قضاوت نكن
محسن آزموده
ميگويند براساس ظاهر آدمها قضاوت نكنيد. ما كه نميدانيم درون هر آدمي چه خبر است و او فيالواقع چه كسي است. ظاهر و باطن انسانها هميشه بر هم منطبق نيست، نميتواند هم باشد. داوري ما درباره ديگران معمولا براساس تظاهرات آنهاست، ما گفتار آنها را ميشنويم، كردار آنها را ميبينيم، زبان بدن آنها را احساس ميكنيم و احيانا آثار آنها را درك ميكنيم، خواه اين آثار يك ردپاي ساده روي برف يا اثر انگشت روي ميز باشد يا يك اثر هنري ماندگار يا ساختماني عظيم يا كتابي عميق يا اختراعي جهانگير. اما هيچگاه به دنياي درون آنها بهطور مستقيم راه نمييابيم، همانطور كه ديگران نميتوانند به نحو بيواسطه به عالم دروني ما دسترسي يابند. دنياي درون هر فردي متشكل است از باورها، احساسات و اميال او. باورها مجموعه اعتقادات، انديشهها، تصورات و تصديقات فرد درباره خودش و ديگران و جهان هستي به نحو عام را در بر ميگيرد. اين باورها ممكن است اكتسابي باشند يا ذاتي، با كوشش فكري و تجربي فرد به دست آمده باشند يا به نحو تصادفي به او القا شده باشند، ممكن است نتيجه آموزش رسمي يا مشخص باشند يا در نتيجه تربيت غيررسمي در او پديد آمده باشند. سنجش صدق و كذب اين باورها، وظيفه هر انساني است، به حد توانايي او در چارچوب ظرفيتها و امكاناتش. در درون ما هم چنين مجموعهاي از احساسات و عواطف و هيجانات نسبت به خودمان و ساير كسان و چيزها هست. بعضي را دوست داريم و از گروهي متنفريم، از چيزهايي ميترسيم و به اموري عشق ميورزيم. نسبت به برخي امور جاذبه داريم و از شماري ديگر ميگريزيم. صلح با درون و رضايت خاطر انسان زماني حاصل ميشود كه بتواند احساسات بجا و نابجاي خود را تشخيص بدهد. اما ما آدمها همچنين انسانها اميال و خواستههايي نيز داريم. برخي چيزها را ميخواهيم و به شماري از آنها كشش و تمايل داريم. خواستهها نيز بايد متناسب با ساير وجوه انسان، معقول باشند.
اما چنانكه گفتيم، ما به دنياي درون ديگران يعني به اصل و حاق باورها، احساسات و خواستههاي آنها راه نداريم و تنها ميتوانيم اين امور را از طريق تظاهرات بيروني آنها (گفتار، كردار، زبان بدن و آثار آنها) حدس بزنيم، اگرچه هيچ ملاك و معياري براي اثبات اين سخن نداريم كه اين تظاهر بيروني، مثلا اين جملهاي كه از دهان فرد بيرون آمده و ضبط شده، منطبق است با باور دروني او. بيرون و درون آدمها به علل و دلايل مختلف بر هم منطبق نيست. اين عدم انطباق و ناسازگاري نيز هميشه ارادي و خودخواسته نيست. يعني چنين نيست كه مثلا يك فرد صرفا به خاطر فشارهاي بيروني و بهصورت ارادي و آگاهانه عقايدش را پنهان كند يا خواستههايش را بر ملا نسازد. در بسياري مواقع اين ناسازگاري ناخواسته و به دليل پيچيدگيهاي رواني انسان صورت ميگيرد.
به عبارت ديگر، آنچه تا الان درباره ظاهر و باطن انسان گفتيم، صرفا در حوزه خودآگاه بود. يعني «خود» (ego) يك فرد براي ديگران همان تظاهرات بيروني است و براي خود مجموعهاي از اين تظاهرات بيروني و امور دروني (باورها، احساسات و خواستهها). اما روانكاوان به ما خاطرنشان كردهاند كه مجموعه همه اين اموري كه به حيطه آگاهي در ميآيند (تظاهرات بيروني براي خود و ديگران و امور دروني فقط براي خود آدم)، تنها بخش ناچيزي از وجود انسان را ميسازند. ايشان براي نشان دادن وجه پنهان وجود انسان از استعاره كوه يخ استفاده ميكنند و ميگويند، همه آنچه در حوزه آگاهي، خودآگاه را ميسازد، تنها بخش بيرون از آب اين كوه است و قسمتهاي به مراتب عظيمتري از وجود انسان (نهاد و فراخود او) حتي بر خودش هم پنهان است. نتيجه اين بيان آن است كه قضاوت انسان در مورد خودش نيز هميشه و الزاما منطبق با واقع نيست و نميتواند باشد، چون آدميزاد نهايتا ميتواند در حوزه خودآگاه راجع به خودش حكم كند و ناخودآگاهش (بنا به تعريف) بر او پوشيده است و صرفا امارات و اشاراتي از آن را در مييابد. از مجموع آنچه گفته شد برميآيد كه قضاوت كردن راجع به ديگران (و حتي خود آدم) درست نيست. اما اينكه ما هر روز در زندگي روزمره راجع به خودمان و ديگران به ناگزير قضاوت ميكنيم و آن را مبناي تصميمات خود قرار ميدهيم و اينكه در عرصه كلان اجتماع، گريزي از قضاوت كردن نيست، بحث ديگري است. مهم آن است كه بدانيم اين داوريهاي ناگزير نه فقط به هيچ عنوان قطعي و صددرصدي نيست، بلكه نميتواند باشد.