خان دايي، مجري و ديگران
حسن لطفي
فيلم قيصر ساخته مسعود كيميايي گذشته از ارزشهاي سينمايي و نقش مهمي كه در ايجاد موج نو در سينماي ايران دارد، از نظر شخصيتشناسي هم فيلم قابلتوجهي است. از يك طرف قيصر را دارد كه بيش از عقلش و هنجارهاي اجتماعي از احساس، غرورش، حيثيتش و خشمش فرمان ميبرد. معتقد است اگر نزني، تو را ميزنند. برخلاف او خان دايي با بازي درجه يك جمشيد مشايخي بر اين باور است، به جاي احساس بايد مطيع عقل و قانون بود. براي اين باور خودش هم به دليل سن و سال و اينكه پيرترها به خدا نزديكترند رجوع ميكند. بينشان هم فرمان است كه چيزي ميان قيصر و
خان دايي است. نه اين است و نه آن! دنيا و آخرت را با هم از دست ميدهد. روش و منششان هم با هم فرق ميكند. طبيعي هم هست. آدمها اگر عين هم رفتار ميكردند غيرطبيعي بود. به خاطر همين است كه از وقتي برنامه اختياريه با حضور جمشيد مشايخي پخش شده افراد زيادي به آن واكنش نشان دادهاند. عده زيادي طرف پير مودب، عارف، مهربان و كاربلد سينماي ايران ايستادهاند و به مجري جوان آن برنامه تاختهاند. معدود نفراتي هم گمان كردهاند خاندايي قيصر اشتباه كرده است. با احترام به همه آنها (چه مخالفان و چه موافقان جمشيد مشايخي) با آنكه برخورد با اين چهره ماندگار سينماي ايران مقبولم نيست و براي برنامهاي كه پي شفافيت است تعريف ديگري دارم گمان ميكنم بهتر است تلويزيونيها را از ساخت برنامههاي چالشي، شفافكننده و... نترسانيم. اولش ممكن است قرباني هم داشته باشد اما پس از ويراني به موقعيت بهتري ميرسيم. البته رسيدن به برنامه مطلوبي كه شفافساز باشد، نيازمند شرايطي است. بدون شك مجري بيسواد و كمتجربه ولي پررو بهدرد اين برنامهها نميخورد. پررويي و بيسوادي كنار هم فقط نفرت ايجاد ميكند، آنهم در جامعهاي كه حرفهاي ديگران دچار كژتابي و كجفهمي ميشود. براي يك چنين برنامههايي نياز به مجري دانا، هوشمند، صبور و پررو است. پررويي چسبيده به دانش و بهدور از حُب و بغض سياسي و غيرسياسي باعث ايجاد شرايط نقد ميشود. نقدي كه نبايد در دنياي آدمهاي بهدور از قدرت و مسووليت بماند. بايد با آزادگي و ايجاد فرصت برابر براي پاسخگويي به سمت جامعه زلال و شفاف برود. ميدانم غيرممكن است و احتمال دارد اينها كه نوشتهام اختياريه ديگري شود تا خوشنام ديگري از گفتههايش احساس پشيماني كند، اما ما نيازمند شفافيتيم. كساني كه ادعاي آن را دارند، بهتر است از خودشان و همپيالگيهاشان شروع كنند. يك سوزن به خودشان بزنند و يك جوالدوز به ديگران.