌هاي اتفاقي

تقديم به دوي‌گو ماگ‌چي

رامبد خانلري

 

 

شاباجي خانم از صبح نشسته در حياط و به «راني» نگاه مي‌كند. اولين مرتبه‌اي كه او را ديد، حس كرد دلش براي گربه‌ باران‌ خورده‌اي كه از ترس جرجر باران به كنج تاريك و گازوييلي پاركينگ پناه آورده است، سوخت. شاباجي با خودش فكر كرد چرا آن لكه‌ چرب گوشه‌ پاركينگ از بين نمي‌رود و اين ‌همه بوي گازوييل مي‌دهد. آن ‌وقت كمي از راني هلويي را كه براي خودش خريده بود، ريخت توي گودي كف پاركينگ و ديد كه گربه از سر بي‌غذايي تمام راني را زبان زد و خورد. چند مرتبه گودي كف پاركينگ را كه به اندازه‌ مشت يك بچه بود با راني پر كرد و مرتبه‌ سوم درست همان ‌وقتي كه گربه به راني زبان مي‌زد به خودش قول داد بعد از اين حواسش را بيشتر به گربه بدهد. «كرمي» از سر پاركينگ صدا زد:«خانم به‌‌ خاطر كفش‌هاي گِلي مردم راه‌ پله رو گند برداشته» و قبل از آنكه از شاباجي جواب بگيرد، رفت. كرمي تنها ساكن مجتمع مسكوني آبان بود كه شاباجي را به جاي شاباجي خانم، خانم صدا مي‌زد و اين خانم صدا زدن به شاباجي حس تنهايي مي‌داد. اين شد كه همان‌ جا تصميم گرفت براي گربه اسمي انتخاب كند. وقتي قوطي را تكان‌ تكان مي‌داد كه هلوهاي ته قوطي توي گودي پاركينگ بيفتد، گربه بي‌قراري كرد و شروع كرد به زبان زدن به قوطي و دست شاباجي. شاباجي در دلش گفت شايد حيوان واقعا راني دوست دارد و همين شد كه بعد از اين اسم گربه‌ ساكن در حياط مجتمع مسكوني آبان شد راني.

از روز بعد شاباجي ته ‌مانده‌ غذايش را براي راني كنار مي‌گذاشت و راني هم داناي اين مساله شده بود كه سهمي از خوراك شاباجي دارد به همين خاطر چند مرتبه در روز به‌ سراغ شاباجي مي‌آمد، دمش را راست مي‌كرد، كمرش را بالا مي‌داد و خودش را به شاباجي مي‌ماليد و دور او مي‌چرخيد. شاباجي براي راني غذا مي‌ريخت و وقتي راني مشغول به خوردن مي‌شد، شاباجي از سر محبت دستي به سر و گوش او مي‌كشيد و راني در جواب اين محبت خُرخُر محو و‌ريزي مي‌كرد كه به نظر شاباجي شبيه به صداي موتورخانه‌ مجتمع در طول شب مي‌آمد. يك مرتبه شاباجي با خودش فكر كرد كه شايد اگر قبل از اينكه بفهمد راني، راني دوست دارد اين صدا را شنيده بود، اسمش را مي‌گذاشت «موتورخانه» و بعد به اين فكر خنديد.

درست بعد از پست كرم كيوزينك، شاباجي عكسي از راني گذاشت و ماجراي راني و موتورخانه را نوشت. بعد اضافه كرد بعد از اين فكرش درگير اين مساله شده‌ كه اتفاقي اسم او را ساخته است؟ چون بعد از ماجراي اسم راني به اين نتيجه رسيده كه پشت اسم هر كدام از ما اتفاقي پنهان است و چقدر دانستن اين مطلب ترسناك است كه ما به يك اتفاق وابسته‌ايم و بسته به اين اتفاق اسم هر كدام از ما هر چيزي مي‌توانست باشد. درست عين همين حرف‌ها را «وجيهه» دختر كرمي كه دانشجوي ترم اول فلسفه است روز قبل به شاباجي گفته بود. وجيهه در انتظار تاكسي اينترنتي‌اش، ايستاده به تماشاي «دمي باقالي» خوردن راني. آن ‌وقت شاباجي از راه رسيده بود و با خوشحالي گفته بود، اسمش راني است و علت اسم راني را بدون ماجراي موتورخانه گفته بود. وجيهه گفته بود:«شاباجي خانم اگه اون‌ روز اولي كه راني پيدا شد امروز بود، اسمش مي‌شد دمي باقالي» و خنديده بود و همين ماجراي اتفاق و اسم را بسط داده بود و رسيدن تاكسي حرف‌هايش را نيمه‌تمام گذاشته بود. شباهت حرف‌هاي وجيهه به فكر خنده‌دار موتورخانه شاباجي را مجبور كرده بود در طول روز به حرف‌هاي وجيهه فكر كند و مدام آنها را با خودش تكرار كند تا شب پستي در همين زمينه منتشر كند. صبح فردا عكسي از راني در كنار يك قوطي راني ليمو با چند تا ليمو عماني و مجسمه يك مرد ماهيگير را منتشر كرد و حرف‌هاي وجيهه را نوشت. آخرش هم اضافه كرد كه فروشنده‌ مغازه گفته به ‌خاطر گراني دلار چند وقتي است راني پيدا نمي‌شود و اين راني‌هاي ليمو را از قديم دارد. بعد نشست و چشم دوخت به لايك‌هايي كه لحظه به لحظه بيشتر مي‌شدند. اولين نفر نوشت:«چقدر عميق بانو». بعد از خواندن اين كامنت شاباجي حس كرد، سرعت گردش خون در رگ‌هايش بيشتر شده است. نفر دوم نوشت:«مانا باشيد و نويسا». نفر سوم نويسنده سورمه‌سرا بود كه نوشت ممكن است اين ايده را براي داستان بعدي‌اش بدزدد و نفر بعدي در مورد رابطه‌ ميان گراني دلار و راني نوشت و بحثي در همين ‌مورد در ميان دوستان مجازي شاباجي خانم پا گرفت اما ذهن شاباجي هنوز گير همان «چقدر عميق بانو» مانده بود. آمد توي توي حياط نگاهي انداخت و با خودش گفت از ديروز خبري از راني نيست و دلش براي جاي خالي راني مچاله شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون