برخيز و اول بكش (209)
فصل نوزدهم
انتفاضه – جاسوسي از ابوعباس
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
هرچند كه هويت مذاكرهكنندگان حتي از سران سازمانهاي نظامي و اطلاعاتي اسراييل مخفي نگه داشته شده بود اما رابين به واحد 8200 دستور داده بود كه از ارتباطات فلسطينيها هر چه كه آنها درباره اين بحث شنود ميكنند مستقيما و فقط به او بدهند. اين كار به طور رسمي براي امنيت عمليات بود – هر نشتي كه به گروههاي ديگر فلسطيني راه پيدا ميكرد ميتوانست مذاكرات را به مخاطره بيندازد. اما رابين بطور غير رسمي در كل مطمئن نبود كه افرادي كه سالها وقت صرف كرده بودند كه عرفات و وابستگانش را بكشند، افرادي كه تلاشهاي بيشماري را در جنگ عليه تروريسم فلسطينيها به كار برده بودند، آن قضاوت رواني لازم را داشته باشند كه دشمن سابق را به عنوان شريكي در صلح ببينند.
رابين ميدانست كه هر فرآيند ديپلماتيك با ساف فقط در صورتي ميتواند پايان يابد كه الحاق قلمرويي را شامل شود. هرچند كه بخش بزرگي از جمعيت اسراييل چه به دلايل ايدئولوژيكي و چه به دلايل ديني، بهشدت مخالف چنين مصالحهاي بودند. هر نشتي كه اين مذاكرات محرمانه را كه در جريان است لو بدهد – مثلا از منابع درون ارتباطات دفاعي يا اطلاعاتي كه فكر ميكنند كه اين مذاكره يك خطاي استراتژيك است – به احتمال خيلي زياد الحاق قلمرويي را افشا ميسازد و در نتيجه مذاكره را سريعا ميكشد.
هرچند كه مستثني كردن سازمانهاي نظامي و اطلاعاتي از روند مذاكره يك شرايط عجيب و غريبي را ايجاد كرد. در حالي كه بالاترين سطوح حكومتي بهدنبال مذاكره صلح بودند، آژانسهاي اطلاعاتي بدون آنكه بدانند همهچيز تغيير كرده، جنگ مخفي را ادامه ميدادند.
موساد سرمايهگذاري سنگيني در عدنان ياسين و عمليات پشم زرين كرده بود و هنوز داشت سهمش را ميپرداخت. در بهار سال 1993، چهار سال پس از آنكه ياسين به عنوان يك گنجينه مورد هدف قرار گرفته بود، در مكالمهاي به افسر پروندهاش گفت كه او با امينه، همسر محمود عباس (ابومازن) نفر دوم فرماندهي ساف كه همچنين مسوول فعاليتهاي ديپلماتيكي سازمان بود، ملاقاتي داشته است. امينه به او گفته كه همسرش اضافه وزن بالايي دارد و از درد كمر رنج ميبرد. امينه ميدانست كه ياسين ميتواند تقريبا هر كاري بكند و به همين خاطر فكر كرده بود يك صندلي ارتوپدي از اروپا ميتواند به عباس كمك كند.
ياسين به امينه گفته بود، «حتما» و از او پرسيده بود كه آيا چيز ديگري براي دفتر نياز دارد. او خواهان يك چراغ مطالعه شده بود چون چشمان ابومازن بهشدت ضعيف شده بود. ياسين قول داده بود كه هر كاري كه بتواند انجام ميدهد.
موساد از اين فرصت بهره خوبي برد و به ياسين يك صندلي چرمي دفتري شيك و يك چراغ مطالعه رو ميزي دكوري داد كه هر دو با ميكروفن و فرستنده مجهز بودند داد.
ياسين اقلام جديد را به دفتر عباس برد و حتي خودش زحمت بيرون بردن صندلي قديمي را بر عهده گرفت و به كساني كه «چنين مبلمان مضري را به اين افراد مهم دادهاند» لعن و نفرين ميفرستاد. او صندلي تازه را در جايش گذاشت سپس چراغ را روي ميز قرار داد و آن را به برق وصل و روشن كرد.
چراغ مهمتر از دو قلم ديگر بود زيرا ميكروفنهايي كه در صندلي نصب شده بود نياز به تعويض باتري داشتند در حالي كه چراغ با اتصال به شبكه برق ميتوانست به عنوان يك فرستنده براي ساليان سال كار كند. صندلي شامل دو قطعه جداگانه «صرفهجويي در انرژي» را داشت و ميكروفن آن زماني روشن ميشد كه كسي روي صندلي بنشيند و سيستم صدايي آن همزماني فعال ميشد كه كسي كه روي صندلي نشسته حرف بزند در غير اين صورت باتريها مورد استفاده قرار نميگرفت. فرستندههاي صندلي از همان روز اول كه در دفتر عباس گذاشته شد به تلآويو رله ميشد. شاويت، مدير موساد فهميده بود كه اين چه دستاورد مهمي است؛ چون ابوعباس در مركز فعاليتهاي موساد بود و با افراد بيشماري كه مهمترين رازهاي سازمان را با او در ميان ميگذاشتند به دفترش ميآمدند.
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه