• 1404 يکشنبه 21 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4380 -
  • 1398 شنبه 11 خرداد

گفت‌ و گو با منصور اوجي به مناسبت انتشار كتاب«كجاي جهان‌هاي شيراز»

سرگرمي خانواده من در تابستان و زمستان شعر بود

فاطمه نيساري

منصور اوجي سابقه‌اي 60 ساله در شعر ايران دارد؛ شاعري كه به دور از هياهوهاي رايج فقط و فقط به اعتلاي شعر فكر كرده و آثاري پديد آورده كه تحسين بزرگان ادبيات و خيل وسيعي از مخاطبان را برانگيخته. اوجي در اين گفت‌وگو از چگونه‌ شاعر شدنش گفته و نظر ديگران درباره كارهايش.«باغ‌شب، خواب درخت و تنهايي زمين، اين سوسن است كه مي‌خواند، كوتاه مثل آه و حالي‌ است مرا»، چند مجموعه‌ از سروده‌هاي اين شاعر هستند.

 

آقاي اوجي پيش از آنكه به پرسش‌هاي ديگر برسيم براي ما بگوييد چگونه شاعر شديد؟

در هر رشته هنري هر كه بخواهد كسي يا چيزي بشود بايد از موهبت و موقعيتي برخوردار باشد. «موهبتي ارثي» يعني استعداد آن رشته را به ارث برده باشد و «موقعيت محيطي» يعني شرايط محيطي برايش فراهم باشد تا در آن شرايط استعدادش را پرورش دهد. در مورد خود من خوشبختانه اين دو ويژگي فراهم بود چون پدرم شاعر بود و شاعري در خانواده ما ارثي است. به جز من، دو خواهرم شاعر هستند و يكي از آنها يعني مرضيه اوجي براي خودش شاعري است با دو كتاب چاپ شده و از لحاظ موقعيت محيطي- من الان هشتاد و دو ساله هستم- در زمان كودكي و نوجواني من وسايل سرگرمي امروزي اصلا وجود نداشت. نه ماهواره‌اي بود و نه تلويزيوني و نه حتي راديو. سرگرمي خانواده من در شب‌هاي بلند و باراني زمستان و عصرهاي حياط غرق گل و گياه و آب‌پاشي شده تابستان، شعرخواني بود و شعرخواني. غزل‌هاي حافظ و سعدي و خواندن بوستان و گلستان و حفظ كردن آنها و مشاعره رسم هميشگي خانواده ‌بود. خوب يادم مي‌آيد كلاس ششم ابتدايي بودم كه مريض شدم و يك هفته به مدرسه نرفتم و در خانه ماندم. حوصله‌ام سر رفت. به طبقه دوم كه كتابخانه پدرم بود، رفتم. داخل كتاب‌ها يك كتاب رباعي خطي پيدا كردم از خيام، كتاب را با خودم پايين آوردم. شعرهاي اين كتاب چيز ديگري بود غير از غزل‌هاي سعدي و حافظ. شروع به حفظ كردن آنها كردم و اگر بعدها شعرهاي من كوتاه شدند و دو كتاب تاثيرگذار از من در عرصه رباعي به چاپ رسيد و حتي تم مرگ در كارهايم پيدا شد، بي‌شك تاثير همان كتاب خطي رباعيات خيام بود. شعرهاي اوليه من رباعي بودند و پدر ريزه‌كاري‌ها را يادآوري مي‌كرد. در سيكل دوم دبيرستان با دو كتاب از شعر نيمايي و سپيد آشنا شدم يكي كتاب «زمستان» اخوان بود و ديگري كتاب «هواي تازه» شاملو و شروع كردم به سرودن در قالب‌هاي نيمايي. و باز درست يادم هست در سال 1338 كه براي تحصيلات دانشگاهي به تهران رفته بودم، درست 60 سال پيش از اين، دو شعر من همزمان در دو مجله به چاپ رسيد. يكي به نام «مرد برتر» در «روشنفكر» كه زنده‌ياد فريدون مشيري صفحات شعر آن را سرپرستي مي‌كرد و ديگري شعر «لحظه» شعري كوتاه در «فردوسي» كه صفحات شعر آن را زنده‌ياد محمد زهري به عهده داشت. نخستين كتاب شعر من «باغ شب» در سال 1344 به چاپ رسيد و دومين كتاب «شهر خسته» در سال 1346 و سومين و چهارمين؛ «خواب و درخت» و «تنهايي زمين» در انتشارات اميركبير عبدالرحيم جعفري دوست‌داشتني كه سيروس طاهباز متصدي بخش شعرش بود در سال 1349 چاپ و منتشر شد و يك سال بعد يعني در سال 1350 زنده‌ياد محمد حقوقي كتاب «شعر نو از آغاز تا امروز» را بيرون آورد و 50 سال شعر نيمايي از 1301 كه نيما افسانه‌اش را به چاپ رساند تا سال 1350. حقوقي در اين كتاب، دهه به دهه شاعراني كه به سبك و زبان و بيان شخصي خودشان رسيده بودند را نام برده بود و نمونه‌هايي از شعرشان را در كتاب معرفي كرده بود:«اسماعيل خوئي، محمدعلي سپانلو، احمدرضا احمدي، منصور اوجي و طاهره صفارزاده». و من از سال 1338 كه دو شعرم همزمان در دو نشريه به چاپ رسيد تا به حال يعني سال 1398، 60 سال سابقه شاعري دارم و شعر به چاپ رسانده‌ام و بعد از آنكه حقوقي اسم مرا جزو آن 5 شاعر صاحب سبك آورد 3 كتاب ديگر به چاپ رساندم؛ «صداي شيشه»، «شعرهايي به كوتاهي عمر» و سرانجام كتاب «كوتاه، مثل آه» كه ديگر در اين كتاب منصور اوجي، شاعري ‌است با سبك و بيان و زبان ويژه خود و اثر انگشتش بر شعرها.

ما معمولا شما را با شعرهاي كوتاه‌تان به ياد مي‌آوريم، شاعري كه او را به عنوان كوتاه‌سرا مي‌شناسيم و همين كوتاه‌سرايي، ويژگي سبك شعري شماست كه مدتي است از طرف بسياري از شاعران ديگر مورد تقليد قرار گرفته، اين كوتاه‌سرايي شما را چه عواملي باعث آن شده و چه دلايلي براي آن داريد و در مورد اين كوتاه‌سرايي شما، ديگران چه گفته‌اند و چه مي‌گويند؟

من ابتدا به بخش دوم پرسش شما مي‌پردازم. در مورد نكاتي كه ديگران در مورد كوتاهي شعرهاي من گفته‌اند سپس در مورد دلايل و عواملي كه باعث كوتاهي شعرهايم شد‌ه‌اند، صحبت خواهم كرد. شهريار مندني‌پور در بخشي از مقاله «به زيبايي، به كوتاهي آه» كه در مورد كارهاي من در مجله «عصر پنجشنبه» شماره(دي‌ و بهمن 1386) به چاپ رسانده‌، چنين مي‌نويسد:«درباره شعر اوجي سخن بسيار رفته، يكي از آنها متن رشك‌برانگيز هوشنگ گلشيري در كتاب «در ستايش شعر سكوت است»(كه من به آن متن برخواهم گشت). سپس شهريار نظر خودش را در مورد علل كوتاهي شعرهاي من اينگونه بيان مي‌كند:«نخستين‌ بار اوجي را در يك مجلس ختم ديدم و شناختم. در آن ختم اوجي كوتاه نشست و زود رفت(و ادامه مي‌دهد) سپس سالي يا چند سالي بعد در خانه‌اش روبه‌رويش نشسته بودم تا قانعش كنم براي حضور در جلسات داستان‌خواني كه تلاشم بود در شيراز راه بيفتد. به گونه داستان‌خواني‌هاي عصرهاي گلشيري در تهران[...] اما اوجي كوتاه گفت «نه!» و در جواب چرا؟ ديگر كوتاه هم نگفت چرا نمي‌آيد. آن هم به جلسه‌اي كه چند سنگين‌وزن ادبيات شيراز كه كتاب و تجربه و شهرت داشتند، موافقت كرده بودند براي حضور او. بعدها فهميدم كه حق با اوجي بود(و ادامه مي‌دهد): اما غرض از نقل اين دو خاطره اشاره به همان كوتاه بودن‌هاست، يعني عنصر اساسي در شخصيت اوجي كه در شعرش هم رسوخ كرده تاكنون در گفت‌وگوهاي روزمره نديده‌ام و نشنيده‌ام. به شرح واقعه‌اي كه مي‌پردازد بيشتر از چند جمله صرف نمي‌كند. ديديم حضور مداومش را در خانه‌ها، محفل‌ها و مهماني‌ها و حتي مراسم و نديدم ازدحام را در خانه‌اش يا نديدم رفت و آمد افراد را. تنها زيستن و كوتاه گفتن خصوصيات آشكار و اساسي شخصيت اوست و جالب اينكه همين خصوصيت ويژگي‌ شعرهاي اوست، «كوتاه‌گويي» و بيشتر شعرهاي موفق اوجي همين خصوصيت كوتاهي را در خود دارند(و اضافه مي‌كند) در نقد سرسري و رايج ژورناليستي ايران به اينگونه شعرها به غلط نام هايكو داده‌اند. شعرهاي كوتاه اوجي چنين نيست و مخصوص به خود اوست [...]

حال برگردم به گفته گلشيري، آن عزيز در صفحه 76 كتاب «در ستايش شعر سكوت» مي‌نويسد: «شعرهاي كوتاه منصور اوجي را نمي‌توان با معيار شعرهاي كوتاه ژاپني و چيني سنجيد بلكه به سبب سود جستن اوجي از وزن و سلطه او بر زبان فارسي، مي‌توان آنها را تجربه‌اي ناب در عرصه زبان و اشيا دانست كه همه شعرك‌هاي متداول روز فاقد چنين ويژگي و تشخصي هستند...»

بگذاريد در همين جا نظر زنده‌ياد سيمين بهبهاني را هم در مورد كوتاهي شعرهايم بياورم. آن عزيز در صفحه 235 كتاب «يكصد و ده نامه از دو سيمين(دانشور و بهبهاني) به منصور اوجي» چنين مي‌نويسد:

«اوجي جان سلام، نامه‌ات رسيد با شعر قشنگي كه ديباچه آن بود «كجاست مشعله ماه» راستي در شعرهاي كوتاهت چه ايجاز زيبا و موثري داري، مثل يك لبخند، يك نگاه، يك سلام، يا به قول خودت يك آه، گوياي همه ‌چيز هست بي‌آنكه كلمات زائد مصرف كرده باشي، اين خصوصيت فقط در شعرهاي توست، من و ديگران براي القاي اين اندازه تاثير بايد خيلي بيشتر فضاسازي و مقدمه‌چيني كنيم، البته به طور جسته گريخته و نه به طور مستمر در [شعرهاي] ديگران هم ديده‌ام. اما شعرهاي كوتاه تو اكثرا چنين خصيصه‌اي دارند...

من اين شعر را نخوانده‌ام. اگر از حفظ هستيد براي‌مان بخوانيد. «كجاست مشعله ماه؟» را مي‌گويم.

اين شعر، شعري كوتاه‌ است:«كجاست مشعله ماه؟/ نه كفتري كه بخواند به برج قلعه ويران/نه آب در كمر چاه/ سوار خسته رسيده است/ و شب رسيده به ناگاه/ كجاست مشعله ماه؟»

بسيار زيبا بود. ممنون.

حال كه به اينجا رسيديم، بگذاريد نظر كاميار عابدي را هم بياورم. ايشان در صفحات 172 به بعد كتاب «برگ‌هايي از تاريخ بي‌قراري ما» در بخشي از مقاله «شعر كوتاه از آغاز تا منصور اوجي» چنين مي‌نويسد:«دو شاعر به دليل ذهنيت سراسر لحظه‌اي‌شان در شعر كوتاه به توفيق رسيدند. بيژن جلالي و منصور اوجي به گونه‌اي كه ما اكنون مي‌توانيم جلالي را مهم‌ترين نماينده شعر كوتاه فارسي در شعر منثور(شعر سپيد) و اوجي را پراهميت‌ترين نماينده شعر در شيوه نيمايي بناميم.»

اين بود نظر چند عزيز در مورد كوتاهي شعرهاي من و البته ديگراني هم هستند كه باز در اين مورد سخن گفته‌اند كه مي‌گذرم و مي‌رسم به قسمت اول پرسش شما كه اينگونه كوتاه‌سرايي چه دلايلي دارند و ريشه در چه عواملي. گذرا به پاره‌اي از آنها اشاره‌اي مي‌كنم. دليل اول، فكر مي‌كنم شايد به خاطر گنجايش و ظرفيت سينه من باشد كه فراخ نيست و اندك است، درست برعكس ظرفيت سينه‌هاي زنده‌ياد سپانلو و زنده‌ياد اسماعيل خوئي كه وسعت سينه‌هاي‌شان هر دو وسيع بود و وسيع هست و از آنجايي كه از آب خرد، ماهي خرد مي‌خيزد، شعرهاي من كوتاه هستند و كوچك و شعرهاي آن دو چون وسعت سينه‌هاي‌شان بزرگ و بلند. سپانلو منظومه‌هاي بلند داشت و بيشتر شعرهاي خوئي طولاني‌اند و بلند.

دليل دوم كوتاهي شعرهاي من شايد اين باشد كه همشهري‌ حافظم و همشهري سعدي و با شعر آنها و غزل آنها زود آشنا شدم و خراساني نيستم تا با شاعران خراساني زود آشنا شوم و با قصائد بلند آنها. من همشهري حافظم كه حتي قصائدش كه پاره‌اي آنها را با غزل اشتباه گرفته‌اند، همگي كوتاهند و مختصر و همشهري سعدي‌ام كه داستان‌هاي بوستان و قصه‌هاي گلستانش همگي جمع و جورند و مختصر. (يادم مي‌آيد سال‌ها پيش‌تر ابراهيم گلستان در برنامه‌اي كه در شيراز داشت و سخنراني كرد به شاعران و قصه‌نويسان يادآوري كرد اگر بخواهيد ايجاز را ياد بگيريد بوستان سعدي را بخوانيد.) دليل سوم كوتاهي شعرهاي من چنانكه پيش‌تر گفتم شايد اين باشد كه خيام را زود كشف كردم و آشناييم با رباعيات چهارمصراعي و كوتاه او. دليل چهارم: نخستين رشته تحصيلي دانشگاهي من رشته فلسفه بود كه در آن عصاره و لُب مطلب مهم است نه رشته مهندسي برق كه در آن شلنگ‌اندازي مهم است و گز كردن راه و نه رشته تاريخ كه در آن بايد گفت و زياد گفت.

دليل پنجم شايد اين باشد كه شعر را دو مرحله است: جوشش و كوشش. و از آنجايي كه در شعر كوتاه چه ‌بسا با همان جوشش اوليه سرايش شعر به پايان برسد و نيازي به كوشش كار كردن به روي آن نباشد. من ترجيح مي‌دهم كه شعرم كوتاه باشد تا بلند چراكه براي جوشش ارزش بيشتري قائلم، چراكه ناخودآگاه‌تر است و طبيعي‌تر و خالص‌تر.

دليل ششم شايد رشته تحصيلي ديگرم زبان و ادبيات انگليسي باشد و ترجمه‌هاي اوليه‌ام از شعرهاي كوتاه جهان كه در «خوشه شاملو» و «بازار و ادبيات رشت صالح‌پور» به چاپ رسيده است.

دليل هفتم: كوتاهي و ايجاز در كل كارها و رفتارهاي من خود را به رخ مي‌كشد و خصلت ذاتي من است. چنانكه مندني‌پور به آنها اشاره كرد و از آنجايي كه خصلت هر كس سبك اوست بنابراين بايد شعرهاي من چنين باشد كه هستند و اما نكته آخر، من در شعرم معروفم به شكارگر لحظه‌ها و حالت‌ها و شعرهايي كه شاعر در يك لحظه شكارش مي‌كند. بايد در اندك جايي نيز بر كاغذ پياده شود كه مي‌شود، شعرهاي كتاب «كوتاه، مثل آه!» و شعرهاي بعد از آن. زنده‌ياد منوچهر آتشي در اين باره مي‌نويسد:«اوجي در واقع نخست لحظه يا حالت را غافلگير مي‌كند و شكار مي‌كند و در كلمات كوتاه به سراغ حساسيت‌هاي ما مي‌آيد تا غافلگيرمان كند و اين غافلگيري مثل گشودن ناگهاني دريچه‌اي‌ است سيماني بر باغي دلكش...» (كلك شماره 3، خرداد 1369).

اخيرا دو گزيده از كارهاي شما منتشر شده. از اين مجموعه‌ها براي ما بگوييد و اينكه مخاطب در خواندن اين كتاب‌ها بايد به چه عواملي توجه نشان دهد؟

مجموعه اول كتاب «يك عمر شاعري» است حدود 450 شعر برگزيده از 25 دفتر شعر و از بين بيش از 2000 شعر نيمايي و سپيد كه در فاصله سال‌هاي 1344 تا 1397 سروده شده‌اند و مجموعه دوم دفتر «كجاي جهان‌هاي شيراز» است كه برگزيده 150 شعر است از شعرهاي لحظه‌اي و كوتاه من. حال بگذاريد در مورد پرسش شما كه پرسيده‌ايد، مخاطب اين كتاب‌ها به چه عواملي بايد توجه نشان دهد، بپردازم. بخشي از مقاله «شيراز، شهر زاد، شهرزاد» سركار خانم دكتر منيژه عبداللهي، استاد دانشگاه شيراز كه در آخرين شماره مجله «جهان كتاب»(بهمن و اسفند 1397) كه در مورد اين كتاب نوشته است را بياورم:«... مجموعه حاضر از جهت آنكه گزينش و انتخاب اشعار را خود اوجي آن هم در آستانه 82 سالگي و پس از يك عمر شاعري به عهده داشته، مي‌توان آن را چون پرتره‌اي خرد نگاشته از شاعري ‌دانست كه نه‌ تنها عمري را در شعر سرودن به سر آورده بلكه شاعرانه زيسته و باليده است. از سويي ديگر درست به همين دليل كه گزينشگر همان شاعر است خودآگاه يا ناخودآگاه، شعرهايي برگزيده شد كه مورد توجه و محبوب خود اوست. از اين رو در اين مجموعه خواننده شاهد دلبستگي‌ها و دل‌مشغولي‌هاي شاعر نيز خواهد بود و باز به همين دليل آنچه در نگاه نخست در اين مجموعه چشم و نظر خواننده را به خود مي‌خواند، نمود و حضور برخي مضامين تكرار شونده است كه از همان آغاز تا آخرين سروده‌ها به شكل صورت‌هاي گوناگون و رنگارنگ در تاروپود شعر اوجي تنيده شده است كه همچون دلبري عيار و طرفه و بازيگوش از هر گوشه و كنار سر برآورده است. چنانكه بيشتر تفسيركنندگان شعر اوجي نيز به همين ويژگي‌ها اشاره كرده‌اند و تاكنون چندين بن‌مايه را در شعر او به بحث گذاشته‌اند: شعر، شيراز، عشق، مرگ، حيرت، ميوه و پرنده و باز قالي و بهار نارنج و لاله عباسي و شبيه به آنها كه اوجي آنها را كتاب كرده و در اين مجموعه گزيده آورده شده‌اند. خواننده بايد براي شناخت بهتر اوجي به آنها توجه نشان دهد.» پاسخي از اين زيباتر فكر نمي‌كنم به پرسش شما بشود داد.

و اما در مورد مجموعه دوم «كجاي جهان‌هاي شيراز؟» باز بگذاريد به نظر چند نفر كه در مورد شعرهاي كوتاه و لحظه‌اي من سخن گفته‌اند و آنها را در مقدمه كتاب آورده‌ام، اشاره بكنم و بگذرم. سيمين بهبهاني در كتاب «ياد بعضي نفرات» مي‌نويسد:«شعر اوجي، شعر لحظه‌ها و تداعي‌هاست؛ شكوفه گيلاسي، لاله روييده از زمين، چهچهه مرغي، زلال آسماني، صبح باران شسته‌اي، ماه در آب افتاده‌اي، شاخ گوزن پيچيده در درختي، همه و همه لحظاتي هستند كه دنياي ديگري را براي گوينده و خواننده تداعي مي‌كنند...»

و محمد حقوقي در صفحه 34 كتاب «اما پرنده و گل» مي‌گويد:«اوجي شكارگر لحظه‌هاست و چون سپهري مي‌گويد چشم‌ها را بايد شست، مدام به شما مي‌گويد مبادا از نگاه كردن به اطراف غافل شويد، نگاه كنيد، حواس‌تان را به كار بيندازيد تا آنچه را كه من مي‌بينم و مي‌شنوم شما هم ببينيد و بشنويد چراكه اصولا اوجي شاعر طبيعت است، شيفته شكل‌ها، رنگ‌ها، بوها، شكل سيب، شكل نارنج، انار، رنگ غروب، رنگ پاييز، رنگ بهار، بوي بهارنارنج بوي ياس...»

و علي باباچاهي در صفحه 42 كتاب «گزاره‌هاي منفرد» مي‌نويسد:«شعر اوجي خلاصه و خيال‌انگيز است. ايجاز در كارهاي او تقطيع حساب شده وفور كلمات خداست، ايجاز تماشايي، ايجاز چيدمان، ايجاز شعرهاي زيبا در سطوح اشيا، ايجاز آواز پرندگاني كه در افقي آشنا مي‌چرخند و ايجاز نوبرانه اشكال دلپذير و تصاويري كه درون شاعر را تبيين مي‌كند و ايجاز تاثيرنگاري و ايجاز بي‌قراري...»

آقاي اوجي هم‌اكنون مشغول چه كاري هستيد؟ كي اثري تازه از شما خواهيم ديد؟

اين اواخر «انتشارات نيلوفر» كتاب «يكصد و ده نامه از دو سيمين(دانشور و بهبهاني) به منصور اوجي» را بيرون آورد و در مقدمه آن كتاب نوشته بودم، نامه‌هاي بسياري ديگر از بزرگان نزد من موجود است از جمله از محمدعلي جمال‌زاده، ايرج افشار، جلال آل‌احمد، شمس آل‌احمد، منوچهر آتشي، هوشنگ گلشيري، محمد حقوقي، يدالله رويايي، صفدر تقي‌زاده و شاعران جوان و بسياري ديگر، فعلا مشغول جمع و جور كردن اين نامه‌ها هستم براي چاپ و دو دفتر شعر چاپ نشده، دارم كه بايد آنها را براي چاپ آماده كنم البته اگر عمر كفاف دهد.

و سوال آخر، اگر قرار باشد جهان را دگر بار تكرار كنيد باز هم جهان شاعرانه را برمي‌گزيديد؟ چرا؟

اگر دست خودم بود، دوست مي‌داشتم اصلا به دنيا نيايم و پا نگذارم به اين جهان كشت و كشتار. به اين جهان يكسر پلشت و دروغ. به دنيايي كه حافظ در مورد آن مي‌گويد:«از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود» و حيف كه دست خودم نبود. و باز دوست مي‌دارم دگر بار پا به جهان نگذارم. ولي اگر باز مجبور به چنين كاري شوم و دوباره به اين فريب‌سرا پا بگذارم براي تحمل آن و براي اينكه دست به خودكشي نزنم، باز جهان شاعرانه را برمي‌گزيدم و واي اگر شاعر نشده بودم و قادر به سرايش شعر نبودم. شاعري را كه پيشه من ساخت؟/ دور از اين غريو و آتش و دود/كاش در معبدي شمن بودم/كاش قاصد گلي بر آب روان.

 


در مورد نكاتي كه ديگران در مورد كوتاهي شعرهاي من گفته‌اند سپس در مورد دلايل و عواملي كه باعث كوتاهي شعرهايم شد‌ه‌اند، صحبت خواهم كرد. شهريار مندني‌پور در بخشي از مقاله «به زيبايي، به كوتاهي آه» كه در مورد كارهاي من در مجله «عصر پنجشنبه» شماره(دي‌ و بهمن 1386) به چاپ رسانده‌، چنين مي‌نويسد:«درباره شعر اوجي سخن بسيار رفته، يكي از آنها متن رشك‌برانگيز هوشنگ گلشيري در كتاب «در ستايش شعر سكوت است»(كه من به آن متن برخواهم گشت). سپس شهريار نظر خودش را در مورد علل كوتاهي شعرهاي من اينگونه بيان مي‌كند:«نخستين‌ بار اوجي را در يك مجلس ختم ديدم و شناختم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون