اظهارات علي مطهري درباره صحت نامه امام به آيتالله منتظري با واكنش جماران مواجه شد
راز دو نامه
«چه كسي نامه بركناري آيتالله منتظري را نوشت؟» اين سوالي است كه بعد از اظهارات علي مطهري در برنامه اينترنتي «رو در رو» در ذهن نقش بست. علي مطهري در آن برنامه گفته بود: «نهضت آزادي ايران يك گروه با سابقه اسلامي است. فكر نميكنم نامه منسوب به امام درباره نهضت آزادي، واقعا از امام باشد. نامه مربوط به آقاي منتظري هم بعيد ميدانم از ايشان باشد.» از آنجايي كه اين دو نامه از سوي دفتر حفظ و نشر آثار امام خميني (ره) مورد تاييد قرار گرفته بود، همين چند جمله كفايت ميكرد تا اين بار دفتر حفظ و نشر آثار امام وارد ميدان شود و در پاسخ به صحبتهاي علي مطهري جوابيهاي بدهد. حميد انصاري، قائممقام موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني در مصاحبه با جماران ميگويد: «روز گذشته در كمال ناباوري برادر عزيز جناب آقاي علي مطهري در مصاحبهاي تصريح كردند كه در انتساب نامه معروف ٦ فروردين متعلق به امام و خطاب به آيتالله منتظري و همچنين در انتساب نامه امام درباره اعضاي نهضت آزادي، شك دارند. بيان اين مطلب كه تاكنون در موارد بسيار توسط موسسه تنظيم و نشر آثار امام مورد تبيين قرار گرفته، آن هم از ناحيه نايبرييس مجلس بسيار جاي تعجب و تأسف دارد.» او ادامه ميدهد: «موسسه تنظيم و نشر آثار امام به عنوان تنها مرجع رسمي براي تعيين اصالت مطالب مربوط به امام كه با دستور و صلاحديد شخص امام به اين عنوان تعيين شده است، بار ديگر اعلام ميدارد كه در انتساب اين نامهها به امام خميني كوچكترين شبههاي وجود ندارد و چنان كه تاكنون و در بيانيههاي مفصل توضيح دادهايم اين دو مرقومه متعلق به بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني(س) است و كمترين شبههاي در اين زمينه وجود ندارد.» انصاري ميگويد: «بزرگواراني كه در اين امور مهم اعلام نظر ميكنند، حداقل قبل از اظهارنظر ادله مثبته اين امور را بررسي كنند.»
استدلال مطهري درباره دو نامه
پس از پاسخي كه قائم مقام موسسه حفظ و نشر آثار امام به اظهارات مطهري داد بار ديگر اين نماينده تهران در مصاحبهاي با خبرآنلاين از استدلالش براي رسيدن به اين نظر گفت. او در پاسخ به اين سوال كه بر چه اساس و استنادي معتقديد نامههايي كه درباره بركناري آيتالله منتظري نوشته شده است نميتواند منتسب به امام باشد، ميگويد: «اساسا آن نوع بيان شباهتي با ادبيات امام (ره) ندارد. علاوه بر اين خط امام هم مورد تشكيك است. به عبارت ديگر اين ترديد وجود دارد كه آيا اين دستخط امام هست يا خير؟ لذا از اين جهت به نظر نميرسد كه نامه ۶۸/۱/۶ و ۶۸/۱/۸ هر دو از امام باشد بهطوري كه در يك جا يك نفر را به قعر جهنم و در جاي ديگر به آسمان بردهاند. اينها با هم همخواني ندارند. حداقل براي من قابل قبول نيست.»
او در پاسخ به سوال ديگري مبني بر اينكه اين نامهها از سوي موسسه حفظ و نشر آثار امام تاييد شده است، ميگويد: « من نميدانم؛ اين نظر شخصي من است. به نظرم نامه نهضت آزادي هم همين طور است و من بعيد ميدانم كه اين نامه از امام باشد. به نظرم هم به لحاظ محتوايي و هم به جهت تطبيق دستخط اين نامه نميتواند منسوب به امام باشد.» وقتي از مطهري سوال ميشود چه دليلي وجود دارد كه بخواهند نامهها را به امام منتسب كنند، ميگويد: «نميدانم، اما شايد برخي به دنبال حذف برخي گروهها بودند به همين دليل دست به چنين كاري زدند. البته اين نظر شخصي من است و بايد ديد ديگران چه نظري دارند.»
جوابيه جماران
چند ساعتي از انتشار اين گفتوگو نگذشته بود كه سردبير سايت جماران منتسب به موسسه حفظ و نشر آثار امام در يادداشتي با تيتر «آقاي مطهري، بيپروا سخن ميگوييد» نوشت: «امروز و بر خلاف انتظار، جناب آقاي علي مطهري براي بار دوم نسبت به اصالت دو نامه از نامههاي امام ترديد كردهاند. اين در حالي است كه ايشان دليل خود را به صورتي مبهم مورد اشاره قرار دادهاند و به صورت به همريخته از كنار آن گذشتهاند.» او در بخش ديگري از يادداشت خود مينويسد: « اينكه محتواي نامه هيچ شباهتي با ادبيات امام ندارد، قابل پذيرش نيست زيرا اولا ايشان نگفتهاند چرا منكر چنين شباهتي هستند و ثانيا رجوع به «مستندات متنشناسي» براي درك «صحت انتساب» در صورتي است كه مرجحات سندي در ميان نباشد. شايد آقاي مطهري نداند كه آقاي منتظري خود به صراحت در استعفاي خود در تاريخ ٧ فروردين ٦٨ به نامه «٦ فروردين ٦٨ امام» ارجاع داده و آن را پذيرفته است. لازم است توجه كنيم كه همين نامه آقاي منتظري است كه وقتي به دست امام ميرسد، امام را بر آن ميدارد تا نامه ٨ فروردين را تحرير كنند. آيا اگر نامه ٦ فروردين موجوديت نداشت يا از امام نبود، نبايد امام نسبت به اين نامه پرسوجو ميكردند؟ ضمن اينكه حضرات آيات مشكيني، اميني، خامنهاي و هاشميرفسنجاني در همان شب و در حضور امام آن نامه را از امام شنيدهاند و بر اين مطلب شهادت دادهاند.» او ادامه ميدهد: «امام از فروردين ٦٧ اصلا بيماري نداشتهاند و بيماري ايشان از خرداد ٦٨، يعني يك سال و سه ماه بعد شروع شده است. لازم است ايشان بدانند كه اتفاقات بزرگي مثل پايان جنگ و ... همه بعد از فروردين ٦٧ است. ملاقاتهاي بسيار امام در اين دوره حتي با آقاي منتظري شاهد اين مدعاست كه امام اصلا در اين زمان بيمار نبودهاند. ج) تشكيك ايشان در خط امام نيز اصلا قابل قبول نيست. چرا كه علاوه بر اينكه موسسه تنظيم و نشر آثار امام توسط شخص امام، تنها مرجع قانوني تعيين اصالت خط ايشان است، در دورهاي بنا به صلاحديد مرحوم يادگار امام صحت اين نامه توسط خطشناسان رسمي دادگستري تأييد شده است. د) اشكال به ناهمگوني محتوا هم چنان كه در بند اول گفتم، تنها در جايي نافي سنديت است كه شواهد كافي مبني بر صدور موجود نباشد. ضمن اينكه ايشان معلوم نكرده است كه چرا به ناهمگوني محتوا قايل شده تا آنجا كه نميتواند مرجع هر دو نامه را يك نفر بداند؟»
ماجراي دو نامه چه بود؟
روز ششم فروردين 1368 امام خميني(ره) طي نامهاي به آيتالله حسينعلي منتظري او را از سمت قائممقامي رهبري عزل كردند. دو روز پس از اين نامه آقاي منتظري از قائممقامي رهبري استعفا كرد و امام نيز در همان روز طي نامه ديگري با اين استعفا موافقت كردهاند.
در نامه 6/1/68 آمده است: «جناب آقاي منتظري؛ با دلي پر خون و قلبي شكسته چند كلمهاي برايتان مينويسم تا مردم روزي در جريان امر قرار گيرند. شما در نامه اخيرتان نوشتهايد كه نظر تو را شرعا بر نظر خود مقدم ميدانم؛ خدا را در نظر ميگيرم و مسائلي را گوشزد ميكنم. از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از كانال آنها به منافقين ميسپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست دادهايد. شما در اكثر نامهها و صحبتها و موضعگيريهايتان نشان داديد كه معتقديد ليبرالها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند. به قدري مطالبي كه ميگفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايدهاي براي جواب به آنها نميديدم. مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و ميبينيد كه چه خدمت ارزندهاي به استكبار كردهايد. در مساله مهدي هاشمي قاتل شما او را از همه متدينين متدينتر ميدانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام ميداديد كه او را نكشيد.» در ادامه اين نامه آمده است: « واللّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولي در آن وقت شما را سادهلوح ميدانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيلكرده كه مفيد براي حوزههاي علميه بوديد و اگر اينگونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلما تكليف ديگري دارم و ميدانيد كه از تكليف خود سرپيچي نميكنم. واللّه قسم، من با نخست وزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي ميدانستم....»
يك روز بعد از ارسال اين نامه از سوي امام خميني(ره) آيتالله منتظري در نامهاي استعفاي خود را اعلام ميكند. در اين نامه آمده است: «... ضمن تشكر از ارشادات و راهنماييهاي حضرتعالي به عرض ميرساند، مطمئن باشيد همانطور كه از آغاز مبارزه تاكنون در همه مراحل همچون سربازي فداكار و از خود گذشته و مطيع در كنار حضرتعالي و در مسير اسلام و انقلاب بودهام، اينك نيز خود را ملزم به اطاعت و اجراي دستورات حضرتعالي ميدانم...» در بخش ديگر اين نامه آمده است: «راجع به تعيين اينجانب به عنوان قائممقام رهبري، خود من از اول جدا مخالف بودم؛ و با توجه به مشكلات زياد و سنگيني بار مسووليت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم كه تعيين اينجانب به مصلحت نبوده است. و اكنون نيز عدم آمادگي خود را صريحا اعلام ميكنم. و از حضرتعالي تقاضا ميكنم به مجلس خبرگان دستور دهيد مصلحت آينده اسلام و انقلاب و كشور را قاطعانه در نظر بگيرند و به من اجازه فرماييد همچون گذشته يك طلبه كوچك و حقير در حوزه علميه به تدريس و فعاليتهاي علمي و خدمت به اسلام و انقلاب، زير سايه رهبري حكيمانه حضرتعالي، اشتغال داشته باشم و اگر اشتباهات و ضعفهايي كه لازمه طبيعت انسان است رخ داده باشد، انشاءاللّه با رهبريهاي حضرتعالي مرتفع گردد...»
يك روز بعد از نامه استعفاي آيتالله منتظري، امام خميني طي نامهاي ديگر با اين درخواست موافقت ميكنند. در اين نامه به تاريخ 8/1/ 68 آمده است: «جناب حجتالاسلام والمسلمين آقاي منتظري ـ دامت افاضاته؛ با سلام و آرزوي موفقيت براي شما، همانطور كه نوشتهايد رهبري نظام جمهوري اسلامي كار مشكل و مسووليت سنگين و خطيري است كه تحملي بيش از طاقت شما ميخواهد. و به همين جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بوديم، و در اين زمينه هر دو مثل هم فكر ميكرديم. ولي خبرگان به اين نتيجه رسيده بودند؛ و من هم نميخواستم در محدوده قانوني آنها دخالت كنم. از اينكه عدم آمادگي خود را براي پست قائممقامي رهبري اعلام كردهايد پس از قبول، صميمانه از شما تشكر مينمايم. همه ميدانند كه شما حاصل عمر من بودهايد؛ و من به شما شديدا علاقهمندم. براي اينكه اشتباهات گذشته تكرار نگردد، به شما نصيحت ميكنم كه بيت خود را از افراد ناصالح پاك نماييد و از رفت و آمد مخالفين نظام، كه به اسم علاقه به اسلام و جمهوري اسلامي خود را جا ميزنند، جدا جلوگيري كنيد. من اين تذكر را در قضيه «مهدي هاشمي» هم به شما دادم. من صلاح شما و انقلاب را در اين ميبينم كه شما فقيهي باشيد كه نظام و مردم از نظرات شما استفاده كنند. از پخش دروغهاي راديو بيگانه متأثر نباشيد. مردم ما شما را خوب ميشناسند و حيلههاي دشمن را هم خوب درك كردهاند كه با نسبت هر چيزي به مقامات ايران كينه خود را به اسلام نشان ميدهند.»