• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4308 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۸ بهمن

مطرب

حسن لطفي

شايد صحنه‌اي كه چند روز پيش، توي اتوبوس خط واحدي ديدم كه ما را به شمال تهران مي‌برد، براي شما تازگي نداشته باشد. اگر اين‌طور است بايد اعتراف كنم در رديف انسان‌هاي خوشبختي هستيد كه لحظه‌هاي شادي را تجربه كرده‌ايد. خدا كند اتوبوس‌هايي كه ما را از جايي به جايي مي‌برند پر از آدم‌هايي باشند كه بلدند چطور چهره‌هاي گرفته و مغموم را شاد كنند و از آدم‌هاي سر به گوشي، گروه همخواني با صورت‌هاي متبسم بسازند. آن ‌روز فهميدم چندان سخت هم نيست. مرد مسن كه وارد شد يكي پايش را لگد كرد، اما او به جاي داد و بيداد، عذرخواهي نصفه، نيمه او را بهانه ارتباط با همه كرد. بعد هم خودش را به وسط اتوبوس رساند و شروع به خوش و بش با ديگران كرد. به ايستگاه بعد نرسيده بسياري از كساني كه سرشان پايين بود يا چرت مي‌زدند به او خيره شده بودند و منتظر بودند تا جوكي تعريف كند يا آواز جديدي بخواند. اولش فقط خودش مي‌خواند. اما بعد انگار پي مشاركت جمعي باشد ديگران را به همخواني دعوت كرد. دعوتش را همه نپذيرفتند اما آنها كه ساكت ماندند هم از فضاي ايجاد شده بدشان نمي‌آمد. حق هم داشتند. كدام آدم عاقلي شادي و روي خوش يكي را با خبرهاي ناخوش و سكوت و چهره‌هاي عبوس عوض نمي‌كند. مرد در ميان آوازهايي كه مي‌خواند كمي از خودش مي‌گويد. به شوخي خودش را مُطربي معرفي مي‌كند كه سال‌ها قبل از دانشكده هنرهاي زيبا فارغ‌التحصيل شده است. از اينكه مي‌تواند مردم را شاد كند به خودش مي‌بالد و بدش نمي‌آيد با اين شاد كردن ناني به خانه ببرد. حرف پول كه وسط مي‌آيد فقط عده‌اي دست به جيب مي‌شوند و بابت كنسرت سرپايي اجرا شده در اتوبوس پولي مي‌دهند. به مقصد كه مي‌رسم به لحظه‌هاي شادي فكر مي‌كنم كه يك نفر با ورودش به مكاني ايجاد مي‌كند. فقط يك نفر! چقدر خوب است تعداد اين يك نفرها بيشتر شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون